خلاصه داستان قسمت ۹۰ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۹۰ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۹۰ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۹۰ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۹۰ سریال ترکی تازه عروس

سر میز همگی از زیاد خوردن در حال ترکیدنن که قلندر میگه یه خبر خوب دارم! بهم خبر دادن که حال ۰۰۵ خوب شده و دیگه میتونیم بریم حالا باید تصمیم بگیرین که بریم آدانا یا استانبول! خان میگه برگردیم که حسابی اینجا بلا سرمون اومده! عایشه تایید میکنه و میگه برگردیم من هوس کباب های اونجارو کردم! معتبر میگه آره آقا دلم واسه خونه و زندگیم تنگ شده. قلندر میگه از اونجایی که من خان دموکراتی هستم رای گیری میکنم. اونایی که میگن بریم استانبول دستاشونو ببرن بالا، خانواده بلا و هازار دستشونو بلند میکنن و شیرین و دیلان دلشون میخواد دستشونو بلند کنن اما نمیتونن از طرفی بقیه همه برای آدانا دستشونو بلند میکنن. بلا عصبی میشه و میگه ولی باباقلندر من اونجا برنمیگردم قلندر میگه من که نگفتم نرو به تاخیر بنداز، من فهمیدم که شماها میخواین زندگیتونو جدا کنین تصمیم گرفتم که همه مال و اموالو تقسیم کنم تا هرکی بره سراغ زندگیه خودش. بلا کمی غر میزنه اما هازار بهش میگه چاره ای نداریم عزیزم برای موقت بریم ببینیم چی میشه. آنها به آدانا برمیگردن. قلندر تو عمارت دادگاه تشکیل میده و میپرسه کیا میخوان خونه شونو جدا کنن؟ آفت میگه ما که قلندر میگه از پسران پرسیدم تو پسرمی یا عروسم؟ سپس گوکان دستشو بالا میبره و میگه مت میخوایم جدا بشیم بابا، قلندر میپرسه دیگه؟ خان میگه ما هم میخوایم بریم، قلندر میگه دیگه؟ هازار میگه منم که باباجون میدونی موندنی نیستیم قلندر تایید میکنه و میگه پس باید تقسیم اموال صورت بگیره. عایشه میگه به کی چی میخوای بدی آقا؟ قلندر میگه واسه اینکه باهم دعواتون نشه تصمیم گرفتم که جلوی خودتون به صورت قرعه کشی اموالو تقسیم کنم. مال و اموال به ۴ قسمت تقسیم میشه بین سه تا پسرم و ۱ سهم ماله من و زن هام. ترکمن میگه من اعتراض دارم داداش، پس من چیم؟ منم دختر پدرم بودم سر راهی که نبودم!

قلندر میگه تو تاج سری خواهر حتما به تو هم سهم میرسه از طرفی مسلم از راه میرسه و میگه من چی داداش؟ قلندر میگه تو درسته خل و چلی ولی داداش خودمی بهت سهم میرسه! ترکمن میگه پس به ۴ قسمت نه به ۶ قسمت تقسیم میشه! شیرین بلند میشه و میگه اعتراض دارم پس من چی؟ منم دخترتم بابا! کورکوت خان میاد و میگه به ۸قسمت بالاخره اسکندریه برادرتونم هست اونو فراموش نکنین! در ضمن این دادگاه غیر رسمیه چون یکی از وراث یعنی اسکندریه نیست! اول بگردین اونو پیدا کنین بعداتقسیم مال صورت میگیره و میره. آفت و نازگل با غر غر کردن به آشپزخانه میرن و میگن باز هم اینجا موندگار شدیم! اینجا تسلیم شدیم و رفتنمون با خداست! کورکوت پیش قلندر که تو آلاچیق نشسته میره و میگه تو داری همه ی بچه هاتو از اینجا میفرستی بره! نیاید اینجوری کنی! قلندر میگه چیکار کنم؟ به زور نگاهشون دارم؟ کورکوت میگه باید یکی از پسرهاتو اینجا نگه داری تا چراغ این عمارتو روشن نگه داره و این نسلو ادامه بده! قلندر و پسرهاش نشستن و درباره کار حرف میزنن که کورکوت میاد و میگه ورشکست شدیم! قلندر میگه چیشده بابا؟ کورکوت میگه وضعیت شرکت اصلا خوب نیست کلی بدهی بالا آوردیم! من این شرکتو اینجوری به تو ندادم که داری با این وضع پسم میدی! درست کن وضعو بعد بده به نسل بعدت و از اونجا میره. قلندر رو به پسرهاش میگه چیکار کردین شماها؟ گوکان میگه بابا من که سربازی بودم کاری نکردم! هازار میگه مشکل همینجاست باباجون که اصلا هیچ کاری ما نکردیم اینجوری شد، سپس ازشون میخواد تا رسیدگی کنن به وضعیت. بلا در حال جمع کردن وسایلشونو هست که هازار میره پیشش و میگه باید یخورده صبر کنیم شرکت ورشکست شده و نمیتونیم همینجوری بزاریم بریم بلا میگه به ما چه ربطی داره خود بابا قلندر از پسش برمیاد. هازار میگه ما به این روز انداختیم نمیتونیم بندازیم گردن بابا و بریم! بلا کلافه میشه.

قلندر دادگاه تشکیل میده و میگه یه از اونجایی که همه تون میخواین بگیرین سهمتونو و از اینجا برین باید بگم یه نفر با خانواده اش باید اینجا تو عمارت بمونه! ازش دلیلشو میپرسن که قلندر میگه بالاخره یه نفر باید اینجا باشه که از این عمارت و شرکت محافظت کنه و چراغ اینجارو روشن نگه داره!  تا زمانش برسه و خان بشه. هووها باهم میگن خان؟ سپس هرکدومشون از بچه خودش تعریف میکنه تا پسر اون خان بشه. سپس قلندر به پسرهاش میگه خوب کدومتون میخواین بمونین اینجا؟ هازار میگه باباجون ما که قصد رفتن داریم اصلا نه به خان شدن چشم داریم نه به مال و اموال! آسیه عصبی میشه. قلندر از خان و گوکان میپرسه که آنها هرکدومشون میگن که رضایت دارن تا اونجا بمونن و خان بشن. قلندر میگه فکری به سرم زده یه مسابقه ترتیب میدیم تو اون مسابقه هرکی قبول شد و برنده شد خان میشه. هازار میگه چرا منم باید شرکت کنم؟ من که نمیخوام خان بشم! قلندر میگه باید هرسه تاتون توش شرکت کنین وگرنه مسابقه اونجوری شدنی نیست! هازار موقع خواب تو خودشه که بلا باهاش حرف میزنه تا فکرش کمی باز بشه و حالش بهتر بشه اما هازار اشتباه برداشت میکنه و میگه چی؟ یعنی میگی من چه بخوام چه نخوام تو مسابقه برنده نمیشم؟ حالا برنده شدنمو نشونت میدم بلا کلافه میشه. از طرفی آفت و نازگل در حال روحیه دادن به شوهراشون هستن تا اون مسابقه را ببرن و شوهر خودشونو خان کنن…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا