خلاصه داستان قسمت ۹۸ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۹۸ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۹۸ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۹۸ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۹۸ سریال ترکی تازه عروس

عایشه سر کار آفت و گوکان را صدا میرنه و میگه بیاین غذا. انها وقتی میان میگن که کباب از کجا مامان؟ عایشه میگه سفارش دادم! آنها میگن با کدوم پول؟ ما که اونقدری پول در نیاوردیم! عایشه غر میزنه و میگه بخورین به جای این حرفا آنها میپرسن که چقدر شده پولشون؟ عایشه میگه چیزی نشد فقط ۳۰۰تا. آنها غذا تو گلوشون میپره و عایشه میگه که بخورین بخورین ضد حال نزنین! آنها میخوان شروع کنن به غذا خوردن که بچه های مدرسه از راه میرسن و میگن شیرینی میخوایم! عایشه میره تا بهشون شیرینی بده که گوکان و آفت با دیدنشون میگن به خدا ما ورشکست میشیم! هازار به بلا میگه عشقم اگه حوصله ات سر رفته بگم تورو هم برسونن به عمارت نازگل هم میخواد بره! بلا میگه نه من همینجا خوبم میمونم، هازار از حرف هاشون میفهمه که داره حسادت میکنه به اسمرالدا و میگه اگه اینجوریه بفرستیمش بره! بلا میگه من چجوری باید به اسمرالدا حسادت کنم؟ اصلا به چیشون حسادت کنم؟ اون فقط دوست دختر قبلیت بوده! هازار میگه چه میدونم آخه از وقتی اومده رفتارت فرق کرده! بلا میگه نخیر اونی که فرق کرده رفتارش تویی نه من! تویی که هرجا جلوی اسمرالدا منو ضایع میکنی! سپس بعد از کمی بحث کردن با دلخوری میره. کامیلا با اسمرالدا به رستوران رفتن و درباره آدانا حرف میزنن کامیلا میگه شنیدم قبلا با هازار سر و سری داشتی! اسمرالدا میگه آره ولی اون واسه قبل بوده الان جفتشون فقط واسم یه دوستن خیالتون راحت باشه! کامیلا از شنیدن این حرف حرص میخوره و سعی میکنه تا بهش بفهمونه به هازار فکر کنه و میگه ما چند ماه دیگه از اینجا میریم اونوقت تو میمونی با هازار میتونین اینجا امپراطوری پرتغال راه بندازین نظرت چیه؟ اسمرالدا لبخند میزنه و از این تفکر خوشش میاد و با سکوت رضایتشو اعلام میکنه.

عایشه احساساتی شده و گریه میکنه و به بچه ها شیرینی میده که آفت میگه اینجوری پیش بری ورشکست میشیم و هووهات میان و بهت میگن که عرضه کار کردنم نداشتی و دو روزه ورشکست شدیم! ببین من کی بهت این حرفو زدم! بعد از چند دقیقه معتبر و آسیه به اونجا میان و میخندن و میگن چقدر دست فروشی بهت میاد! سپس میخندن و میگن که تو اهل این چیزا نیستی به زودی ورشکست میشین! عایشه به آفت میگه چقدر زود حرفت به واقعیت تبدیل شد! گوکان میگه راست میگین واقعا یا داره خودش میخوره با مجانی به بچه ها میده! معتبر با خنده میگه مگه تجارت و بیزینس با وجدانم میره جلو؟ عایشه گریه میکنه و میگه من مادریم که به خاطر بچه هام حتی میرم گدایی میکنم! معتبر و آسیه میگن باور کردی؟ داشتیم شوخی میکردیم دختر! ما اتفاقا بهت افتخار میکنیم و همدیگرو بغل میکنن سپس از دل تنگیشون به هم میگن. قلندر و اسکندر با کامیل به عمارت رفتن و گلف بازی میکنن. قلندر یه ضربه میزنه که توپ میخوره تو مخ جمیل رو زمین می افتد و از حال میره. اسکندر روش آب میریزه که جمیل به هوش میاد و میگه من چم شده بود آقا؟ قلندر میگه هیچی یه توپ خورد فقط تو سرت. ترکمن به انبار مسلم میره که میبینه حسن کور لباس تنش نیست، حسن کور میگه هویت و شخصیتم گم شده! ترکمن میگه یعنی چی؟ شناسنامه ات را گم کردی؟ حسن کور میگه نه بابا لباسامو که منو حسن کور میکنه را دزدیدن! مسلم میاد و ازش میپرسن که لباس حسن کور کجاست؟ مسلم میگه من برنداشتم نمیدونم کجاست لباسای حسن به چه درد من میخوره؟ انها در حال بگو مگو هستن که باران به اونجا میاد و میگه دست منه! من پوشیدم واسه استتار! نازگل تو اتاقش به بچه هاش میگه که وقتی پدرشون اومد بهش بچسبن و هروقت هرجا خواست بره پیشش باشن تا از اون گریه سیاه یعنی اسمرالدا دور بمونه! بلا و نازگل در اتاق کامیلا نشستن که کامیلا به اونجا میاد و بلا میگه چرا تنهایی اومدی؟ پس اسمرالدا کجاست؟

کامیلا میگه از شرکت بهش زنگ زدن یعنی هازار زنگ زد و گفت یه کاری هست که فقط از پس اون برمیاد! اونم رفت شرکت بلا جا میخوره و میگه آهان که اینطور! کامیلا میگه تو به اسمرالدا و هازار حسادت میکنی؟ بلا میگه نه بابا چرا حسادت؟ اونا فقط واسه هم دوستن فقط یه دوست! نازگل میگه البته دوست دختر سابق هم هست و هیچ وقت یه دوست دختر دوست معمولی نمیشه! بلا کلافه میشه و با عصبانیت میره و میگه هرچی بگین من به هازار اعتماد دارم. تو شرکت هازار به اسمرالدا میگه بیاین بریم خونه دیگه اما اسمرالدا ازش میخواد تا برن آدانا را بهش نشون بده هازار وقتی پافشاریشو میبینه پیش خان میره و میگه منو نجات بده! و ازش میخواد تا باهمدیگه برن بیرون خان میگه باشه فقط به خاطر تو به خاطر اسمرالدا نمیام! دیر وقت شده و زن ها تو عمارت نشستن و نمیدونن که شوهراشون کجان و چرا نمیان خونه! بلا میگه من به هازار اعتماد دارم و بهش زنگ نمیزنم اما نازگل میگه من زنگ میزنم. خان با زنگ اول جواب نمیده ولی با زنگ دوم جواب میده و میگه تو جلسه ایم نازگل ازش فیلم میخواد تا ببینه کجان خان میگه محیط جلسه و کاریه عکس و فیلم میخوای چیکار؟ وقتی اصرار نازگل را میبینه قبول میکنه و میگه باشه سپس با خودش میگه حالا باید چیکار کنم؟ آنها تو دیسکو هستن و خان چشمش به هازار میوفته که با اکراه داره با اسمرالدا میرقصه او با خودش میگه ببخشید داداش مجبورم و ازشون فیلم میگیره…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا