خلاصه داستان قسمت ۷۰ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۷۰ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی سه سکه یا سه قرون با نام انگلیسی بد پنی در ۱۰ آبان ۱۴۰۰ از شبکه Show TV آغاز و تاکنون ۱۱ قسمت ۱۵۰ دقیقه ای سریال پخش شده است.در سریال سه سکه بازیگرانی همچون نسرین جواد زاده در نقش بهار , اوراز کایگیلار اوغلو در نقش کارتال و آصلیهان مالبورا در نقش لیلا حضور دارند. این سریال به صورت دوبله فارسی از ۱ خرداد در روزهای فرد ساعت ۲۲:۰۰ از شبکه +gem series و از ۳ خرداد روزهای فرد ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه gem series پخش خود را آغاز کرده‌ است‌.

قسمت ۷۰ سریال ترکی اوچ کوروش
قسمت ۷۰ سریال ترکی اوچ کوروش

قسمت ۷۰ سریال ترکی اوچ کوروش

اوکتای به همان جای همیشگیش کنار پل میره که هالیده به اونجا میره. اوکتای با ترس بهش میگه به خدا هیچی نخوردم قسم میخورم! هالیده میگه میدونم بابابزرگ. اوکتای میپرسه تو از کجا میدونستی اینجام؟ هالیده میگه همیشه میدونستم وقتی شبانه از خونه بیرون میزدی دایی کارتال همه جارو کوچه به کوچه میگشت تا پیدات کنه منم تعقیبش میکردم. اوکتای میگه چرا؟ هالیده جواب میده واسه اینکه اگه دایی نتونست بیاد من بیام دنبالت اوکتای او را در آغوش میگیره. هالیده بهش میگه خاله مارو تنها گذاشت و رفت تو هم میخوای مارو تنها بزاری؟ آره بابابزرگ؟ لیلا به محله میرسه که افه او را میبینه و در آغوشش میگیره لیلا میگه چرا کسی بهم چیزی نگفت؟ افه میگه چون نمیخواستیم دوباره حالت بد بشه! لیلا میگه عمه ام هم به خاطر من مرد! افه میگه یعنی جی؟ لیلا گریه میکنه و میگه منو ببر پیش عمه ام. مراسم خاکسپاری شروع شده. کارتال بعد از دفن کردن، یاد گذشته می افتد که وقتی بچه بودن با عمه اش و پدرش رفتن تا مادرشو به خاک بسپارن. لیلا بالا سر قبر میرسه که کارتال میگه نترس من پیشتم و باهم میرن کنار قبر. اوکتای از راه میرسه و شروع میکنن به گل کاری کردن. تمام اهالی محله به خانه قدیمی کارتال رفتن و شروع میکنن اونجارو به تمیز کردن. کارتال و خانواده اش  به محله میرن که عمو حسنی به طرفشون میره و از کارتال میخواد تا به خانه بیاد کارتال دلیلشو میپرسه که عمو حسنی میگه بیا خودت میفهمی کارتال میگه من با این اهالی دیگه کاری ندارم میرم بچمو میگیرم و میرم. آنها به طرف خانه میرن که میبینن در حال تمیز کردن هستن کارتال بهشون میگه اینجا چه خبره؟ عمو حسنی میگه میخوایم که به اینجا خونه خودت برگردی پسرم! اما کارتال قبول نمیکنه و میگه اینا همونایی هستن که منو فروختن به اون بی سروپا!

چند دقیقه بعد افراد کلیچ به اونجا میان که کارتال میپرسه اینا کین؟ چتین میگه افراد کلیچ. کارتال میگه چخبره؟ خیر باشه؟ سر دسته شان میگه خیلی شجاعی! همه ی خانواده ات اینجان! سپس بهش میگه ما باهاتون کاری نداریم نترس فقط اومدیم دنبال چتین آقا بایبارس میخوان برگرده پیش خانواده اش! چتین میخواد بره که کارتال میگه اگه میتونی به زور ببرش! اون الان پیش خانواده اش هستش! اگه میخوای ببریش باید اول از من و اشاره میکنه به افه و میگه، و ایشون رد بشی! همان موقع کل اهالی محله با وسایلی که دارن ریتم موسیقی محله شون را میزنن و از کارتال حمایت میکنن افراد کلیچ از اونجا میرن. کارتال دستشو بالا میاره و میگه دم همتون گرم باشه اینجا میمونیم همگی خوشحال میشن و واسش دست میزنن بعد از ساکت شدن همه صدای ضرب میاد که کارتال میبینه پسرشه داره با دوتا قاشق ضرب میزنه او خوشحال میشه و در آغوشش میگیره و میگه این پسر منه خوش آمد نگیم بهش؟ همه تشویقش میکنن و به داخل خانه میرن. آن افراد پیش کلیچ میرن و سردسته شان میگه آقا کلیچ نتونستیم چتین را بیاریم همه اهالی محله ازشون حمایت میکردن و همشون زن و بچه بودن اگه به زور میخواستیم بیاریم قتل عامی رخ میداد! کلیچ میگه خوب کاری کردی این چیزا در شأن ما نیست! عزیزانیم داره که بیرون از اون خونه باشن! کلیچ به بیمارستان پیش کونیالی میره. کارتال تو اتاقش با بهار درباره عمه اش حرف میزنه که به خاطر اتفاقی که واسه لیلا افتاده رفته به بایبارس شلیک کرده که از پشت بهش حمله کردن و در آغوش بهار گریه میکنه. بهار دلداریش میده. یکی از افراد محله به روشن میگه چیزی که داداش کارتال خواستو رفتم خریدم. روشن به کارتال خبر میده و او از اونجا به طرف بیمارستان میره. کارتال همه چیزهایی که شکسته بود را خریده و به اون پسر میده و میگه از مادرشم عذرخواهی کنه.

اوکتای چتین را صدا میزنه و میگه این اتاق ماله عروسمون بود حالا دیگه اتاق توعه اگه چیزیشو دوست نداری بگو تا عوضش کنن میدونم تو خانواده پولداری بودی ولی خوب ببخشید اینجا اینجوریه دیگه! چتین شوکه شده و با چشمانی گریان میگه این اتاق منه؟ اوکتای تایید میکنه که چتین ازشون تشکر میکنه و صالحه به خاطر اینکه او را مادربزرگ خطاب کرده خوشحال میشه و در آغوشش میگیرد. شب موقع شام کارتال برمیگرده که همان موقع کلیچ پیامی واسش میزنه که عکسی با کونیالی گرفته و میگه چتینو بیار کونیالی را ببر. کارتال عصبی میشه و به افه میگه باید بریم اما وقتی چتین میخواد بره باهاشون میگه تو نباید بیای کسی نمیتونه خانواده منو به زور ببره! چتین تو خانه به اتاقش میره و اونجا با دیدن ماشین افه میگه اینجوری نمیشه و تصمیم میگیره پیش بایبارس بره. هالیده رفتن او را میبینه و به کارتال خبر میده. کارتال به افه میگه یه تاکسی بگیر از طریق چی پی اس برو سمت ماشینت منم میرم پیش کلیچ. افه به ماشین میرسه که میبینه کنار خیابان پارک شده و خودش تو ماشین نیست! چتین با افراد بایبارس به خانه اش رفته که بایبارس با دیدن چتین میگه خوس اومدی پسرم، چتین با نفرت در حالیکه پاپوش هایی که مادرش واسش بافته بود را تو مشت گرفته بهش نگاه میکنه. کارتال پیش کلیچ میره و میگه تو با این بچه چیکار داری ولش کن منو بگیر! کلیچ به حرفش گوش میکنه و کونیالی را ول میکنه که روی زمین می افتد! کارتال بهش میگه چی میخواد؟ کلیچ میگه من که گفتم من از تو هیچی نمیخوام! فقط چتین را میخوام که بیاد! کارتال میگه هیچکی نمیتونه به زور خانواده ام را ببره، باید اول از رو من رد بشی! کلیچ میگه خیلی خوب و به طرفش اسلحه میگیره……

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه)

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا