خلاصه داستان قسمت ۹۲ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۹۲ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۹۲ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۹۲ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۹۲ سریال ترکی تازه عروس

آسیه و معتبر و عایشه رو بدن پسرهاشون روغن میکشن قلندر میگه این سه تا چوب کبریتو میبینین؟ یکیش از بقیه کوچیکتر دست هرکدومتون بیوفته میره کنار و اون دوتا چی دیگه باهم مسابقه کشتی میدن. چوب کوچیک دست خان میوفته و گوکان و هازار باهم کشتی میدن و گوکان برنده میشه. بلا تشویقش میکنه و میگه آفرین هازار جان. معتبر میره پیش خان و میگه میخوام حساس ترین نقطه بدن گوکان بهت بگم اگه دست به دماغش بزنی کارش تمومه! گوکان و خان باهم کشتی میگیرن خان در آخر دماغ گوکان را میگیره و اونو رو زمین میندازه. مسلم برنده را خان معرفی میکنه که عایشه میگه اعتراض دارم پسر بزرگت دست به حساس ترین نقطه بدن پسر گوچیکت زده! قلندر میگه نقطه حساس چیه؟ عایشه میگه دماغش! سپس مدام میگه اعتراض دارم که گوکان اونو از اونجا بلند میکنه و میبره. خان و گوکان و هازار میرن واسه مرحله بعدی. تو این مرحله باید گوی را با یه دست پرت کنن. تو این مرحله گوکان از همه جلوتر میندازه و بعدش خان و از همه کمتر هازار. بلا تشویق میکنه که آسیه میگه چی میگی تو؟ هازار باخته تو تشویقش میکنی؟ الان زیر پام لهت میکنما! مسلم برنده اون مرحله را گوکان اعلام میکنن و میرن به مرحله بعدی. این مرحله از مسابقه پرتاب نیزه هست که خان اول پرتاب میکنه اما گوکان از خان بیشتر پرت میکنه اما وقتی هازار پرتاب میکنه نیزه به حدی میره که دیگه تو دید نیست مسلم برنده را هازار معرفی میکنه که خانواده اش میرن تشویقش میکنن و آسیه قربون صدقه اش میره بلا پیشش میره و حرص میخوره و میگه داری چیکار میکنی؟ هازار میگه ببخشید عشقم یه لحظه جو منو گرفت. آنها میرن به مرحله بعدی که باید تنه درخت را با تبر بشکنند هرکی زودتر بشکنه برنده میشه. هازار اول کمی لفتش میده اما آسیه میره پیشش و میگه فکر کن سر طرفه میخوای بشکونی هازار جوگیر میشه و با یه حرکت میشکنه. مسلم برنده را هازار معرفی میکنه و شیرین و آسیه خوشحالی میکنن و بلا با عصبانیت میگه هازار تو داری چیکار میکنی؟ هازار میگه دست گذاشت رو نقطه ضعفم آخه عشقم!

مرحله بعد طناب کشیه بین گوکان و خان. خان اعتراض میکنه و میگه این یه دستی هم منو میکشونه سمت خودش! قلندر به گوکان میگه کمک هم میتونین بگیرین اگه نتونستین خان قبول میکنه. تو بین کش مکش گوکان داره یکدستی خان را میبره که خان کمک میخواد و معتبر و نازگل به کمکش میرن از طرفی آفت و عایشه هم به کمک گوکان میرن اما در آخر خان برنده میشه.مرحله بعد تیراندازی بین هازار و خان هست که هرکی بتونه پرتغال خودش را که نشونه شان هست بزنه میبره. آسیه میره پیش هازار و میگه تو به جای اینکه هدف خودتو ببینی هدف خان را زیر نظر بگیر که به اون بزنی هازار میگه چرا؟ آسیه میگه اونو ببین دیگه بلا هم واسه اینکه ببازه میگه آره هرچی مامانت میگه گوش کن هازار جان. هازار شلیک میکنه اما به پرتغال خودش میخورد و امتیاز مثبت میگیره آسیه و خوشحال میشه و همگی تشویقش میکنن، حالا نوبت به تیراندازی خان است. خان نشونه میگیره اما وقتی به گفته مسلم شلیک میکنه تیرش به خطا میره. آسیه با خوشحالی داد میزنه و میگه پسر من خان شد و شروع میکنن به خوشحالی کردن، بلا شوکه شده و گوکان و خان با خانواده شون حسابی ناراحت میشن و تو خودشون میرن.خان رو تخت با بچه هاش دراز کشیده و معتبر و نازگل نشستن و دارن گریه میکنن و غصه میخورن از طرفی گوکان و آفت و عایشه هم باهمدیگه رو تخت دراز کشیدن و غصه میخورن. آنها به خانواده هاشون میگن که میخوان از اینجا برن تا زندگی جدیدی را برای خودشون بسازن.

خان میگه من نمیتونم با این رسوایی اینجا بمونم که به داداش های کوچیکتر از خودم باختم! عایشه و معتبر مخالفت میکنن و میگن شماها هیچجا نمیرین همینجا میمونین. فردای آن روز معتبر و نازگل با عایشه و آفت تو آشپزخانه پکر نشستن و صبحانه نمیخورن ترکمن بهشون میخنده و میگه من اومدم دیگه میتونین بیاین سر سینی صبحانه بشینین غذا بخورین اجازه میدم و میخنده معتبر میگه چرت و پرت نگو قرتی! هنوز من زن خان هستم! عایشه هم میگه منم همینطور، آسیه میگه انگار من زنش نیستم که اینجوری میگن! قلندر تو انبار مسلم با او و باران در حال حرف زدن است که جمیل میاد و میگه آقا تعداد زیادی مرد اومدن دم در عمارت و باهاتون کار دارن قلندر میگه با من؟ چیکار دارن؟ سپس خودش میره دم در تا ببینه کیا هستن او با تعداد زیادی مرد کت و شلوار پوشیده روبرو میشه که وقتی ازشون میپرسه دنبال چی هستین؟ چی میخوآین؟ اونا بهش میگن پدرمون و شروع میکنه با صدای بلند پدرشونو صدا کردن. قلندر در را میبنده و به جمیل میگه اینجا چخبره؟ من بابای همه ی اینام؟ مسلم میخنده و میگه نه یکیشه که اونم بچه بابامونه! مسلم خودش میره دم در و شروع میکنه باهاشون حرف زدن که انها مسلم را راضی میکنن تا بی سر و صدا وارد عمارت بشن اما به محص باز شدن در حیاط همگی به طرف قلندر می دوند که او فرار میکنه…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا