خلاصه داستان قسمت ۸۷ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۸۷ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۸۷ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۸۷ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۸۷ سریال ترکی تازه عروس

قلندر و بقیه به هتل معتبر و باران و دیلان میرسن. اونا با دیدن اونجا حسابی جا میخورن و میگن چه هتل باشکوهیه! عایشه میگه قبل از رفتن برای استراحت بریم یخورده غذا بخوریم قلندر تایید میکنه. آنها به طرف سلف غذاخوری میره که عایشه شروع میکنه هرچیزی که میبینه و دوست داره را با جاش برداشتن سپس میگه منو زیاد معطل نکنین من میرم سر میز بیاین دیگه! قلندر و کامیل و هازار تو حیاط هتل نشستن. قلندر درباره خرابی ماشین حرف میزنه و میگه من یه فکری به سرم زده که یکاری کنم بلا از اینجا زده نشه وگرنه میره استانبول دیگه برنمیگرده آدانا! هازار میگه خوب ما هم میخوایم همین کارو بکنیم دیگه! قلندر میگه دیگه چی؟ میخواین برین منو با اون زن ها تنها بزارین؟ عمرا! بعد از اومدن بلا اونا ساکت میشن و قلندر سعی میکنه از اونجا و آکدنیزو آدانا تعریف کنه و نظر بلارو نسبت به اونجا تغییر بده. همگی رو تراس نشستن و درباره. زیبایی و ویو اون هتل حرف میزنن سپس حرف از خرید کردن میشه که نازگل به خان میگه میشه بریم خرید کنیم؟ خان میگه مگه میتونم نه بگم؟ از طرفی هم آفت به گوکان میگه تا برای خرید اونا هم برن گوکان هم قبول میکنه سپس از اونجا میرن. باران به اتاق دیلان و شیرین میره. دیلان میگه ۱ ساعت هم نمیتونی دوام بیاریا! باران میگه اومدم بگم حاضر بشین تا بریم بگردیم اینجارو دیلان میگه من نمیام اما باران میگه باید بیای به عنوان سیاهی لشکر واسه ما دیلان میگه به یه شرط که منم بعدا هرجا خواستم برم راحت قبول کنی باران قبول نمیکنه که شیرین بهش میگه چطور تو هرجا میخوای بری دیلان نره؟! سپس بعد از کمی بحث و کل کل باران مجبور به قبولی می شود. هر کی برای گردش خودش میره که کامیلا به قلندر میگه ما تا کی اینجاییم؟ دلم واسه خونه ام تنگ شده! قلندر میگه هروقت ۰۰۵ درست بشه.

هووها باهمدیگه به همراه ترکمن به شهربازی رفتن. آنها به جز معتبر سوار ماشین بازی میشن و شروع میکنن به بازی کردن و حسابی خوش میگذرونن و میخندن. آفت و نازگل در به پاساژ چشمشون به یه کیف و کیف میوفته که حسابی هرکدامشان از یکیش خوششون میاد سپس از خان و گوکان میخوان تا برن داخل و اونارو از نزدیک ببینن. نازگل حسابی عاشق کیف و آفت عاشق کفش شدند. سپس ازشون میخوان تا به عنوان یه سوغاتی و یادگاری از اینجا واسشون بگیرن خان وقتی قیمت را شنید میگه ما میخوایم. کیفو بگیریم نه کل مغازه را که! اما نازگل کیفو بغلش گرفته و به کسی نمیده. آنها بالاخره موفق میشن تا خرید کنن و با خوشحالی از مغازه بیرون میان خان و گوکان میگه با یه خرید کلا تمام کارهامون خالی شد! و با کلافگی به طرف عمارت میرن ولی برعکس آفت و نازگل با خوشحالی میرن و بهمدیگه میگن اگه مامانا بفهمن که ما چیا گرفتیم و چقدر پولشو دادیم سنگکوب میکنن. هووها سوار سورتمه میشن و به خاطر سرعت بالاش مدام داد و فریاد میکنن. انها باهمدیگه به داخل تونل وحشت میشن و همشون شروع میکنن به داد زدن. باران و شیرین با دیلان سوار به کشتی تفریحی شدن و هر لحظه امکان داره تا توسط بقیه دیده بشن. تو کشتی باران و شیرین باهمدیگه در حال صحبت کردن هستن. باران بعد از کلی حرف زدن ازش میخواد تا او را ببوسد و دوران دوست دختر و پسرشان شروع بشه. شیرین اول مخالفت میکنه اما در آخر قبول میکند و همان موقع که باران میخواد ببوستش از کشتی میافتد تو دریا. باران هل میکنه و میگه باید چیکار کنم؟ شیرین گفت شنا بلد نیست که! سپس وارد دریا میشه تا  شیرین را پیدا کند.

باران با خودش شیرین را به ساحل میبرد و شروع میکنه به نفس مصنوعی دادن بهش شیرین یکدفعه میخنده و باران میفهمه که داشته شوخی میکرده و به دروغ گفته بوده که شنا بلد نیست باران خیالش راحت میشه. بلا و هازار تو تراس اتاقشان هستن و باهمدیگه در حال صحبت کردنن هازار ازش میخواد تا قبول کنه و باهمدیگه برقصن. آنها باهم شروع میکنن به رقصیدن و هازار ازش میپرسه که درباره تصمیمش مطمئنه؟ فقط به خاطر بابا قلندر میپرسه ازش چون میدونه که او را حتی از بچه های خودشم بیشتر دوست داره بلا میگه منم خیلی دوستشون دارم ولی خوب موقعیت جوری نیست که بشه دیگه موند، آره از تصمیمم مطمئنم آنها بهد از کمی به اتاقشان برمیگردن. هووها و ترکمن وقتی تصمیم میگیرن که به هتل برگردن عایشه چشمش پشمک میبینه و بهشون میگه من از بچگی تا الان اصلا پشمک نخوردم وبا ذوق به پشمک نگاه میکنه آسیه میگه برو اینم بگیر بخور تو که همه چیزو خوردی! عایشه میگه دوست دارم ولی پول ندارم سپس رو به معتبر میگه آبجی معتبر ۵۰ لیر داری بهم قرض بدی؟ معتبر میخنده و میگه من نفهمیدم مادرتم یا هووتم! سپس بهش پول میده و میگه بیا برو بگیر. وقتی عایشه میره پشمک بگیره ترکمن میگه حالا که اومدیم اینجا و معلوم نیست دیگه کی بیایم، بیاین چرخ و فلکی هم امتحان کنیم اونا اول قبول نمیکنن اما بعد از شنیدن اصرارهای ترکمن قبول میکنن. عایشه ملی خوراکی گرفته و به اونجا میاد اما میبینه اونا اونجا نیستن. عایشه کل شهربازی زیر و رو میکنه اما پیداشون نمیکنه و باخودش میگه حتما رفتن سپس میگه باشه منم خودم میرم میگردم بعدشم میرم هتل و با خوشحالی از شهربازی بیرون میره……

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا