خلاصه داستان قسمت ۸۰ سریال ترکی اسم من ملک + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۸۰ سریال ترکی اسم من ملک را می خوانید. با ما همراه باشید. سریال ترکی اسم من ملک یکی از سریال های غم انگیز شبکه ت ر ت می باشد که پخش خود را دوباره شروع کرده است‌. این سریال دارای ژانر درام می باشد که چه در ترکیه و چه در دیگر کشورها دارای طرفداران زیادی می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Nehir Erdogan ،Kutsi Kutsi ،Mustafa Mert Koç ،Rabia Soyturk ،Mehmet Çevik ،Kaan Çakir ،Ece Ozdikici ،Ulvi Kahyaoglu ،Nizam Namidar ،Zeyno Eracar ،Muharrem Türkseven ،Hande Kaptan.

قسمت ۸۰ سریال ترکی اسم من ملک

خلاصه داستان سریال ترکی اسم من ملک

نجات که از طرف همسرش بطور ناگهانی ترک شده بود به تنهایی از دخترش نگهداری میکرد و برای این که اونو ناراحت نکنه گفته بود مادرت در یه ماموریت در افریقاست و از زبان اون برای دخترش نامه مینوشت ولی متوجه شد که دخترش بشدت انتظار داره که مادرش در جشن تولد شش سالگیش شرکت کنه و …

قسمت ۸۰ سریال ترکی اسم من ملک

عمر بخاطر دیدن عدنان و دفنه با یکدیگر و همچنین اینکه گفته بود او دوست پسر اوست و در کارگاه نیز به ملک گفته بود که عدنان عشق اوست، با او بحث میکند. دفنه نیز از اینکه عمر به اندازه کافی از او حمایت نکرده بود از او گله میکند. او سپس گریه اش گزینه و عمر کنار او می نشیند و او را بغل میکند. عدنان که سر میز دیگری نشسته و آنها را زیر نظر دارد، کلافه و عصبی می شود. میتات دم مغازه پیش محمود می رود. محمود میگوید که در حال جدایی از قدریه است. میتات سعی دارد او را منصرف کند اما محمود با کلافگی میگوید که تصمیمش را گرفته و آنها دیگر نمی‌توانند با یکدیگر ادامه دهند و قدریه از روی بیکاری مدام فقط در کار دیگران دخالت کرده و دردسر درست میکند. مربی تیم آدانا با کنعان تماس گرفته و میگوید که آنها میخواهند کرم را به تیم خودشان بیاورند. عدنان میگوید که کرم در تیم گازانتپ عضو شده است. مربی میگوید که پیشنهاد پول بیشتری میدهند. کنعان با او قرار میگذارد تا با آلپای او را ببینند و در این مورد صحبت کنند. سپس بعد از قطع تماس موضوع را به آلپای میگوید و او نیز خوشحال می شود. کنعان یک سرویس جواهر به آلپای میدهد و از او میخواهد که با فوندا قرار بگذارد و با دادن این هدیه و معذرت خواهی از دل او در بیاورد.
دفنه از عمر می خواهد که او را ببخشد و عمر نیز از او میخواهد که دیگر دردسر درست نکند. آنها سپس از آنجا بیرون آمده و به سمت کلاس دفنه می روند.

قدریه به کافه رفته و با خوشحالی به عکس‌های سونوگرافی نگاه میکند. سپس با محمود تماس میگیرد و از او میخواهد به کافه بیاید تا چیزی به او بگوید. محمود نیز میگوید که با او حرف دارد و به آنجا می رود. او در کافه، قبل از اینکه قدریه چیزی بگوید، میگوید که پیش احسان رفته و با او صحبت کرده است و تمام حق و حقوق او را میدهد و فقط از او میخواهد که تا تمام شدن کارها به کسی چیزی نگوید. قدریه با شنیدن حرفهای محمود دلگیر شده و از گفتن خبر حاملگی اش پشیمان می شود و از آنجا می رود. آلپای با فوندا تماس میگیرد و برای شب قرار میگذارد. فوندا با بی میلی قبول میکند. مربی تیم آدانا پیش کنعان و آلپای می رود و آنها با یکدیگر صحبت میکنند و قرارداد می بندند. حوس پیش کنعان آمده و به او خبر میدهد که نتواسته اند عدنان را پیدا کنند. عمر دفنه را به کلاس می رساند و می رود. هنگامی که دفنه سوار آسانسور می شود، عدنان نیز سوار شده و دفنه شوکه می شود. عدنان سریع با دستمال دهان دفنه را میگیرد و او را بیهوش میکند و با خودش از آنجا می برد. باشاک پیش احسان می رود و وقتی متوجه می شود که قدریه و محمود همچنان تصمیمی به طلاق دارند، میگوید که امروز قدریه به بیمارستان آمده بود و او از همکارش شنیده است که قدریه حامله است.او میگوید که حتما محمود این قضیه را نمی‌داند و احسان باید به او خبر بدهد.

آلپای با فوندا به رستوران می رود و هدیه را به او میدهد . فوندا آن را قبول نمیکند و میگوید که با یک هدیه به ازدواج راضی نمی شود و تصمیمش عوض نخواهد شد. سپس از آنجا می رود. زینال با میتات صحبت کرده و می‌گوید که شاید شوهر سیران او را تهدید کرده و سیران از ترس او نمیتواند کاری کند و از او فاصله گرفته است. میتات به این قضیه مشکوک شده و به سمت داروخانه می رود اما او متوجه می شود که فروشنده داروخانه عوض شده و سیران دیگر آنجا کار نمیکند. او از این قضیه شوکه می شود. سیران و گولجه در ترمینال هستند و سوار اتوبوس می شوند تا استانبول را ترک کنند. احسان به بازارچه رفته و به محمود خبر میدهد که قدریه باردار است. محمود با شنیدن این خبر شوکه می شود. ملک و سیدعلی کوچک در باشگاه منتظر شروع مسابقه کرم هستند. همان لحظه به مربی خبر می‌رسد که کرم در تیم دیگری عضو شده است. مربی با عصبانیت کرم را از زمین بیرون کرده و با او دعوا میکند. کرم شوکه شده و میگوید که از چیزی خبر ندارد و می فهمد که آلپای این کار را کرده است.
کرم دم کلاس دفنه می رود اما متوجه می شود که همه رفته اند. او از معلم دفنه سراغ میگیرد و او میگوید که دفنه امروز اصلا به کلاس نیامده است.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا