خلاصه داستان قسمت ۲۲ سریال فرمانروای نقابدار از شبکه ۵

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۲ سریال کره ای فرمانروای نقابدار از شبکه پنج را خواهیم داشت، با ما همراه باشید. فرمانروای نقابدار داستان ولیعهدی به نام لی سان را روایت می کند که با جامعه پیونسوهوه که قدرت مطلق بر پادشاهی را در اختیار دارد می جنگد و …

قسمت 22 سریال کره ای فرمانروای نقابدار

استاد اوبو به ولیعهد می گوید شما مسئول زندگی تمام افراد این مملکت هستید… ولیعهد حرف استاد را قبول می کند اما آن ها را قانع می کند که اگر نتواند الان از جون کاهون مراقبت کند، پس نمی تواند از جون مردم یک سرزمین هم دفاع کند.
کاهون در مقابل دموک نشسته است که ولیعهد وارد می شود و می گوید همونجور که خواستی من آمدم حالا وقتشه رسیده که کاهون را آزاد کنی اما دموک همان لحظه دستور زندانی شد کاهون را می دهد.
سربازان دموک او را می گیرند که ولیعهد بهشون تاکید میکنه با احترام ببرنش و با نفرت به دموک نگاه می کند.
محافظ امپراطور به ایل سون می گوید که دموک، کاهون را گروگان گرفته است تا بتواند از طریق او ولیعهد را بدست بیاورد که فرمانروا سریعا بهم می ریزد و دستور می دهد که لباسش را بیاورد تا به قصر دموک برود و کاهون را برگرداند.
دموک با ولیعهد حرف می زند و درباره کار های پدرش باهاش حرف می زند و می گوید پدر تو با من دست به یکی کرد تا فرمانروای پیش از او بمیرد و خودش فرمانروا شود، ولیعهد باور نمی کند و همان لحظه یاد حرف پیشکار اعظم می افتد که بهش گفته بود تو خیلی شبیه خائنی هستی که چند سال پیش تاج و تخت را دزدید.
دموک به ولیعهد می گوید که اگر با هاگون ازدواج کنی و وارد گروه ما شوی و با من متحد شوی تو را به قدرت می رسانم که ولیعهد درخواستش را رد می کند و می گوید نهایتا من و می کشید که برایم اهمیتی ندارد.
دموک می گوید اول کاهون را مقابل چشمات شکنجه می کنم بعد می کشم و بعد از آن خودتو می کشم که هاگون از راه می رسد و به پدربزرگش التماس می کند تا او را نکشد که دموک می گوید یک شانس دیگر هم بهت می دم و اگر بتونی راضیش کنی به گروه ما ملحق شه از جونش می گذرم…
بعد از رفتن دموک، هاگون به ولیعهد التماس می کند که به حرف های پدربزرگ او گوش بدهد اما ولیعهد مقاومت می کند و می گوید من احساس پاک شما را دریافت کردم اما نمی توانم به آن پاسخ بدهم…
هاگون و ولیعهد در حال حرف زدن هستند که مامور های دموک به آن جا می روند و او را به زندان می برند.
بعد از بردن ولیعهد، هاگون به اتاق کاهون می رود و سیلی توی صورتش می زند و می گوید ولیعهد به خاطر توعه احمق تو دردسر افتاده و بعد به اتاق پدربزرگش می رود تا باز هم ازش خواهش کند، اما دموک می گوید تنها در صورتی ازش می گذرم که به گروه پیونگسون ملحق شه
پدر هاگون بهش قول می دهد که بعد از مراسم عضویت او پادزهر را در اختیارش قرار می دهد تا اعتیاد از بدنش بیرون برود.
چونگ بون به اتاق کاهون رفته تا او را فراری دهد اما کاهون او را معطل می کند و می خواهد بداند که چه کسی پدرش را کشته… چونگ بون مقابل کاهون زانو می زند و می گوید من نقاب ولیعهد را زدم و پدر شما را کشتم…
فرمانروا به قصر دموک رفته است تا بتواند کاری برای کاهون بکند و او را از آن جا نجات دهد که دموک دستور میده ولیعهد را هم به آن جا ببرند.
دموک می گوید حاضری در ازای آزادی کاهون چه کاری انجام دهی که تا ولیعهد دهن باز می کند، بگوید کاهون فرار کرده که سرباز های پیونگسون کاهون و چونگ بین را می گیرند و بعد از زندانی کردن کاهون، چونگ بین کتک خورده را به داخل اتاق دموک می برند.
دموک مقابل چشم های ولیعهد، چشم های چونگ بین را کور می کند و او را مجبور به پذیرفتن پیشنهادش می کند و‌ ولیعهد می گوید من به گروه پیونگسون ملحق می شوم…
فرمانروا به قصر خودش بازگشته و به دیدار ملکه مادر می رود و می گوید دموک، کاهون را گروگان گرفته و منم تمام این مدت بخاطر این که ازش می ترسیدم به حرف هایش گوش می کردم. ملکه بهش می گوید من هر کاری که بتوانم برای این دختر انجام می دهم و بهتر است شما طرف من که مادرت هستم را بگیری تا قدرت بیشتری داشته باشی …
هاگون به اتاق ولیعهد رفته و برایش غذا برده تا کمی به خودش برسد که بتواند در مراسم فردا شرکت کند و قوی باشد و به ولیعهد قول می دهد که هرطور شده برای او پادزهر گیر بیاورد…
گون به دیدار دموک رفته است، دموک می گوید که من از هیچ خائنی نمی گذرم، حتی اگر اون خائن نوه ام باشه و خودت تصمیم بگیر چه تنبیهی برایش بهتر است.
گون به هاگون می گوید که جای پادزهر را پیدا کرده و اگر الان بروند به مراسم فردا می رسند و قرار است ولیعهد ساعت ۱۱ شب به عضویت گروه دربیاید که هاگون به سرعت به سمت آن جا راه می افتد تا بتواند آن را سریعا به ولیعهد بدهد.
مراسم شروع شده است و دموک، کاهون و فرمانروا را به همراه سربازانش به محل عضویت برده…
کاهون به ولیعهد التماس می کند که قرص مخصوص عضویت را نخورد اما او بخاطر این که جون کاهون را نجات دهد، قرص ها را می خورد که بعد از چند دقیقه خون بالا می آورد و دموک بهش می گوید من از قصد این کار را کردم و سه تا قرص بهت دادم که بمیری و مقابل چشم هایش می نشیند و برایش حرف های فلسفی می زند که ولیعهد روی زمین می افتد، کاهون به سمتش می رود و شروع به گریه زاری می کند که دموک شروع به دست زدن می کند تا جنازه ولیعهد را با خودشان ببرند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا