خلاصه داستان قسمت ۷۵ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۷۵ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۷۵ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۷۵ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۷۵ سریال ترکی تازه عروس

تو عمارت صدای طبل بلند میشه و همگی جا میخورن که باز چیشده که طبل دارن میزنن و بزم مجلس بلند شده. همگی به اتاق مجلس میرن تا ببینن چیزی شده، هووها میگن نکنه آقا برگشته و با خوشحالی میرن به اتاق مجلس. پدر قلندر میپرسه که میدونم قلندر تو عمارت نیست بگین ببینم قلندر کجاست! همگی میگن نمیدونیم و عایشه میگه البته میدونیم بهتره که نگیم! پدر قلندر میگه کجاست؟ آنها میگن پیش آسوده! کورکوت میگه چی؟ آسوده؟ بلا از جاش بلند میشه و میگه من باید یه چیزی بگم باباجون، بابا قلندر پیش آسوده خانم نیست همونجوری که آسوده خانم پیش قلندر نیست. هووها با تعجب میگه چی؟ یعنی چی؟ بلا میگه چون آسوده از آدانا رفته، معتبر و آسیه و عایشه با شنیدن این حرف با خوشحالی میگن چی؟و از جاشون بلند میشن و شروع میکنن به رقصیدن و خوشحالی کردن. کورکوت رو میز میزنه و ازشون میخواد سرجاشون بشینن. کورکوت میگه به خاطر این کار قلندر از خان بودن عزلش میکنم و خودم خان میشم همگی شوکه میشن. قلندر میگه از این به بعد با قوانین من اینجا رفتار میکنید. همه باید نیم ساعت قبل از اذان صبح بیدار بشن و از همه چیز باخبر باشم. بعد از گفتن قوانین میگه میخوام عروس محبوب رامعرفی کنم، همگی با ذوق گوش میدن که ببینن اسمشونو کورکوت میگه یا نه که او میگه کسی نیست جز بلا. همگی جا میخورن و کامیلا حسابی خوشحال میشه . سپس کورکوت میگه دیگه زن های خانی وجود نداره باید همتون کار کنین و برین سر زمین عایشه میگه ما؟ کار کنیم؟ ما که تا حالا کار نکردیم بلد نیستیم اما کورکوت نظرش عوض نمیشه که عایشه با طعنه به آسیه و معتبر میگه سلام کارگرها. جمیل به قلندر میگه آقا عمارت ریخته بهم! قلندر میگه چیشده؟ جمیل میگه آقا کورکوت خودش خان شده و قوانین عمارت ریخته بهم!  قلندر میگه خوبه بزار خودش زیر بار مسئولیت بره آخیش خیالم راحت شد!

تو آشپزخانه هووها به بلا دستور میدن که غذا درست کنه و او نیز همزمان در حال انجام کارهاست، کامیلا بلا را سرزنش میکنه و میگه تو نباید الان کار کنی باید دستور بدی اونا واست کار کنن دختره احمق! کورکوت سرزده به اونجا میره که هووها از جاشون بلند میشن و خودشونو مشغول به کار میکنن کورکوت میگه خوبه حالا شدین مثل قبل! سپس به بلا میگه من تشکم خوابیده پشماشو باید چوب بزنن که از هم باز بشه بلا میگه چشم باباجون میام الان درست میکنم ترکمن جلوشو میگیره و میگه چیکار میکنی؟ تو نباید کار کنی به تو فقط اطلاع داد! باید به یکی از مادرها دستور بدی برن انجام بدن! بلا فکر میکنه که کی وقتی داشت خودش این کارو میکرد بیشتر اذیتش کرد سپس میگه مامان معتبر بره. آنها به بالکن میرن و معتبر شروع میکنه به چوب زدن به پشم ها و آنها مسخره اش میکنن معتبر میگه من دیگه نمی کنم که بلا خودش دست به کار میشه اما کورکوت میاد و به هر سه تا هووها میگه پنبه بزنن سپس میگه فرش اتاقمم گرد و غبار گرفته باید شسته بشه بلا به آفت و نازگل میگه که برن بشورن. خان به منشی میگه که سریعا یه جلسه ی مهم باید ترتیب بدیم بگین تا ۵ دقیقه دیگه جمع بشن هازار میپرسه که چیشده داداش؟ اتفاقی افتاده ما نمیدونیم؟ خان میگه ورشکستگی! داریم ورشکست میشیم! شب موقع خواب نازگل با خان صحبت میکنه و خان بهش میگه که دارن ورشکست میشن نازگل میگه چی؟ واقعا؟ یعنی چی؟ خان میگه یعنی اینکه عدد و رقم ها بهم هیچ جوره نمیخوره! من دست کاری کردم اما دیر یا زود بابا متوجه میشه! نازگل میگه وای آقا آینده بچه هامون چی میشه؟ خان میگه اگه خیلی نگرانی و به فکر بچه هایی برو هرچی به این و اون قرض دادی بگیر! نازگل میگه آره آفت ۷تا ربع سکه بهم بدهکاره خان میگه با این میخواستی آینده بچه تو تامین کنی؟

نازگل میگه میتونیم برای میستیک ختنه سرون بگیریم اونجوری نزدیک ۷۰تایی ربع سکه گیرمون میاد خان میگه چرا ربع؟ من واسه همشون پول تمام سکه را بهت دادم که چیشد پس؟ نازگل میخنده و به النگوهای خودش اشاره میکنه و میخنده خان میگه از دست تو زن که تو همه صورت به فکر خودت بودی! آفت به خاطر کار زیاد کل بدنش درد میکنه که گوکان به هرجاش دست میزنه صداش میره بالا و میگه خیلی خسته شدم و همه جام درد میکنه! بعد از کمی حرف زدن گوکان پیشنهاد میده برن برای استراح‌ت مسافرت آفت خوشحال میشه و در آخر گوکان میگه آنتالیا خوبه بریم؟ آفت حسابی خوشحال میشه و میگه برم به نازگل هم بگم اونا هم بیان باهم بریم گوکان میگه چرا دونفره نه؟ تو که میخواستی تنها باشیم؟! آفت میگه آره دیگه تو اتاقمون تنهاییم سپس میره به نازگل و خان خبر رفتنشون به انتالیارو میده و میگه تا باهم برن خان قبول میکنه. بلا و هازار میخواستن میخوابن که بلا به هازار میگه زنگ بزنه به پدرش و حالشو بپرسه قلندر میگه من الان کنار جمیلم و باهمدیگه هم دردیم و داریم همدیگرو بالا میکشیم غذام هیچی نتونستم بخورم آخر به خاطر گرسنگیم دار فانی را وداع میگم…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا