خلاصه داستان قسمت ۹ سریال ترکی پسرم Oğlum + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران سریال های ترکی خلاصه داستان قسمت ۹ سریال ترکی پسرم را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. این سریال ترکی با نام های پسرم یا پسرم من برای اولین بار ۲۰ بهمن ۱۴۰۰ از شبکه Show Tv در ۱۵ قسمت ۱۲۰ دقیقه پخش شد و حال به صورت دوبله فارسی در ساعت ۱۸:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ جانان ارگودر , سرهات تئومان , سونگول اودن , کوبیلای آکا , نازان کسال , توگچه آچیق گوز و نیهال یالچین و… .

قسمت ۹ سریال ترکی پسرم
قسمت ۹ سریال ترکی پسرم

قسمت ۹ سریال ترکی پسرم

خبرنگار ها جلوی در خانه طغرل و زینب رفتند تا با آنها مصاحبه کنند و درباره ماجرای قتل پسرش سوال بپرسند مادر زینب بهشون میگه برین آماده بشین و با ظاهری خوب جلوی خبرنگار ها بگیم که همه اینها یه سوء تفاهم بوده و پسرتون بیگناهه و او به زودی آزاد میشه و خودتون رو خوب نشون بدین. زینب از این فکر مادرش اصلا خوشش نمیاد اما ناچارا به حرفهای او گوش می کند و بعد از مرتب کردن خودشان پیش خبرنگار ها میروند. آنها با اعتماد به نفس و ظاهری مرتب به خبرنگار ها میگن همه این داستان‌ها یک سوءتفاهمی بیش نیست و به زودی پسرمون آزاد میشه سپس در آخر طغرل رو به دوربین خطاب به پسرش میگه نترس پسرم خیلی زود میای پیشمون اون موقع دوباره با هم دیگه فوتبال بازی میکنیم با هم به پارک میریم و پیک نیک میریم. دمت از طریق موبایل به صورت آنلاین در اداره مصاحبه طغرل را می بیند و از روی تاسف سر تکان میدهد سپس به سدات میگه دارن اشتباه میکنن کاری می کنن که این پسر به اشتباهش پی نمیبره و بعدها دوباره این کارو تکرار میکنه. سدات از اینکه از اون پسر بچه قاتل طرفداری میکنه کلافه میشه دمت فکری به سرش میزنه و پیش افه میره و مصاحبه پدرش را بهش نشون میده. او با دیدن تکه آخر مصاحبه پدرش که خطاب به او صحبت می کرد عصبی میشود. دمت بهش میگه من میدونم تو پسر با وجدان و درستی هستی و کار درستو انجام میدی و تمام واقعیتو در دادگاه جلوی قاضی میگی جرن با دوست پسرش به پاتوقشان می روند و آنجا نوشیدنی می خورند آنها کل روز را با هم دیگه می گردند و جرن اصلاً به تماسهای تلفنش جواب نمیده ملیکه و الیاس حسابی نگران می‌شوند و با هم دیگه به کافه می روند که جرن اکثراً به اونجا می رفته اما میبینن که اونجا نیست.

زینب به اداره پلیس میرود تا افه را ببیند او بهش میگه که اتاق زیر نظر هستش او پیش افه میره و کیکی که درست کرده را بهش میده تا بخوره افه که حسابی عصبانی هست به گوشه ای خیره شده و چیزی نمیگه. زینب میگه پسرم میدونم که تو درست ترین کارو انجام میدی و تو دادگاه حقایق را میگی! میگی که چه جوری لباست خونی شده بود و چهره ی اون مرد سیاه پوش چه شکلی بوده. افه یک دفعه میگه بابا به خبرنگار ها گفت که باهام بازی می کرده و قراره با هم بریم بیرون زینب با شنیدن این حرف گریه میکنه سپس به دوربین های آن اتاق نگاه می کند و با ناراحتی بهش میگه خوب معلومه باهات بازی میکنه و با هم بیرون میرین خوب اون پدرته دوست داره افه از عصبانیت لب هایش را گاز میگیرد و چیزی نمیگه. افه با طعنه بهش میگه من تو دادگاه راستشو میگم مثل شماها دروغ نمیگم نمیخوام مثل شماها بشم زینب با شنیدن این حرف با گریه به پای پسرش می افتد بعد ازش طلب بخشش می‌کند اما افه بدون هیچ حرفی با عصبانیت از آنجا میره و در را به هم می کوبد. الیاس و ملیکه به پارک نزدیک کافه می روند تا آنجا را بگردند دوست پسر جرن با جرن بحثش می شود و از آن جا میره بعد از رفتن اون یه پسر به آنجا می آید و با جرن دعوا می کند و میگه اینجا جای منه از اینجا برو همان موقع الیاس به طرف آن پسر حمله می کند و رو زمین پرتش می کند سپس گردنش را در حد خفه کردن می گیرد اما قبل از اینکه او را بکشد ولش می کند و آن پسر از ترس از آنجا فرار می کند

جرن پدرش را در آغوش می گیرد و می گه مگه من بچه تو نیستم پس چرا میخواستی بری زندان؟ چرا به فکر من نبودی؟ الیاس گریه میکند و میگه مگه میشه به فکر تو نباشم؟ سپس او را دلداری می دهد. دمت پیش افه میره و بهش میگه پدر و مادرت خیلی دوست دارن انقدر دوست دارن که حاضر شدند دروغ بگن تا اینجوری ببرنت به خانه پیش خودشان اما ما میدونیم که دروغ گفتن اصلاً کار خوبی نیست و یه جاهایی لازمه که بچه ها به بزرگتر هاشون بفهمانند که دروغ گفتن اصلا خوب نیست سپس از افه درباره مرد سیاه پوشی که گفته بود می پرسد افه به خاطر می‌آورد وقتی از جنگل فرار می کرده پیرمردی دست روی شانه هایش گذاشته بود و ازش خواسته بود که ندود چون زمین میخوره سپس رو به دمت میگه من دروغ گفتم همچین آدمی را ندیدم سپس ازش عذر خواهی می کند دمت از این حرف او خوشحال میشه و لبخند میزند و بهش میگه میخوای به پدر و مادرت بفهمانیم که نباید دروغ بگن؟ افه تایید میکنه و دمت میگه برای این کار باید تو دادگاه هر اتفاقی که افتاده همونو بگی و واقعیت را به قاضی بگی منم از طرفی تمام تلاشمو می کنم که زودتر تورو به خانه تان پیش پدر و مادرت بفرستم افه قبول می کند…

بیشتر بخوابید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی پسرم Oğlum + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا