خلاصه داستان قسمت ۸ سریال ترکی پسرم Oğlum + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران سریال های ترکی خلاصه داستان قسمت ۸ سریال ترکی پسرم را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. این سریال ترکی با نام های پسرم یا پسرم من برای اولین بار ۲۰ بهمن ۱۴۰۰ از شبکه Show Tv در ۱۵ قسمت ۱۲۰ دقیقه پخش شد و حال به صورت دوبله فارسی در ساعت ۱۸:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ جانان ارگودر , سرهات تئومان , سونگول اودن , کوبیلای آکا , نازان کسال , توگچه آچیق گوز و نیهال یالچین و… .

قسمت ۸ سریال ترکی پسرم
قسمت ۸ سریال ترکی پسرم

قسمت ۸ سریال ترکی پسرم

طغرل و زینب به خانه شان برمیگردن وقتی میرسن حیاط خانه شان را پر از کیسه های زباله و به هم ریخته می بینند آنها شوکه می شوند و زینب عکس پسرشان افه را به عنوان قاتل روی درب ورودی خانه شان می بیند. او سریعا اعلامیه را می کند و با ترس به طغرل نگاه می کند که وقتی به خانه شان وارد می شوند به فضای مجازی می روند که با دیدن عکس های افه به عنوان قاتل به هم می ریزند آنها مطالبی ناراحت کننده درباره افه به چشمشان می خورد و حسابی به هم میریزند. از طرفی دیگه ملیکه و الیاس جلوی درب خانه شان نشستند و نمیتونن به داخل خانه بروند و با خیال راحت در حالی که پسرشان زیر خروارها خاک خوابیده بخوابند. جرن پیش پدر و مادرش میرود و عکس کان را بهشون نشون میدهد و میگه این قاتل کانه، ملیکه با دیدن آن عکس یادش می آید که آن پسر بچه را در کلانتری دیده بود ملیکه گریه اش می گیرد و با حالی بد به طرف سرویس بهداشتی میرود. او انگشتش را در حلقش می برد تا بالا بیاورد ملیکه با ناراحتی پیش خواهرش می رود و با گریه میگه من نباید از دستش این شکلات را می‌گرفتم و میخوردم خدا منو لعنت کنه الیاس از راه میرسه و او را دلداری میده سپس با هم دیگه شروع میکنند به گریه کردن جرن به اتاقش میره و با کلافگی مدام در اتاقش راه می رود. خاله اش به آنجا میره و ازش میپرسه که داره چیکار میکنه او بهش میگه من دیگه نمیتونم اینجا بمونم مادر و پدرم دیوونه شدن باید سریع تر از اینجا برم خاله ازش میپرسه که کجا میخواد بره جرن میگه پیش پدربزرگم آنجا آرامش بهتری دارم.

بلوت و مادرش به خانه طغرل و زینب میرند آنها با دیدن شان شوکه میشن و خیلی از دیدن آنها خوشحال نمیشن. آنها بعد از وارد شدن به خانه بهشون میگن که باید یه فکری به حال افه بکنن زینب و طغرل علی رغم میل باطنی شان با آنها  درباره وضعیت افه صحبت می کنند. مادر زینب فکری به سرش میزنه و میگه اگه شما دو نفر عکس چیزی که هستین را نشان بدهید که انگار نه انگار با هم دیگه مشکلی دارین و اصلاً قصد جدا شدن از همدیگر را ندارین و جوری وانمود کنید که هرچیزی پسرتان میخواسته برایش فراهم می کردین قاضی این برداشت را می کند که فرزند همچین پدر و مادری نمیتونه قاتل باشه و او را آزاد میکند. ملیکه مدام به لحظه دیدن افه قاتل پسرش فکر می کند و خودش را سرزنش می کند که چرا با قاتل پسرش شکلات خورده سپس به شدت عصبانی می شود و به طرف اداره پلیس راهی می شود وقتی به آنجا می رسد با صدای بلند از کمیسر سدات و دمت میخواهد تا قاتل پسرش را ببیند آنها به دروغ بهش میگن که اینجا نیست ملیکه داد میزنه و میگه من فقط می خوام ببینمش و چند تا سوال ازش بکنم او تنها کسی هست که آخرین بار پسر منو دیده می خوام بدونم حالش چطور بوده سراغ منو می گرفته یا نه! مادرشو صدا میزنه یا نه! دمت و سدات او را آرام میکنند و بعد از آرام شدنش می فرستند تا از آنجا بره. بعد از رفتنش افه که تو اتاق بوده بیرون میاد و از دمت میپرسه که چه اتفاقی افتاده و این صداها مال چی بوده دمت میگه هیچی یه زن براش مشکل پیش اومده بود اومد اینجا و الانم رفته دمت سعی میکند تا درباره کان از افه سوال بپرسد اما افه بدون هیچ مقدمه ای یک دفعه میگه بابای کان خیلی واسش گریه کرد اگه من میمردم بابای منم انقدر واسم گریه می کرد؟

دمت تایید میکنه و میگه معلومه که آره اون پدرته! اما افه میگه که هیچ وقت پدرم منو نمی خواست خودم شنیدم یک بار با مامانم دعوا میکرد و میگفت که منو نمیخواست اما مادرم برای پایان دادن به دعوا هایشان منو نگه داشته ولی هیچ تاثیری نداشته چون هنوز هم با هم خیلی دعوا می کنند! دمت بهش میگه یعنی هیچ وقت با پدرت بازی نکردی؟ با هم پارک نرفتین؟ باهم وقتم نگذروندین؟ افه میگه نه هیچ وقت، هیچ وقت منو نمی خواست. ملیکه و خواهرش به سر خاک افه رفتن ملیکه اونجا از خواهرش می پرسد اگه الان پسرت زنده بود چند سالش بود؟ او بهش میگه  ۹ سالش بود و مطمئن بودم که پسر بوده چرا همچین سوالی ازم پرسیدی؟ ملیکه میگه این روزها خیلی بهش فکر می کنم که چرا همچین بلایی سرم اومد سپس میگه یه سوال میپرسم راستشو بگو تو منو نفرین کردی به خاطر بچه ات؟ خواهرش زیر گریه میزنه از طرفی جرن با دوست پسرش به پارک رفتن آنجا جرن دردودل میکند و میگه آخه یعنی چی؟ واسه چی پدرم همچین کاری کرد که واسش چند سال زندان ببرن؟ مگه فقط کان بچه اش بود؟ من چی پس؟ دوستش بهش میگه بحث دختر و پسر فرق داره مثلا الان از خود من بپرسن دوست داری پسر داشته باشی یا دختر بهشون میگم پسر. جرن ناراحت میشه و میخواد از اونجا بره که دوستش جلوشو میگیره و ازش عذرخواهی می کند جرن که دلش گرفته و دوست دارد با کسی درد و دل کند سریعا عذرخواهیشو قبول میکند و آشتی میکنه…..

بیشتر بخوابید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی پسرم Oğlum + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا