خلاصه داستان قسمت ۷۲ سریال ترکی رامو + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۷۲ سریال ترکی رامو را قرار داده ایم با ما همراه باشید. رامو (به ترکی استانبولی: RAMO) یک مجموعه تلویزیونی ترکیهای است که در ژانرهای اکشن، جنایی و درام ساخته شده است. از بازیگران این سریال میتوان به مراد ییلدریم Murat Yildirim، اسرا بیلگیج Esra Bilgic، ساجیده تاسانر Sacide Tasaner و…. اشاره کرد.
قسمت ۷۲ سریال ترکی رامو
شاهین و رفیقش به اونجا میرن و با دیدن حشمت رو زمین میگن چیشده؟ فرار کرد؟ دوعو از پشت سر میاد و میگه چرا فرار کنم؟ و باهاشون درگیر میشه و بعد از کتک زدنشون از اونجا میره سراغ یاقوز از اون طرف صدای فیکو هم میاد که ازش میخواد اونو هم باز کنه دوعو دست اونارو باز میکنه و از اونجا میره. سیبل به خونه میره که آیسل ازش میپرسه چیشده؟ چرا ناراحتی؟ اگه مشکل داری بهمون بگو حلش کنیم سیبل میگه آره هست ما میخواستیم اون رامورو بکشیم ولی یه زنی که اصلا به این قضیه ربطی نداشت و بی گناه بود کشته شد! عصبیم! جهانگیر میاد و میپرسه چیشده که همان موقع گوشیش زنگ میخوره و روسیه ای صحبت میکنه سیبل حرفشو حفظ میکنه و تو گوگل ترنسلیت میزنه و میفهمه که جهانگیر گفته بود دارم میام هتل مراقب باش و تصمیم میگیره اونو تعقیب کنه تا ببینه کجا میره و چیکار داره میکنه. شاهین و دوستش حشمتو به بیمارستان رسوندن که رامو بهشون اونجا زنگ میزنه و شاهین بهش میگه جواب بده بگو ماجرارو رامو متوجه میشه که دوعو خودش و بقیه رو فراری داده و حال حشمتو میپرسه که اونا میگن خوبه الان دکتر بالاسرشه.
رامو پیش مظهر میره و او بهش میگه که واسیلی میخواسته همه رو مصموم کنه و به کشتن بده تو خاویارها سم بوده و بهش میگه که یه نفر هم باهاش تو این کار دست داشته و باهمدیگه صحبت میکنن مظهر میگه وارد بازی خطرناکی شدی ولی خوشم میاد. سیبل به هتل رفته که میبینه جهانگیر با واسیلی قرار داشته که عصبی میشه یکدفعه دوعو از پشت سر تو ماشین بیهوشش میکنه و میگه خائن کوچولو! بالاخره خودتو لو دادی همان موقع جهانگیر بهش زنگ میزنه و میگه دوعو بیا به همون لوکیشنی که دیشب رفتیم واسیلی دعوت کرده بود دوعو میگه باشه و میخواد ماجرای سیبلو بگه که میگه اومدم اونجا بهتون میگم ماجرارو جهانگیر میگه باشه و قطع میکنه تماسو. صراف پیش رئیسش میره و میگه دوعو دیگه داره واسمون دردسر میشه باید بریم تو کارش سپس از اونجا میره. رامو و بقیه همه سر میز نشستن که رامو میپرسه اینجا چخبره چیزی نگرانتون کرده؟ فیکو میگه نباید نگران بشیم؟ رامو میگه نمیدونم! انها میگن مظهر این دیدارو خواسته منتظریم تا خودش بیاد بگه ماجرا چیه. بعد از چند دقیقه مظهر با خاویارهایی تو دستش به اونجا میاد و بعد از کمی حرف زدن با طعنه میگه دیدم این خاویارها از دیشب مونده و میخوان بندازن دور گفتم بیارم بخوریم حیف و میل نشه واسیلی ترسیده و یاقوز هم بهش نگاه میکنه و ترسیده.
دوعو از راه میرسه و سر میز میشینه مظهر ازشون میخواد خاویارو بخورن اول از همه فیکو با میل میخوره بدون هیچ ترسی پشت سرش جهانگیر و دوعو شروع میکنن به خوردن یاقوز کمی ترسیده اما برای اینکه لو نره میخوره مطهر و رامو به واسیلی نگاه میکنن، واسیلی که فهمیده اونا هم فهمیدن میخواد به طرفشون اسلحه بگیره که رامو و مظهر پیش قدم میشن و بهش شلیک میکنن سپس با آدم های واسیلی درگیر میشن. بعد از درگیری مظهر میگه جونتونو مدیون رامو هستین و میخوان برن که رامو میگه هنوز همدست پیدا نشده! یاقوز میگه نفهمیدین؟ کورکوت دیگه مگه علیه ما اعلان جنگ نکرده بود؟ مظهر میگه میفهمیم هرچی باشه و میره. بعد از رفتن همه دوعو به رامو میگه سیبل پیش منه او بمون. آنها باهم به جنگل میرن و اونجا دوعو ازش میخواد تا یه تیر تو سر خودش شلیک کنه که اونم به سیبل کار نداشته باشه وگرنه دکمه ای که تو دستشه را فشار میده و ماشین را میتروکنه. رامو میخواد تو سر خودش شلیک کنه که همان موقع کوکسال با آدمش به اونجا میاد و اونا از دیدن کوکسال شوکه میشن رامو میره سراغ سیبل و دوعو با بهت به پدرش نگاه میکنه، کوکسال کلید را از دستش با عصبانیت میگیره. یاقوز میره سر خاک فیدان و باهاش درد و دل میکنه و با ناراحتی از اونجا میره….