خلاصه داستان قسمت ۹۳ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۹۳ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۹۳ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۹۳ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۹۳ سریال ترکی تازه عروس

قلندر با ترس میره تو عمارت و پدرش را از خواب بیدار میکنه و میگه وای بابا اومدن اسکندرها اومدن! کورکوت میگه چی؟ اسکندر اومده؟ با خانواده اش؟ قلندر میگه بیا خودت ببین. کورکوت وقتی اونارو میبینه میگه اینا کین دیگه؟ قلندر میگه این دسته گل پسرت مسلمه! تو روزنامه اعلامیه زده و واسش جایزه هم گذاشته! کورکوت وقتی میفهمه از راه دور اومدن میگه باید معاینه دسته جمعی بکنم و بهشون میگه بیاین داخل. آنها به اتاق عدلیه میرن و کورکوت به حسن کور میگه اینارو بو کن ببین کدومشون اسکندر واقعیه! حسن کور بعد از بو کردن میگه اینا هیچ کدومشون اسکندر واقعی نیستن. کورکوت ازشون میخواد تا بلند بشن و پشتشونو بکنن و شلوارشونو در بیارن آنها میگن چی؟ وایه چی؟ کورکوت میگه اسکندر من روی پشت پا راستش یه لکه مادرزادی داشت اونا با شنیدن این حرف از اونجا میرن. هازار تو مسیر برگشت به عمارت به بلا میگه من یه تصمیم گرفتم که هم پدر بشم هم خان. بلا جا میخوره و میگه چی؟ و حسابی غر میزنه هازار ازش میخواد بهش اعتماد کنه و بسپاره به خودش بلا خودشو سرزنش میکنه که نمیتونه بهش نه بگه! قلندر به شرکت میره و سراغ اتاقش میره و به مشاورش میگه از چهره ات مشخصه خیلی اوضاع خوب نیست نه؟ فرهاد حسابی تیپ زده و وارد شرکت میشه سپس سراغ قلندرخان را میگیره که بهش میگه تو جلسه هستن همان موقع هازار وارد شرکت میشه و ازش میپرسه تو اینجا چیکار میکنی؟ این چه سر و وضعیه؟ فرهاد میگه اومدم اینجا استخدام بشم. هازار میگه از چوپانی استعفا دادی؟ فرهاد میگه آره هازار میگه تو کدوم قسمت میخوای کار کنی؟ فرهاد میگه اونو دیگه آقا قلندرخان باید تصمیم بگیرن. هازار به اتاق میره که قلندر میپرسه کجا بودی؟ هازار میگه آزمایشگاه بودم سپس با چک کردن پرونده ها یکدفعه داد میزنه و میگه این دیگه ورشکستگی نیست! بدبخت شدنه! شماها چیکار کردین؟

گوکان که میگه تقصیر من نبوده بابا من سربازی بودم سپس رو به خان میکنه و میگه نکنه تو یه کاری کردی! همونجوری که برای نشون دادن به بابابزرگ دست کاری کردی الانم این کارو کرده باشی! خان بعد از کمی بحث کردن باهاش تو گوشش میزنه و میگه باید بهت بفهمونم که چجوری با بزرگ‌ترت رفتار کنی! قلندر برای ساکت کردنشون تیر هوایی میزنه. آسیه تو آشپزخانه جلوی زن های عمارت فخر میفروشه که پسرش خان میخواد بشه اما عایشه میگه به دلت صابون نزن هنوز اسکندر پیداش نیست پیداش بسه بازی از اوله! ترکمن با داد به اونجا میاد و میگه ورشکست شدیم پسرهای شما فقط خوردن و خوابیدن دودش رفت تو شرکت ما! عایشه میگه پسر من ۱ سال سربازی بوده آسیه میگه پسر منم ۴ سال درس میخونده آنها خان را مقصر میدونن که معتبر از پسرش دفاع میکنه و باهم دعواشون میشه که معتبر سیلی تو صورت عایشه میزنه. از طرفی آییه میگه اعلام جنگ کردی؟ و خنجرش را برمیداره و میخواد حمله کنه که نازگل دستش را میگیره در همان حین شیرین اسلحه اش را رو سر نازگل میزاره که او ازش میپرسه این چیه دیگه؟ شیرین میگه کادو تولد مامانم سپس آنها باهم درگیر میشن که عایشه یکدفعه تبر را برمیداره و به دنبال معتبر و نارگل می افتد. آنها تو عمارت از دست عایشه فرار میکنن و به انبار مسلم پناه میبرن. باران میره بیرون تا جو را آرام کنه و دستمال سفید به نشانی صلح نشون میده عایشه اول نرم میشه اما در آخر کله ی باران را میگیره که او خودشو به زور نجات میده و با دیلان به داخل میرن. قلندر عصبانی میشه و هرسه تا پسرشو از اتاقش بیرون میکنه. فرهاد پیش قلندر میره، او با دیدنش میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ فرهاد میگه خودتون گفته بودین بیام واسه کار.

قلندر میپرسه چی بلدی؟ فرهاد میگه نمیدونم شما هرچی صلاح بدونین، قلندر میگه اگه بتونی این پرتغال هارو بفروشی مدیرعامل این شرکت میکنمت فرهاد خوشحال میشه و تایید میکنه و میگه برم تره بارها؟ یا با ماشین بفروشم سطح شهر؟ قلندر میگه چی میگی فرهاد! بحث هزاران هزار تن پرتغاله! فرهاد میگه آقا شما نتونستین من چجوری انجام بدم! قلندر میگه پس بهت یه اتاق میدم اونجا باش تا ببینیم چی میشه. باران به خانواده اش میگه تا کی اینجایین؟ معتبر میگه تا هروقت بشه! ترکمن به اونجا میاد و میگه آقا اومده و سراغ شمارو میگیره باهاتون کار داره. وقتی همگی اونجا جمع میشن قلندر میگه من الان درست متوجه شدم؟ سپس شروع میکنه به تعریف کردن ماجرا که آنها تایید میکنن و میگن بله همینجوری بود. قلندر میپرسه من نفهمیدم دلیل دعواتون چی بود؟ نازگل میگه بزارین عملی بهتون بگم سپس یه شیلنگ برمیداره و میگه اینا میگن یه سر این شیلنگ را به ذخایر مالی شرکت زدیم یه سرش هم تو جیب خان بوده! و به همه ی ما تهمت زدن! انها دوباره بحث پول و طلاهای نازگل را وسط میکشن که معتبر میگه نازگل عروس منه و ما خداروشکر انقدر پولدار هستیم که ثروت شماها چیزی نیست در قبال ثروت ما! نزدیک به ۵۵ کیلو طلا تو بانک دارم سپس از هکتارهای زمینش میگه همگی شوکه میشن. کورکوت میگه واقعا انقدر پول داری؟ معتبر میگه بله حالا بگین چقدر میخواین! خان میگه ۱۰ میلیون بنداز جلوشون مارو ول کنن! معتبر به قلندر میگه آقا شما فقط لب تر کن! قلندر با لبخند و خوشحالی بهش نگاه میکنه…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا