خلاصه داستان قسمت ۸۱ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۸۱ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۸۱ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۸۱ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۸۱ سریال ترکی تازه عروس

مادرهای عمارت بلا زا تحقیر میکنن و بهش مدام دزد میگن هازار میگه بسه دیگه نمیخوام یه کلمه دیگه از این مزخرفاتو بشنوم وگرنه کل عمارتو رو سرتون خراب میکنم الانم از اینجا برین بیرون! آسیه میگه چرا ما بریم؟ اون دزده باید اون بره! هازار سرشون داد میزنه و میگه سریعتر از اینجا برین. هووها با خوشحالی از اونجا میرن. دیلان و شیرین با کلافگی تو تراس درحال غر زدنن و دیلان میگه واقعا باورم نمیشه چجوری تونستن همچین کاری کنن؟ رسما یه آدم بی گناهو متهم کردن! واقعا چجوری تونستن!؟ شیرین میگه از اونا هرچیزی بر میاد دیلان میگه غصه نخور ماه همیشه پشت ابر نمیمونه! بلا حاضر شده و هازار در حال حرف زدن باهاشه و سعی میکنه از دلش دربیاره اما بلا میگه دیگه نمیشه اینجا موند. کامیل به کامیلا خبر میده که با اولین پرواز برمیگردن به خانه خودشون او حسابی خوشحال شده و رو تخت بالا پایین میپره. سپس کامیل میگه بیا شروع کن وسایلو جمع کنیم اما کامیلا میگه هیچکدومو نمیخوام فقط کیف پولمو بردارم بریم نو میخرم دوباره سپس پیش بلا میره. او به بلا میگه طلاهای من کو؟ بلا جا میخوره و میگه چی میگی مامان؟ کامیلا میگه حالا درسته طلا بقیه رو دزدیدی ولی چرا واسه مادر خودتو دزدیدی دیگه! بلا با عصبانیت ازش میخواد تا از اونجا بره هازار میگه کیسه طلاها دسته مامانمه برین از اونا بگیرین. هووها در اتاق آسیه در حال جدا کردن طلاها هستن که کامیلا به اونجا میره و میگه طلا منو هم بدین که داریم میریم آنها جا میخورن و میگن کجا؟ کامیلا میگه داریم با اولین پرواز از اینجا میریم آنها حسابی خوشحال میشن. آنها در حال سوار شدن تو ماشین هستن که ترکمن میاد و تمام تلاششو میکنه نا جلوشونو بگیره که نرن اما موفق نمیشه. کامیلا تو ماشین میفهمه که هازار هم قراره باهاشون بیاد و تو برجکش میخوره سپس شروع میکنه به تحریک کردن هازار که در آخر با عصبانیت میره تو گاراژ و با تراکتوری بزرگ بیرون میاد و با سرعت به طرف هووها حرکت میکند.

عایشه داد میزنه و میگه فرار کنید، هووها به آشپزخانه میرن و اونجا پنهان میشن. کورکوت و ترکمن جاویدتر عمارت میرن و جلوشو میگیرن تا عمارت را خراب نکنه اما هازار با عصبانیت بهشون میگه تا از اونجا کنار برن و جلوشو نگیرن ترکمن میگه هرجارو میخوای خراب کن اینجارو خراب نکناگه اینجا خراب بشه من کجا عروسی بگیرم؟ هازار میگه اگه کنار نری قبل از مراسم عروسی باید بری قبرستون و سوار ماشین میشه تا به طرف عمارت بره بلا و کامیل که تو ماشین هستن به طرفداران میرن بلا بالاخره راضیش میکنه تا منصرف بشه. اما هازار به طرف پنجره آشپزخانه میره و به آنها میگه اومدم برای آخرین بار حرفامو بهتون بزنم سپس رو به آسیه میگه دیگه پسری به اسم هازار نداری اینم آخرین حرفام بهت هستش چون دارم از اینجا میرم هرچی پول و قدرت و ثروت هست مال خودتون سپس از اونجا میره. آسیه میگه چی گفت؟ رفت؟ عایشه تایید میکنه و میگه فقط نرفت گفتش دیگه پسری هم به اسم هازار نداری! آسیه ناراحت میشه و با عصبانیت با هووها حرف میزنه و میگه همه ی اینا تقصیر شماهاست دیگه من هیچکی نیستم جز یه قاتل! سپس با اسلحه به دنبال آنها می رود. معتبر و عایشه تو اتاق کامیل و کامیلا پنهان میشن آسیه به اونجا میره و ازشون میخواد تا بیان بیرون. آنها ازش میخوان تا ببخشنش اما آسیه میگه نه باهم باید بمیریم اول شماهارو میکشم بعدشم خودمو وقتی میخواد بکشه میبینه تیر اسلحه اش تمام شده او میخواد با خنجر آنها را بکشه که معتبر و عایشه از خودشون دفاع میکنن تا جلوشو بگیرن. باران و شیرین به اونجا میان و جلوی آسیه را میگیرن سپس معتبر و عایشه فرار میکنن. خانواده بلا به خانه سنگی میرن تا از قلندر خان خداحافظی کنن.

وقتی به اونجا میرن آفت و نازگل از آنها میپرسن که خوب تو عمارت چه اتفاقایی افتاد!؟ کامیلا میگه تو همین مدت هر اتفاقی که بگی افتاده از یه دزدی بگیر تا تهمت و بهم ریختگی  اونجا. خان میگه چی؟ دزد؟ کی بوده؟ همگی میگن هنوز چیزی مشخص نیست که کی بوده سپس تهمتی که به بلا زده بودن را بهشون میگه. آفت و نازگل شروع میکنن با بلا بدرفتاری و تیکه به هم حواله میکنن سپس بلا از کوره در میره و با آنها دعوا میکنه و موهای همدیگرو میکشن. شوهرهاشون آنها را از همدیگه جدا میکنن تا ببینن واقعا چیشده. خان کلافه میشه و میگه الان سیر شدین؟ سپس رو به آنها میگن خوب الان چیشد؟ دزد واقعی کی بود؟ آنها میگن هنوز مشخص نیست که قلندر از سر و صدای آنها میگه بسه دیگه بالا سر من نشستین پاشین هرکی هرجایی میخواد بره سریعتر بره فقط بزارین من اینجا تنها باشم، سرم درد گرفت! آفت و نازگل میگن آره پاشو ما هم بریم ببینیم از طلاهون چیزی کم شده یا نه بالاخره طلاست دیگه آدمم گول میزنه بلا خودشو کنترل میکنه و میگه واقعا نمیکشم دیگه دارم خفه میشم…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا