خلاصه داستان قسمت ۷۴ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۷۴ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۷۴ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۷۴ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۷۴ سریال ترکی تازه عروس

هازار و گوکان و خان تو بازداشتگاه ماهور را کتک میزنن اونقدر کتکش میزنن که به غلط کردن میوفته سپس قلندر باهاش اتاق حجت میکنه که باید هرچیزی که دیده را فراموش کنه گوکان میگه اگه این فراموش کنه آدم هاش چی؟ اونا همه چیزو دیدن! از طرفی آسیه و عایشه و معتبر تو بازداشتگاهی دیگه هستن و میگن انگار همیشه ما باید ببازیم! عایشه میگه همش تقصیر اون عروس خائن توعه! آسیه میگه حالا شد عروس من؟ من که گفتم اون بَلاست! سپس میگه بزار من برم به عمارت برسم خودم حسابی از خجالتش درمیام! معتبر میگه نمیزارم تنهایی به این فیض برسی خودم کمکت میکنم. آنها وقتی آزاد میشن و به عمارت میرسن آفت و نازگل سراغ شوهراشون میرن که اونا ازشون فاصله میگیرن. مادرهاشون به عمارت میرن که همگی از سر و وضع اونا جا میخورن. بلا از هازار میپرسه چیشده؟ هازار میگه بازداشتگاه رفتیم همگی تعجب میکنن که هازار میگه چرا تعجب کردین؟ مگه بار اولمون بوده که افتادیم بازداشتگاه؟ بلا میگه باز رفتین بیرون دعوا راه انداختین؟ هازار میگه نه اینسری برین از مامانا بپرسین. زن های عمارت به آشپزخانه میرن و میپرسن چیشده؟ ترکمن عصبی میشه و میگه بگین ببینم چیشده؟ عایشه میگه میخواستین چی بشه؟ اول رفتیم بلوند کردیم بعد رفتیم مدرن شدیم بهد رفتیم پیش آقا، ولی ما را از خونه بیرون کرد بعد ما هم بیرون اومدیم، بعدش دوباره آقا فرستاد دنبالمون مارو برد کازینو. همگی شوکه میشن و شیرین میگه بابا بردتون کازینو؟ آسیه میگه نه عایشه ادامه میده که آقا مارو برد ولی آقای خودمون نبود! ترکمن میگه با مرد غریبه رفتین کازینو؟ معتبر میگه ما نمیدونستیم که آقای خودمون نیست یکی بود به نام ماهور، آنها میپرسن بعد چیکار کردین؟ معتبر میگه چیکار باید میکردیم؟ فرار کردیم، عایشه هم میگه بعدشم باآقای خودمون روبرو شدیم شیرین میگه آهان بعدشم داداشا با اونا دعوا کردن؟! عایشه میگه نه اونا فحش مادر دادن که بهشون برخورد و باهم دعوا کردن.

سپس بعد از کمی حرف زدن آسیه بهشون میگه برین به زندگیتون برسین مارو تنها بزارین. وقتی همه میرن آنها به بلا میگن تا همونجا پیششون بمونه. آسیه به حالت تهدید میگه بیا جلو، بلا میترسه و یه کوچولو جلو میره معتبر و عایشه و آسیه باهمدیگه میگن نزدیکتررر. بلا کم کم جلو میره که آسیه سیلی تو صورتش میزنه و میگه همه ی این بلاها که اومده سرمون مقصرش تویی! بلا میگه من چرا؟ عایشه میگه تو مارو اینجوری کردی! بلا میگه من فقط کاری که خودتون خواستینو کردم! ولی آنها به طرفش حمله میکنن که شیرین جلوشونو میگیره و بلا فرار میکنه و از عمارت بیرون میره. او به پارک میره و نمیدونه چجوری به هازار خبر بده و از هرکی که اونجاست گوشی میخواد تا به هازار زنگ بزنه میگن شارژ نداریم. او یواشکی به عمارت میره و وارد اتاقشان میشه و ماجرارو برای هازار تعریف میکنه سپس میگه باید بریم دیگه از اینجا. واسه خودمون خونه بگیریم هازار خوشحال میشه و میگه بریم استانبول اونجا یه خونه مبله داریم رو به دریا! بلا اول موافقت میکنه اما بعدش میگه نه نمیشه بابا قلندر چی؟ بدون اون نمیتونم! ساکشونو میبندن و از پنجره بیرون میرن و از آنجا پایین میپرن و به طرف خانه سنگی قلندر خان میرن. قلندر سر میز نشسته و غصه آسوده را میخوره که هازار و بلا به اونجا میرن. قلندر با دیدنشون میگه چیشده دوباره؟ دلتون طاقت نیاورد دوباره اومدید؟ بلا ماجرای دشمنی مامان ها با خودشو میگه و ادامه میده که میخوام همینجا بمونیم دیگه اما قلندر میگه نه نمیشه الان شما بیاین خان و گوکان هم به مشکل خوردن با زن هاشون میان اینجا! بعد مامان هاتون تو عمارت تنها میشن و اوننا هروقت تنها شدن یه ماجرایی درست کردن نباید اونارو تنها بزارین پس سریع برگردین به همون عمارت.

بلا باهاش حرف میزنه که از فکر آسوده بیرون بیاد چون هم عمه اش را میشناسه هم اونو قلندر بیشتر ناراحت میشه و آهنگی میزاره و باهاش زمزمه میکنه. معتبر تو اتاقش رفته و کفش آقا را برداشته و از روی دلتنگی بغلش کرده و گریه میکنه. عایشه با خوراکی هایی که داره روی تختش اسم قلندر خان را نوشته و میخوره و گریه میکنه. آسیه قاب عکس را برداشته و به عکس دو نفره شون نگاه میکنه و گریه میکنه. آفت میره پیش گوکان و سعی میکنه از دلش در بیاره و آشتی کنن اما گوکان محل نمیده و میخوابه. نازگل هم خان را صدا میزنه و میگه اینجوری قعر نخوابیم اما خان میگه همین که اومدم خونه خداروشکر کن و میخوابه. صبح آفت گوکان را صدا میزنه و میگه بیدار نشدی هنوز؟ گوکان میگه اصل نخوابیده بودم آفت میگه منم خواب نبودم نتونستم اصلا بخوابم و باهاش حرف میزنه و میگه ازت میخوام یه چیزی بپرسم راستشو بگو تو منو عروس خودت کردی با بابا قلندر؟ گوکان میگه بابام آفت گریه میکنه و میگه میدونستم منو دوست نداشتی اما گوکان میخنده و میگه دیوونه شدی دختر؟ من از همون سر چشمه عاشقت شدم آنها بعد از کمی حرف زدن باهم آشتی میکنن. نازگل به خان میگه خوابی؟ خان میگه اصلا نخوابیدم نازگل میگه منم سپس بلندش میکنه و دستشونو روهم میزارن نازگل دونه دونه میگه که انگشتاشو از انگشتش فاصله بده همشون میشن جز انگشت حلقه نازگل میگه این یعنی این که یه روزی ما از خانواده مون، پدر و مادر و خواهر و برادرامون جدا میشیم، بچه هامونو از ما جدا میشن ولی من و تو تا آخر عمر کنار همیم و نمیتونیم جدا بشیم سپس باهمدیگه آشتی میکنن…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا