خلاصه داستان قسمت ۹۶ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۹۶ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۹۶ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۹۶ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۹۶ سریال ترکی تازه عروس

اسکندر را با زنش وارد عمارت میکنن و ترکمن واسه گلستان زن اسکندر سینی پر از غذا میزاره و ازش میخواد تا بخوره اما او میگه میل ندارم مرسی. معتبر و آسیه به خاطر اداهاش میگن خدا بهمون رحم کنه معلوم نیست چه قراره سرمون بیاد! ترکمن ازش میخواد تا کمی غذا بخوره اما وقتی گلستان روش باز میشه شروع میکنه با سرعت غذا خوردن و همگی بهش میگن آروم بخور الان خفه میشی! قلندر مدام تو اتاق میره و میاد که خان ازش میخواد یه جا بمونه چون سرش درد گرفته! وقتی کورکوت با اسکندر از اتاق بیرون میاد قلندر میگه چیشد بابا؟ صاحب یه برادر دیگه شدم؟ کورکوت میگه آره همون لکه ست فقط یخورده بزرگتر شده! سپس میپرسن که نشونه دیگه ای نداشت اسکندر؟ کورکوت میگه چرا و عکس بچه گیشو میگیره ازش و کنار عکسی که داشت میزاره و میگه اینم یه سند دیگه! همگی خوشحال میشن و با اسکندر روبرویی میکنن و بهش خوش آمد میگن. میستیک به آشپزخانه میره و بهشون میگه که اسکندر واقعیه بابا کورکوت تایید کرد! ترکمن خوشحال میشه و با ذوق میره پیششون و شروع میکنه به بوسش کردن و مدام میگه داداش جونم سپس به قلندر میگه داداش خیلی گرسنه هستند با قطار باربری اومدن! آنها با شنیدن این حرف گریه میکنن و دلشون میسوزه سپس قلندر میگه با یه بشقاب سیر نمیشن! سپس به جمیل میگه خبر بدن که امشب به مناسبت اومدن اسکندر ضیافت دارن تو عمارت! سپس قلندر بهش میگه خیالت راحت باشه دیگه روزهای سخت تموم شده دیگه ما پشتتیم! کامیلا تو اتاقشون حرص میخوره و میگه من میخوام برم بیرون دور بزنم حوصله ام سر رفته! کامیل میگه الان موضوع مهمتری این وسطه کامیلا میگه بچه نامشروع اونا به من چه ربطی داره؟ اسمرالدا میگه نامشروع؟ کامیلا تعریف میکنه که بلا همون موقع میاد و خبر میده که اسکندر واقعی بوده!

عایشه کوفته درست کرده و برای گوکان و آفت ساندویچ درست میکنه که آفت میگه برای خودت که چیزی نموند مامان؟ آفت ساندویچاشونو میگیره و بیشترشو میکنه واسه خودش و آن ازه یه لقمه کوچیک میده بهشون تا بخورن. خان به گوکان زنگ میزنه و خبر میده که اسکندر پیدا شده سپس گوکان از اونجا میره. شیرین و باران تو کاهدونی نشستن که باران با ناراحتی میگه اصلا پیکنیک رفتن با عشقم به من نیومده! من یه فراری ام! شیرین سعی میکنه دلداریش بده که ترکمن به اونجا میره و میگه یه چیزی بگم بهت اگه پلیس ها تورو گیر نندازن از اونا فرار کنی داداشام تورو بفهمن کارت زاره! باران میگه یعنی چی؟ ترکمن میگه بحث بین بد و بدتره! اگه پلیس بگیره میری تو زندان ولی اگه داداشام بگیرنت میری یه راست تو قبر! هازار به اتاق کامیل و کامیلا میره و بهشون میگه که زیاد نخورین که شب ضیافت و بزم داریم به خاطر ورود عمو اسکندرم! کامیل میپرسه از اون رقص و آوازها هم دارین؟ هازار تایید میکنه و شروع میکنن به آواز خواندن که اسمرالدا میگه پارتی دارین؟ کامیلا میگه نه بابا اینجا لنگه محرم و نامحرمن! باران تو انبار هدفون گذاشته و با سوز داره آهنگ میخونه که قلندر با مسلم و اسکندر میره بالا سرش و بهش میگه بس کن! انگار داری آهنگ قبل از رفتن تو قبرو میخونی، امروز یکی از بهترین روزهاست پاشو ببین داداش اسکندرم اومده! باران شروع میکنه به ناله کردن که مسلم میگه ولش کن اینجارو من ساختم واسه ساخت اکتشافاتم ولی شده پاتوق ناله ها! سپس قلندر به اسکندر میگه بیاین بریم ببریمت حمام و لباساتو عوض کنی آماده بشی واسه شب اما وقتی میفهمه که اون اصلا چمدان لباس نداره گریه میکنه و میگه عیب نداره از لباس های خودم میدم بهت.

باران با خوشحالی میگه شب ضیافته شوهرخواهر؟ قلندر میگه آره ولی تو نمیتونی زیاد خوش باشی چون فرمانده ژاندارمری را هم دعوت کردم! باران کلافه میشه و میگه برو منو لو بده دیگه خیال خودتو منو راحت کن! قلندر میگه نگران نباش یه سینی از غذاهای خوشمزه میگم آماده کنن بیارن واست. شب ضیافت شروع میشه و همگی در حال رقصیدن و خوشگذرونی هستن. بعد از کلی رقصیدن اسکندر میگه خسته شدم و میشینه که میگه تا حالا انقدر رقصیدن بودم! قلندر میگه تو عروسی خودت چی؟ اسکندر میگه فقیرهارو چه به عروسی! سپس دوباره قلندر بلندش میکنه تا دوباره برن برقصن. تو محفل زنونه گلستان زن اسکندر میرقصه و همگی از رقصش شوکه شدن! کم کم همگی از جاشون بلند میشن و شروع میکنن به رقصیدن شیرین دیلان را کنار میکشه و بهش میگه من یه فکری دارم ترکمن میاد و میگه منم باید باشم تو جریان! شیرین میگه میخوام یه کاری کنیم روحیه بدیم به باران الان نشسته اونجا داره غصه میخوره ما داریم میرقصیم! تکمن میگه فکر خوبیه سپس شیرین پیش باران میره و پشت سرش خواهراش و عروساشون هم میرن باران میگه اینجا چخبره؟ سپس باهمدیگه شروع میکنن به رقص محله با آن بعد از رقصیدن باهاشون میگه خیلی خوب بود به خدا داشت دلم میپوسید! خان میگه بسه دیگه بریم تا کسی نفهمیده ما تو ضیافت نیستیم! بعد از رفتنشون باران از شیرین تشکر میکنه و همدیگرو در آغوش میگیرن. اسکندر بعد از محفل با غصه نشسته که ازش میپرسن چیشد یهو؟ اسکندر شروع میکنه به سختی هایی که تو زندگیش کشیده و از بی پولی ها و درماندگیشون حرف زدن از طرفی گلستان هم شروع کرده با ناراحتی و گریه کردن از زندگی سمتشون گفتن همگی گریه میکنن و ترکمن میگه دیگه نمیزارم بهتون سخت بگذره باید برادرزاده ام را هم از مدرسه شبانه روزی بیارینش همینجا!….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا