خلاصه داستان قسمت ۷۰ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۷۰ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۷۰ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۷۰ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۷۰ سریال ترکی تازه عروس

باران به خانواده بلا میگه چه خوب شد که امشب اومدین و شمارو دیدیم به لطفتون اولین قرارمون خیلی خوب شد کامیل تایید میکنه و میگه ولی ای کاش فامیلمم بود! باران میگه آره ولی من الان معلوم نبود چه بلایی سرم اومده بود. کامیل بعد از کمی حرف زدن میگه ما بریم اتاقمون استراحت کنیم دیگه و میرن سپس بلا هم به هازار میگه بریم اما هازار سرجایش محکم نشسته. شیرین میخواد به عمارت برگرده که باران میگه من میرسونمت منم خسته شدم میخوام برم عمارت استراحت کنم اما هازار بلند میشه و میگه وایسین خودم میرسونمتون و به بلا میگه تو برو اتاق استراحت کن تا بیام. قلندر با آسوده خانم سر میز شام تو یه رستوران دربستی نشستن، آسوده ازش میپرسه چرا دوتا گروه موسیقی اینجان؟ فکر کنم کسه دیگه ای هم اینجا رزرو داشته! قلندر میگه نه من خودم دوتا گروه گفتم بیان یکی سنتی یکی اروپایی و مدرن چون نمیدونستم از کدوم سبکا خوشتون میاد تا همونو واستون بیارم سپس از آسوده میپرسه که او میگه فرقی نداره میسپارم دست خودتون! قلندر اصرار میکنه که در آخر وقتی میبینه آسوده چیزی نمیگه ترکیبی بهشون میگه بزنن سپس شروع میکنن به خوردن غذا. قلندر بعد ازچند دقیقه از آسوده دعوت میکنه تا باهمدیگه برقصن آسوده هم قبول میکنه آنها شروع میکنن باهمدیگه رقصیدن. در آخر قلندر ازش میخواد تا پیشش بمونه و باهمدیگه کم کم جلو برن و رابطشونو رسمی کنن اما آسوده میگه این اصلا شدنی نیست ما از دوتا فرهنگ مختلفیم! و شما کساییو دارین که خونه منتظرتونن! نه یه زن، نه دوتا بلکه سه تااا! سپس بعد از کمی حرف زدن از اونجا میره. قلندر حسابی بهم میریزه و کل مسیر رفت تا عمارت را پیاده میره. او تو مسیر رو زمین دراز میکشه و گریه میکنه. زن های قلندر با خودشان حرف میزنن و بهم میگن که دیگه آقا نمیاد و غصه میخورن و وقتی قلندر خان را میبینن خوشحال میشن.

قلندر توهم میزنه که آسوده کنار زن هایش ایستاده وبا لبخند داره نگاهش میکنه قلندر با لبخند و نگاهی پر از محبت بهشون زل میزنه که وقتی به خودش میاد آهی میکشه و از عمارت دوباره برمیگرده بیرون. هووها که فکر میکنن به آنها با لبخند نگاه میکرده خوشحال میشن ولی وقتی میبینن داره برمیگرده و میره جا میخورن و میگن پس کجا رفت؟ چرا داره میره دوباره؟ فردای آن روز بلا یکدفعه از خواب بیدار میشه و میگه پارچ! که هازار بهش میگه آروم باش عشقم هتل اومدیم تو عمارت نیستیم! بلا از اینکه تو عمارت نیستن کلافه ست و ازش میخواد تا برگردن هازار میگه زیادی شجاع شدی عشقم میخوای با مامان ها در بیوفتی؟ بلا با لبخند میگه هیچ کاری نمیتونن بکنن چون تویی پیشم و لبخند میزنه. همگی تو عمارت خوابیدن که یکدفعه صدای طبل زدن همه را از خواب بیدار میکنه. همگی جا میخورن و میگن چیشده؟ و وقتی به خودشون میان میگن این صدای طبل دادگاهه! یعنی چی شده؟ سپس همگی حاضر میشن و تو عمارت جمع میشن. بلا و هازار وقتی به عمارت میرسن همگی از دیدنشون شوکه میشن و آسیه میخواد دوباره باهاش دعوا کنه اما جلوشو میگیرن . همگی به دادگاه میرن اونجا قلندر با جدیت کامل به همه اعلام میکنه که دیگه نمیخواد خان باشه. همگی جا میخورن و عروس ها خوشحالی میکنن. قلندر بهشون میگه این منصب خان همیشه از پدر به فرزند رسیده الانم همینه به یکی از پسرهام میرسه حالا خودشون باید باهمدیگه بسازن و تصمیم بگیرن که کی خان بشه. معتبر از جاش بلند میشه و میگه معلومه باید پسر بزرگتر خان بشه! آسیه میگه نه خیر پسر من باید انتخاب بشه چون تعداد ما از همتون بیشتره! عایشه سربازی رفتن و جنگجو بودن پسرشو میگه، قلندر که خشکش زده سپس از اونجا میره. هازار و خان و گوکان باهمدیگه حرف میزنن که ببیینن به نتیجه ای میرسن یا نه. سپس مادرهاشون از جا بلند میشن و هرکدامشان پسر خودشونو صدا میزنن تا باهاشون صحبت کنه.

معتبر خان را به اتاق خودش برده و باهاش حرف سپس باهاش با نرمی رفتار میکنه و میگه که بره خودش با قلندر حرف بزنه و بگه که خان او را معرفی کنه خان اول میگه واسم مهم نیست و خودمو دخالت نمیدم، معتبر دعواش میکنه و با قاطعیت باهاش حرف می زنه و حس قدرت بهش میده نازگل میاد و باهاش حرف میزنه در آخر میگه خان من با بچه هام نباید بعد از این همه سال پیشرفت کنیم بهتر زندگی کنیم؟ خان مجاب میشه که بره با قلندر حرف بزنه درباره لب. از طرفی عایشه در حال شیر کردن پسرشه و آفت میره پیشش و میگه وقتی باهم عقد کردیم سریع رفتی سربازی و از وقتی اومدی هنوز که هنوزه باهم وقت به اون صورت نگذروندیم این حق ماست که خوشبخت بشیم و خوش بگذرونیم سپس با کمی حرف زدن گوکان قبول میکنه و از سرجاش بلند میشه و میگه راست میگین و پیش قلندر میره. آسیه در حال حرف زدن با هازار است که بلا میاد و میگه میتونم منم یه چیزهایی بهش بگم؟ آسیه قبول میکنه که بلا میره پیش هازار و میگه ببین عشقم چه خان بشی چه نشی من دوست دارم و واسم اصلا مهم نیست اصلا چه فرقی داره تو خان باشی یا یکی از برادرهات؟ ارزش نداره که به خاطرش به جون هم بیوفتین! آسیه با شنیدن این حرفا میگه اینا چیه که داری میگی؟ و از اتاق بیرونش میکنه سپس خودش با هازار حرف میزنه تا پیش قلندر بره و از حق خودش دفاع کنه….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا