خلاصه داستان قسمت ۶۸ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۶۸ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۶۸ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۶۸ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۶۸ سریال ترکی تازه عروس

زن های قلندر در آشپزخانه در حال گریه کردن هستن و به خاطر رفتن قلندر گریه و زاری میکنن. همگی سعی میکنن دلداریشون بدن تا آروم بشن. بلا میگه من الان فهمیدم که منو نمیبخشین و دوست ندارین آسیه میگه تازه فهمیدی؟ بلا میگه ولی یه چیز دیگه ام فهمیدم که شماها خیلی عاشق قلندر خان هستین. عایشه میگه نه من دیگه عاشقش نیستم دیگه متنفرم ازش آسیه هم میگه منم دیگه دوسش ندارم معتبر هم تایید میکنه و میگه از دستش عصبانیم. بلا میگه اگه عشقی نبود به نظرتون میتونستین این وضعو تحمل کنین؟ عایشه اعتراف میکنه که من شخصا فقط به خاطر آقا این آسیه را تونستم تحمل کنم آسیه هم میگه منم همینطور به خاطر آقا این عایشه را تحمل میکنم و همدیگرو بغل میکنن و بلا میگه این عشقه دیگه! سپس آفت میگه به شماها فقط قوی بودن و اتحاد میاد. هووها بلند میشن و دستاشونو رو هم میزارن و دوباره متحد میشن سپس بلا همه را بلند میگنه و باهم شادی میکنن و میگن ما قوی هستیم. دیلان به اتاق شیرین میره و میگه میتونم بیام تو؟ شیرین میگه تو که اومدی تو بعد اجازه میگیری؟ دیلان میگه اومدم تا این اختلافاتو بزاریم کنار بسه دیگه! شیرین میگه آهان اومدی آتش بس اعلام کنی؟ ولی خیلی دیره شاید تو بتونی فراموش کنی ولی من نمیتونم کارهایی که با داداش و زن داداشم کردی فراموش کنم! مار! دیلان میگه مار تویی تو اولین بار عشق منو دزدیدی تو میدونستی که عاشق فرهادم اونم منو دوستداره ولی وارد رابطه باهاش نشدی؟ ندزدیدیش؟ آنها سر این موضوع باهم بحث میکنن. شیرین میگه چه-رفتی تو دلت بوده! دیلان میگه آره بود ولی دیگه نیست خودمو خالی کردم و میخوام یه صفحه جدید واسه خودم و عشقم باز کنم! شیرین میگه عشقت؟ دیلان میگه فرهاد، عشق اول و آخرم و میره.

دیلان به کاهدون میره و دنبال فرهاد میره اما هرچی میگرده پیداش نمیکنه فرهاد که رو تیرآهن نشسته صداش میزنه که دیلان میترسه و میگه جا پیدا نکردی که رفتی اونجا قایم شدی؟ فرهاد آه میکشه و از ناراحتیش واسه شیرین میگه دیلان میگه ارزش داره واسه کسی که به راحتی تورو گذاشته کنار اینجوری غصه بخوری؟ فرهاد میگه نمیتونم دیلان میگه واسه چی نتونی؟ هرچی بود شیرین تورو گذاشت تو گذشته تو هم بزارش تو گذشته. فرهاد میگه نمیتونم چون شیرین تو گذشته ام فقط نبود تو آینده ام بود دیلان دلداریش میده و ازش میخواد تا چشماشو باز کنه و اطرافشو یه نگاه بندازه. ترکمن به انبار مسلم میره و میخواد با حسن کور صحبت کنه که جمیل از راه میرسه و میگه دم در اومدن میخوان قلندر خان را ببینن هرچی میگم نیست باور نمیکنن ترکمن به همراه جمیل میرن تا ببینن چخبره. آنها از تو حیاط صدای شعار دادن تعدادی زن را میشنون و ترکمن در را باز میکنه و میگه چخبره؟ چرا انقدر داد میزنین؟ با کی کار دارین؟ آسوده میگه با قلندر خان بگو بیاد بیرون ترکمن میگه تو عمارت نیست اما آسوده باور نمیکنه که ترکمن میگه واسه چی باید دروغ بگم؟ مگه بدهکارم بهت؟ آسوده میگه درو باز کن بیایم داخل ترکمن بعد از کمی بحث کردن در را میبندد. آسوده به همراه زن های دیگه به شعار دادن ادامه میدن. ترکمن به قلندر زنگ میزنه و میگه کجایی داداش؟ قلندر میگه تو راه دارم میام ترکمن خبر میده که آسوده با کلی زن اومدن دم در عمارت و میخوان بیان داخل! قلندر میگه آسوده میخواد بیاد تو و تو نمیزاری؟ همین الان تعارفش کن داخل ترکمن میگه اما داداش، قلندر نمیزاره حرفشو کامل کنه و میگه همینی که گفتم. ترکمن درو باز میکنه و همه به داخل میرن. آسوده با دیدن زن های قلندر که تو تراس وایسادن میگه شما کی زود خوب شدین؟ و حسابی جا میخوره.

آنها میگن که ما اصلا چیزیمون نشده بود آقا حتی نمیتونه سیلی بزنه به ما! آسوده میگه پس چرا این بازیو درآوردین؟ واسه چی؟ کامیلا جلو میره و میگه هنوز نفهمیدی؟ اینجا کسی نمیخواد تو باشی مثل یه مو زائد میمونی که کندنت انداختنت دور حالا برو از اینجا. آنها میخندن و آسوده میخواد بره که قلندر جلوشو میگیره و دعوتش میکنه برای یه شام دونفره آسوده به زن های قلندر نگاه میکنه و با لبخند میگه با کمال میل باعث افتخارمه. هووها از حال میرن. آنها قلندر را آماده میکنن و تیپ زدنش و این که به خودش میرسه را میبینن و ناراحت میشن. آنها سعی میکنن که جلوشو بگیرن اما موفق نمیشن و قلندر به آنها میگه شماها دیگ‌ه واسم مرده متحرکین برین کنار. بعد از رفتنشون معتبر میگه آماده بشین که چهارمی تو راهه و همگی از حال میرن. وقتی به هوش میان با عصبانیت بلارو صدا میزنن و دنبالش میکنن. آنها بلا را مقصر میدونن بلا پیش ترکمن میره و ازش میخواد که کمکش کنه ترکمن جلوشونو میگیره و باهاشون درگیر میشه بلا از پشت بوم به پایین میپره. پسرها میان و ترکمن را از مادرهاشون نجات میدن سپس کامیل ترکمن را به اتاق خودشون میبره و میگه اینجا بمون تا آب‌ها از آسیاب بیوفته کامیلا با خیال راحت نشسته و داره به کارهاش میرسه که کامیل میگه تو چرا انقدر خونسرد نشستی؟ کامیلا میگه مگه چیشده؟ کامیل میگه صدای شلیکو نشنیدی؟ صدای هووها؟ کامیلا میگه یه چیز عادیه همیشه این سر و صداها از این عمارت میاد! ترکمن میگه برین ببینین بلا چیزیش نشده باشه از پشت بوم پرید پایین! کامیل استرس میگیره که کامیلا میگه نگران نباش اونو ۱۲ سال گذاشتم تو ژیمیناستیک چیزیش نمیشه……

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا