خلاصه داستان قسمت ۷۴ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۷۴ فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل پنجم این سریال پر طرفدار از شبکه جم سریز در ساعت ۱۱ و از شبکه جم تی‌وی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعه‌ای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغ‌ها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای  چون ادا اجه ، شوال سام ، طلعت بولوت ، نسرین جواد زاده و… این روزها از شبکه جم سریز و جم تی وی در حال پخش است.

قسمت ۷۴ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه
قسمت ۷۴ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه

قسمت ۷۴ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه

در خانه چاتای زده میشه و سادایی با باز کردن در با پلیس ها روبه رو میشه و وقتی میپرسه ماجرا چیه مامور ها بهش میگن که از چاتای شکایت شده. سپس آنها چاتای را با خودشان به پاسگاه میبرند. وقتی به آنجا میرسه نورگل را میبینه. نورگل وقتی چاتای را میبینه به دروغ خودش را ترسیده نشون میده و به پلیس ها میگه که نزارین به من نزدیک بشه میترسم دوباره بلایی سرم بیاره. چاتای که حسابی جا خورده نمیدونه که ماجرا از چه قراره وقتی وارد اتاق میشه پلیس ازش بازجویی میکنه و میگه شما به جرم آزار و اذیت کردن نورگل اینجا هستین ازتون شکایت کرده. چاتای همه چیز را انکار میکنه و بهش میگه که همچین چیزی امکان نداره نورگل داره ازم انتقام میگیره چون پرستار بچه من بوده و وظیفه اش را به خوبی انجام نداده و من اخراجش کردم فیلمش هم هست! پلیس بهش میگه نورگل ادعا میکنه که ازش فیلم گرفتی و بهش گفتی اگه تن به خواسته هات نده فیلمشو تو فضای مجازی پخش میکنی! چاتای این حرف‌ها را قبول نمیکنه و میگه بهم تهمت زده پلیس بهش میگه در هر صورت پروندتون به دادگاه میره. ییلدیز وقتی به خانه میره کومرو با دیدن او باهاش دعوا میکنه و میگه خیالت راحت شد؟ الان خیلی خوشحالی نه؟

ییلدیز به کومرو میگه تو هنوز نمیدونی که همه اینها نقشه هایی هستش که مادرت کشیده؟ اون نمیخواد بره به خاطر همین این بازی را درآورده! کومرو بهش میگه مامان من بازی در نیاورده نزدیک بود به خاطر نقشه تو و اندر بمیره. همان موقع دوعان وارد خانه میشه و به کومرو میگه این قدر با هم دیگه بحث نکنید بزار من باهاش صحبت می‌کنم و از ییلدیز میپرسه که تو خبر داشتی که فیدو کلاهبرداره؟ ییلدیز با کلافگی میگه نه نمیدونستم روی پیشونیش ننوشته بود! دوعان بهش میگه ولی اون تو نامه نوشته بود که انگاری اندر میدونسته و با تو نقشه کشیده بوده. او با عصبانیت میگه من اونقدر بیکار نیستم که با زن سابق تو کلنجار برم خیالت راحت باشه اون نمیمیره اون تا زمانی که حلوای همه ماها را نخوره نمیمیره خیالتون راحت و به اتاقش میره. دوعان پیشش میره تا از دلش در بیاره. او بهش میگه خوب با دخترت منو دوره کردی و منو سرزنش می کنی! دوعان میگه من سرزنشت نکردم من فقط ازت سوال کردم. او با عصبانیت میگه سوال کردنتم اشتباه بود من اصلا با خودکشی کردن زن سابقت چه ربطی دارم؟

اصلا به من چه ربطی داره؟ دوعان ازش میپرسه که به نظرت احتمال داره که زیر سر اندر باشه؟ ییلدیز برای اینکه چیزی نگه حرفو میپیچونه و بهش میگه این حرفا یعنی چی؟ یعنی الان زن سابقت انقدر واست مهمه یا اینکه حرفهای کومرو تاثیر گذاشته روت؟ دوعان میگه نه اون واسم مهمه نه حرف های کومرم روم تاثیر گذاشته فقط دارم ماجرارو حل می کنم! ییلدیز بهش میگه ماجرایی نیست که بخوای حل کنی زن سابقت پولش را از دست داده و داره تمام تلاششو میکنه که از تو پس بگیره همین! ماجرای دیگه ای هم نیست از طرفی هم میخواد منو اندر را خراب کنه و اصلا هم خودکشی نکرده. فردای آن روز جلوی در خانه چاتای کلی خبرنگار میره. سادایی وقتی خبر را به چاتای میگه او حسابی عصبانی میشه و میگه ببین تو چه مخمصه ای گیر کردم این خبر را باید ییلدیز از زبان خودم بشنوه چند روز دیگه این خبرها به گوش تمام مربی های مدرسه ی هالیت جان هم میرسه و خیلی بد میشه سپس بهش زنگ میزنه و میگه نورگل را که اخراج کردم داره تلافی میکنه و از من شکایت کرده به جرم آزار و اذیت دیروز هم کلا تو کلانتری بودم. ییلدیز با شنیدن این خبر از چاتای حسابی جا میخوره و میگه باورم نمیشه چطور میتونه همچین کاری بکنه؟ یعنی به خاطر اخراج شدنش چطور میتونه با آبرو یه نفر اینجوری بازی کنه؟ حالا میخوای تو چیکار کنی؟

چاتای بهش میگه تصمیم دارم با وکیلم ازش شکایت کنم اما احتیاج دارم به چند تا شاهد و تو هم چون زن سابق من بودی شهادتت خیلی میتونه کارساز باشه و ازت می خوام تا اگه میتونی بیای دادگاه و شهادت بدی او قبول میکنه و میگه البته که همچین کاری می کنم تو هرچقدر هم که بد باشی همچین کاری را اصلا انجام نمیدی مطمئن باش برنده این پرونده خودتی. چاتای خوشحال میشه و لبخند میزنه. بعد از قطع تماسشان دوعان پیش ییلدیز میاد و ییلدیز بهش میگه که فهمیدی ماجرارو که چه اتفاقی افتاده؟ دوعان تایید میکنه و میگه آره تو از کجا فهمیدی؟ ییلدیز بهش میگه همین الان خودت چاتای بهم زنگ زد و ازم خواست که برم دادگاه شهادت بدم که همچین کاری نمیکنه دوعان بهش میگه تو هم حتما گفتی که نمیتونی اینکارو انجام بدی درسته؟ ییلدیز میگه چاتای هر آدمی هم که باشه متجاوز نیست از طرفی هم پدر هالیت جانه و در آینده براش خیلی بد میشه نمیخوام که به چشم پسر یه متجاوزگر بهش نگاه کنن.

دوعان بهش میگه حتی اگه اون برنده این پرونده هم بشه باز هم در آینده این ماجرا از ذهن مردم پاک نمیشه ولی این به نفع توئه تو میتونی از این قضیه استفاده کنی و ازش شکایت کنی و حضانت هالیت جان را ازش بگیری اگه اینکارو کنی من خودم حضانت هالیت جان را بر عهده می گیرم و اسمشو میارم تو شناسنامه خودم. مراد با نورگل قرار میزاره و بهش یه پاکت پول میده و بهش میگه که کارتو خیلی خوب انجام دادی اگر همین رویه را پیش بگیری پولدار میشی. بعد از تمام شدن حرف های ییلدیز و دوعان هاندان به همراه کومرو پیششون میرن. دوعان به هاندان میگه من می خوام دیگه به همه ماجراها پایان بدم تمام ضررهایی که کردیو من بهت میدم اما باید دیگه از این جا بری رفت و آمدت به اینجا دیگه خیلی زیاد شده و از حد گذشته سپس به کومرو میگه تو هر وقت که بخوای میتونی بری مامانتو ببینی اما هاندان همین امروز باید از اینجا بره دیگه هم اینجا نیاد. کومرو بهشون میگه اما این دیگه شدنی نیست چون من سهام های شرکتمو به مامانم دادم و الان شریک جدید شرکته. هاندان خوشحاله ولی دوعان و ییلدیز حسابی شوکه شدن…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان فصل پنجم قسمت اول تا آخر سریال ترکی سیب ممنوعه

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا