خلاصه داستان قسمت ۲۲ سریال حکم رشد از شبکه سه

سریال حکم رشد یک ملودرام پلیسی و‌ خانوادگی است که به موضوعات فرهنگی و آسیب‌ های اجتماعی توجه ویژه دارد. خلاصه داستان قسمت ۲۲ سریال حکم رشد را در ادامه این مطلب از سایت جدولیاب مطالعه می کنید با ما همراه باشید.

قسمت 22 سریال حکم رشد

نوچه های پروفسور، نوید ۵۹ را از دستاش آویزون کرده اند و پروفسور برای او کری می خواند که نعنا در را با لگد می شکند و به داخل می رود. پروفسور شوکه می شود که او می گوید راسته می گن تو محلی که کلانتر نباشه… قورباغه هفت تیر کش میشه…
نوچه های نعنا همگی بر سر پروفسور و آدم هاش می ریزند و تا جایی که می خورند، کتکشون می زنند.
پلیس ها خانه زیبا چاپاری را زیر نظر گرفته اند اما همسایه ها می گوید که چند وقتی میشه کسی این جا رفت و آمد نداره و آن ها ناراحت هستند که آدرس دیگری به اسم آن ها ثبت نشده است.
افشین به همراه زیبا و برادرش به خانه باغی رفته اند تا آب ها از آسیاب بیفتد و بتوانند مثل قبل زندگی کنند اما زیبا اصلا از شرایط راضی نیست و حالش گرفته است.
غلام و محبوبه به جایی رفته اند و از زیر زمین گونی هایی را در می آورند و به نظر می آید که داخل همشون پر پوله…
سایه زخم های نوید را تمیز می کند و به او می گوید که من به جز تو هیچ کسی رو ندارم، مد مده آدم بودنه اگر اتفاقی برات بیوفته من چیکار کنم ؟؟ نوید ۵۹ به او می گوید که عاشق شده و قراره برام بری خاستگاری پس هیچ اتفاقی برام نمیوفته…
سایه هم با شنیدن حرف های او، اسم دختره رو ازش می پرسد که نعنا به میان حرف هایشان می پرد و می گوید بهار خیاط همون مثل خیاط فرانسویاس و حسابی سرش شلوغه…
نامی در حال بازی کردن با گوشی سایه مادرش است که تلفن شروع به زنگ خوردن می کند و او با کلی غر گوشی را به مادرش پس می دهد.
غلام با سایه تماس می گیرد و حرف می زند تا او را از نگرانی دربیاورد و می گوید نوید داداش منه و به این راحتی ها هیچ اتفاقی برایش نمی افتد، محبوبه شروع به خندیدن می کند تا سایه صدایش را بشنود. سایه با شنیدن صدای محبوبه حرصی می شود و تلفن را قطع می کند.
مامور های پلیس به در خانه ذبیح رفته اند و سلیم را با خودشون می برند، مامان توران سعی می کند زهره را آرام کند اما زهره حالش خراب تر از این حرفاست و میگه ذبیح پلیس بودنش به پدر بودنش می چربه و به داخل می رود.
غلام و محبوبه با دو تا ماشین جدا راه افتاده اند، محبوبه در مسیر گریه می کند و عصبی است که غلام باهاش تماس می گیرد و می گوید نصف پولای پشت وانت سهم تو و بچه هاته … اونم نه به خاطر تو به خاطر هاشم… محبوبه می گوید من به خاطر پول باهات ازدواج نکردم، به خاطر پر پر کردن ذبیح این کار و کردم و تلفن را قطع می کند و داد می کشد که بعد از ذبیح هم برای توعه و گریه می کند.
نعنا و نوید با هم حرف می زنند، نوید ۵۹ می گوید محل دو تا میخ داره، یکی افشین کافر یکی هم ذبیح باید جفتشون و دربیاریم ولی نعنا که فاز ریاست گرفته میگه من تعیین می کنم کی اول دربیاد که نوید می گوید بعد از غلام تو رئیسی و منم هیچی نمی خوام نه محل و نه هیچ چیز دیگه…
نعنا و منصور با هم به جیگرکی رفته اند و منصور می گوید که کاش نجاتش نمی دادی، اون آدم غلام نه تو…
نعنا می گوید که غلام منو کشوند تو محل تا خودش بره سایه و بعدا که آبا از آسیاب افتاد بیاد بیرون ولی من می خوام با جفتشون بازی کنم و حالا حالا باهاشون کار دارم و از خوشحالی کل قهوه خونه را مهمون می کند.
بهار مغازه اش را بسته تا به خونه برود که نوید ۵۹ سر راهش سبز میشه و باهاش حرف می زنه… بهار می گه من به پا و آقا بالاسر نمی خوام، من همسر و همدم می خوام عشق می خوام اگه منو می خوای باید قید غلام و عربده کشی را بزنی…
غلام در حال رانندگی است که با نوید تماس می گیرد و خبر از پروفسور می گیرد و می گوید نعنا رو با خودت همراه کن و به آدرسی که میگم بیا می خوام وصیت کنم و تلفن را قطع می کند…
نوید به نعنا زنگ می زند و ماجرا را می گوید او هم میگه من حال رانندگی ندارم بیا دنبالم و تلفنش را قطع می کند و رو به منصور می گوید امشب همون شبیه که بهت گفتم، وقت صیده زنگ بزن افشین رو هم خبر کن، لوکیشن رو براش می فرستم و بهتره تو زودتر بری تا نوید نبینتت…
منصور با افشین تماس می گیرد و بهش خبر می دهد، او هم به بهروز دستور میده تا چند نفر دیگرو جمع کنه و بره به آدرسی که براش می فرسته و دخل غلام را بیاورد.
افشین کافر که مست و پاتیله رو به زیبا می گوید که امشب همه پولاتو برات زنده می کنم و دخل غلام و ذبیح رو همین امشب میارم…
منصور با دیدن رفتن نعنا و نوید ۵۹ گذشته را به یا می آورد که به خانه افشین کافر رفته و افشین به او می گوید که باید خوره بشی بین رفاقت نعنا و غلام تا بعد از غلام توام بشی برا من مثل نوید برای غلام …
پلیس ها سلیم را بازجویی می کنند و او هم با حال بد و پر از استرس به تمامی آن ها جواب می دهد.
غلام و محبوبه به جایی رفته اند و منتظر بچه ها هستند که چند تا موتوری را از دور می بینند، غلام، محبوبه را سوار ماشین می کند و خودش وسط آن ها می رود و شروع به دعوا می کند که نوید و نعنا هم از راه می رسند، نعنا جوری رفتار می کند که طرف غلام است اما در گوش بهروز می گوید که غلام را بزند. دعوا بالا می گیرد، نوید چاقو می خورد ولی غلام چیزیش نمیشه و سریعا سوار ماشین می شوند و محبوبه حرکت می کند.
نوید ۵۹ تو بغل غلام خوابیده، غلام عربده می کشد که محبوبه هر چی سریعتر به بیمارستان برود اما نوید با گفتن چه حالی میده غلام داداش زیر تابوتمو بگیره تموم می کند.
غلام به محبوبه می گوید که ماشین را نگه دارد، غلام شوکه شده داد می کشد که نوید خوابش برده، محبوبه از ماشین پیاده می شود و می بیند که نوید مرده و شروع به گریه می کند که ماشین پلیسی را از دور می بیند.
محبوبه با دیدن ماشین پلیس، ترسیده دست غلام را می گیرد تا قبل از رسیدن مامور ها از آن جا فرار کنند. بعد از رسیدن ماشین پلیس به وانت غلام، مامور ها جنازه را بررسی می کنند و دستور ورود ماموران دایره جنایی را می دهند…

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا