خلاصه داستان قسمت ۷۶ سریال ترکی رامو + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۷۶ سریال ترکی رامو را قرار داده ایم با ما همراه باشید. رامو (به ترکی استانبولی: RAMO) یک مجموعه تلویزیونی ترکیهای است که در ژانرهای اکشن، جنایی و درام ساخته شده است. از بازیگران این سریال میتوان به مراد ییلدریم Murat Yildirim، اسرا بیلگیج Esra Bilgic، ساجیده تاسانر Sacide Tasaner و…. اشاره کرد.
قسمت ۷۶ سریال ترکی رامو
رامو از تو ساختمان متوجه آدم هایی میشه که میخوان بکشنش سپس باهاشون درگیر میشه و یکیشونو گروگان میگیره. از گوشیش رامو با کاندیسکی تماس میگیره که او ازش میپرسه کارشو تموم کردی؟ اون مرد ساکته و هیچی نمیگه که کاندیسکی میپرسه که چرا حرف نمیزنی پس؟ رامو جواب میده چون نمیتونه حرف بزنه کاندیسکی میگه خودم میام میکشمت رامو میگه خیلی خوبه بیا تا راه منم کوتاه بشه تا اونجا نیام واسه کشتنت! بعد از قطع تماس یاقوز با کاندیسکی صحبت میکنه که او بهش میگه من میرم استانبول کل شو تموم میکنم. یاقوز با دیدن نادیا بهش درباره اون تذکر میده. نادیا میخواد بره تو اتاقش تا با جهانگیر صحبت کنه که اونجا آدم کاندیسکی به طرفش اسلحه میگیره و گوشیشو میگیره. او به رئیسش میگه درست میگفتین آقا داشتن با جهانگیرخان تماس میگرفتن. فردای آن روز دوعو که تو یه ساختمان خالی خوابیده بوده بیدار میشه که متوجه میشه یه نفر داره تعقیبش میکنه و متوجه میشه که اون فرد حشمته. حشمت اونو به یه خانه میبره و میگه میتونی اینجا بمونی سپس بعد از کمی حرف زدن بهش میگه کوکسال با رامو دارن میرن پیش جهانگیر دوعو جا میخوره و میگه چی؟
جهانگیر و فیکو با مظهر منتظر رامو هستن. رامو به اونجا میره و جهانگیر با دیدنش میگه از جونت سیر شدی اومدی؟ رامو میگه برعکس اومدم تو و از زندگی سیر کنم! و با تیکه بهش میفهمونه که دوعو دست منه فرستاده بودیش منو بکشه آره؟ مظهر جا میخوره که جهانگیر میگه با دوعو چیکار کردی؟ میخوای همونجوری که باباشو تو زندان خفه کردی بکشیش؟ و سر این موضوع باهم بحث میکنن رامو بهش میگه خوب واست یه سورپرایز دارم سپس کوکسال به اونجا میره که جهانگیر و بقیه شوکه میشن جهانگیر میپرسه مگه نمرده بودی؟ کوکسال میگه اینجوری وانمود کردم تا تو منو نکشی و تمام دروغ های جهانگیرو رو میکنه سپس رامو تهدیدش میکنه و میگه که در ازاش سیبلو میخوام باهاش یه خرده حساب دارم منو انداخت تو زندان جهانگیر اول قبول نمیکنه و رامو از اونجا میره که مظهر به دنبالش میره و جلوشو میگیره و میگه چرا سیبل؟ رامو میگه تو از کارهای بزرگم خوشت میومد سیبل مدیر خیریه ست یعنی قلب جهانگیر گرفتی؟ مظهر لبخند میرنه و میگه با گل و شیرینی سب بیا رامو میگه گرفتم جلوجلو.
به خونه جهانگیر یه دسته گل با رز های مشکی میره که نهیر جا میخوره و میگه این مال کیه؟ که خدمتکار میگه واسه سیبل خانم اومده سیبل و بقیه جا میخورن که نهیر کارت روشو میخونه که رامو نوشته شب میام از اونجا میبرمت همگی شوکه میشن و سیبل خودشو عصبی نشون میده و میگه مرتیکه این چه طرز حرف زدنه؟ هیچ غلطی نمیتونه بکنه آیسل میگه بزار جهانگیر بیاد ببین چیکارش میکنه سیبل به اتاقش میره با گل و نهیر حرص میخوره و بهم میریزه. جهانگیر با کوکسال وقتی تنها شده بهش میگه باید مرده میموندی! چرا اومدی؟ کوکسال میگه رامو بهم گفت اگه نیام اینجا دوعو پسرمو میکشه جهانگیر میگه شب بیا باهم حرف بزنیم کوکسال میگه دیدار بعدی ما جهنمه و از اونجا میره. جهانگیر به آدمهاش میگن که کوکسال را بگیرن براش اما او با رامو و محافظ ها از اونجا میره و سوار ماشین اونا نمیشه….