خلاصه داستان قسمت ۶۹ سریال ترکی رامو + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۶۹ سریال ترکی رامو را قرار داده ایم با ما همراه باشید. رامو (به ترکی استانبولی: RAMO) یک مجموعه تلویزیونی ترکیهای است که در ژانرهای اکشن، جنایی و درام ساخته شده است. از بازیگران این سریال میتوان به مراد ییلدریم Murat Yildirim، اسرا بیلگیج Esra Bilgic، ساجیده تاسانر Sacide Tasaner و…. اشاره کرد.
قسمت ۶۹ سریال ترکی رامو
رامو سرجلسه میرسه و دوعو به هرکدومشون یه پرونده میده و میگه وظیفه هرکدومتون مشخصه و به رامو میگه کار کورشاد با توعه رامو میگه اونو من حلش میکنم سپس همه میخوان برن که جهانگیر به رامو میگه تو بمون و باهمدیگه کل کل میکنن و کری میخونن و با همدیگه با تهدید حرف میزنن سپس رامو از اونجا میره. دوست دختر واصلی نادیا با آیسل درحال کل کل کردنن و عمدیگرو تخریب میکنن که نهیر فقط زیرزیرکی میخنده و سیبل به اونا نگاه میکنه که گوشیش زنگ میخوره که میبینه فیدان و میره بیرون و از اومدن یاقوز باهاش حرف میزنه که فیدان میگه یکبار دیگه سراغ منو گرفت بگو بره به جهنم. همان موقع جهانگیر از دور نادیا واصلی را نگاهم بکنه و لبخند میزنه و بهش پیام میده که سیبل یه چیزهایی میفهمه و وقتی به داخل میره بهش میگه بریم سراغ بحثی که میکردیم؟ درباره دوست پسر ترکت! رامو پیش صراف میره که او با رمز بهش میگه بره آرایشگاه کوچه پشتی. وقتی به اونجا میره آرایشگر از راه مخفی میفرستتش به جایی که صراف را اونجا میبینه و میگه تو چجوری اومدی اینجا؟ صراف میگه اینجا کلی تونل های مخفی هست یکیشم زیر خونه خانوادته.
سپس جان فداها به اونجا میان و صراف بهش میگه که حالا تو باید بگی که ما چیکار کنیم رامو. بعد از اونجا رامو به رستوران خانواده اش میره که اونجارو ببینه سپس موقع رفتن به خانه حسن بهش میگه یه لحظه وایسه تا باهم حرف بزنیم و ازش گلگی میکنه که چرا خودشو از اونا جدا کرده و نمیزاره تو کارها کمکش کنن اون میگه چون میترسم بلایی سر شماها بیاد اگه بیاد من چیکار کنم؟ سپس سعی میکنه متقاعدش کنه و به خانه میرن. تو خونه رامو سرگرم فاتوش که فیدان میبینه یاقوز بهش پیام میده و میگه امشب شانس آخره و سریعا فیدان اونو پاک میکنه تا رامو نبینه. بعد از چند دقیقه رامو از اونجا میره سر قرار با آدم های صراف. آنها عملیات را شروع میکنن و با ظاهری مبدل میرن به مکانی که اونجا موادهارو نگهداری میکنن و بعد از درگیری با نگهبان ها به داخل میرن و تمام اجناسو بیرون میارن و آتیش میزنن. فیدان با خودش میگه بهت فقط یه شانس میدم یاقوز سپس به طرف اسکله راهی میشه. واصلی که مهمونی گرفته با همکاراش میره پیش آشپز و میگه همه چیز روبه راهه؟ او میگه بله آقا کار همشون تمومه. جهانگیر و رامو همزمان میرسن و به داخل میرن. یاقوز با دیدن رامو به خودش میگه. اینجا چیکار میکنی؟ سپس به فیدان زنگ میرنه که اونم برنمیداره. فیدان وقتی در را باز میکنه میبینه اونجا پر از بمبه و شوکه میشه همان موقع بمبها میترکن….