خلاصه داستان قسمت ۹۹ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۹۹ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۹۹ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۹۹ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۹۹ سریال ترکی تازه عروس

نازگل و ترکمن و کامیلا با هم فیلمی که خان داده نگاه میکنن و فقط کامیلا خوشحال میشه و به بلا میگه بیا ببین خیلی خوبه! اما نازگل و ترکمن میگن نه نبینه! بلا میره فیلمو میبینه و با دیدن فیلم شوکه میشه و میگه که قرار کاری آره هازار؟! باشه ایندفعه کارت ساخته ست. آنها به عمارت برمیگردن که نازگل و بلا با دیدنشون حرص میخورن، نازگل میگه من پاهای این دخترو از وسط میشکنم! بلا با دیدنش میره تو اتاق. هازار از خان تشکر میکنه و میگه مرسی که منو با اون زن تنها نذاشتی! خان میگه من که نمیدونم بهت کمک کردم با برعکس! هازار میگه چی میگی داداش؟ منظورت چیه؟ خان ماجرارو تعریف میکنه که هازار میگه واسه چی همچین کاری کردی؟ منو بدبخت کردی! خان میگه خیلی تحت فشار بودم آخه زن من بارداره واسش خوب نیست! کامیلا از پنجره آشپزخانه آنها را نگاه میکنه و میخنده سپس به هازار میگه که آفرین چوپان بز! هازار به اتاق میره که میبینه بلا با عصبانیت به گوشه ای چشم دوخته! او سعی میکنه آرومش کنه و میگه حالت خوبه؟ بلا میگه چرا باید خوب باشم؟ سپس باهاش دعوا میکنه و میگه چرا بهم دروغ گفتی؟ چرا راستشو نگفتی که داری با اسمرالدا میری بیرون؟ هازار میگه همه چیز یهویی شد سپس از دلش درمیاره و باهم آشتی میکنن که هازار میگه دیگه بهت دروغ نمیگم قول میدم بلا هم میگه منم دیگه ازت جدا نمیشم! نازگل تو اتاقشون در حال دیدن فیلم برای چندمین باره که خان کلافه میشه و ازش میخواد بزاره کنار تا بگیرن بخوابن نازگل میگه از کجا معلوم که تو با یه زن دیگه نرفته بوده باشی؟ سپس احتمالات را بهش میگه که خان عصبی میشه و ازش میخواد بگیره بخوابه . فردای آن روز موقع صبحانه معتبر آسیه نمی زارن که بلا و نازگل یخورده بشینن که غذا بخورن تا میخوان بشینن دوباره صداشون میزنن که گلستان کلافه میشه و ازشون دفاع میکنه.

مامانا میگن که همینه دیگه کلا عروس ها باید کار کنن نباید بشینن که! اسمرالدا میگه اینجوری که دیگه احتیاجی به خدمتکار نیست عروسی هستن دیگه! ترکمن میگه آره دیگه کاری نیست که عروسها از پسشون بر نیان! عروسها تو خانه داری رتبه یکه گینس هستن ! اسمرالدا میخنده و میگه وای بلا از رتبه یکه دانشگاه اومدی شدی رتبه یکه خانه داری! بلا میگه مگه چی میشه؟ مگه رتبه یک دانشگاه نباید کار خونه کنه؟ اسمرالدا یخورده کنایه و طعنه میزنه سپس میگه من برم سر کار شما هم به کارتون برسین. شیرین تو اتاقش سینی مفصل صبحانه ای چیده و باران را صدا میزنه وقتی میبینه خبری نیست واسه خودش تا شماره ۱۰ میشماره که با شماره ۱۰ باران از زیر تختش بیرون میاد و با دیدن سینی صبحانه شوکه میشه شیرین میگه گفتم چرا همش تو منو سورپرایز کنی گفتم اینبار من سورپرایزت کنم! سپس درباره پینشهاد پولی که به قلندر داده بود میپرسه باران میگه آره گفتم ولی قبول نکرد! شیرین میگه مگه چقدر بهش گفتی؟ باران میگه همونقدر که به بقیه میگم دوبرابرش، شیرین میگه چخبره؟ مگه تو نزول خوری؟ سپس ازش میخواد دیگه نزول خوری نکنه. بلا در حال ظرف شستن هست که نازگل پیشش میره و ازش میپرسه که چیکار کردی؟ زهرچشم ازش گرفتی؟ بلا میگه نه بهش اعتماد دارم چندبار ازم معذرت خواهی کرد! نازگل کلافه میشه و میگه چرا انقدر زود عقب کشیدی! بعد از کمی بحث کردن بلا میگه که منم بیکار نشستم از این به بعد میرم تو شرکت کار میکنم تا هازار هرجا باشه منم اونجا باشم تا به اون اسمرالدا ثابت کنم که چجوری با کار تو خونه هم میشه پیشرفت کرد! بلا به شرکت میره و به قلندر میگه که من میخوام اینجا کار کنم و ازش میخواد تا واسش یه کار جور کنه قلندر قبول میکنه و بهش میگه تو تا وقته برو تو شرکت یه چرخی بزن تا من ببینم کجا بزارمت واسه کار!

هازار وقتی بلا را میبینه ازش میپرسه اونجا چیکار میکنه بلا میگه اومدم تا ببینم کجا خوبه واسه کار هازار میگه تو بدون گفتن به من مشغول به کار شدی؟ بلا تایید میکنه که هازار میپرسه واسه چی میخوای کار کنی؟ بلا میگه مگه من از تو میپرسم که چرا کار میکنی؟ هازار میگه یعنی واسه حسادت نیست؟ بلا میگه نه بابا حسادت واسه چی! و باهم گرم صحبت میشن. عایشه با یه چرخ پیش گوکان و آفت میره و میگه که حالا که مشتری ها اینجا نمیان ما میریم پیششون آفت میگه یعنی میخوای دست فروشی کنی؟ عایشه میگه آره مگه چیه؟ تجارت این حرفارو نمیشناسه که! سپس از اونجا میره. او تو یه کوچه شرع میکنه به تبلیغ کردن و وقتی میبینه کسی نیومد شروع میکنه به خوردن شیرینی. اسکندر از قلندر میخواد تا یه کاری تو شرکت بکنه چون اصلا از بیکاری خوشش نمیاد! قلندر و کامیل در آخر تصمیم میگیرن تا اونو به عنوان مدیر نگهبانان مشغول به کار کنن اسکندر با پوشیدن کت و شلوار خوشحال میشه. هازار و خان و اسمرالدا در اتاق جلسه هستن که بلا اونجا میره آنها باب دیدنشون میگن چه سورپرایز قشنگی کردی! بلا میخواد بگه که مشغول به کار شده که گوکان منشی به اونجا میاد و قهوه هاشونو میده سپس میره هازار میگه نمیدونستم مهمون دارین بلا میگه مهمون نیستم زن هازار هستم و واسم قهوه ساده بیارین اینم بادتون باشه چون قراره اینجا مشغول به کار بشم. خان و اسمرالدا میپرسن که ماجرای کار چیه بلا میگه که اینجا میخوام کار کنم تا تو این برهه زمانی به خانواده شوهرم کمک کنم اسمرالدا حرص میخوره. شیرین و باران تو انبار مسلم هستن که قلندر به اونجا میره و باران پنهان میشه تا اونو اونجا نبینه. باران بعد از کمی فرار کردن از دست قلندر موفق میشه که او نره و بعد از رفتنشون نفسی راحت میکشه…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا