خلاصه داستان قسمت ۲۳ سریال حکم رشد از شبکه سه

سریال حکم رشد یک ملودرام پلیسی و‌ خانوادگی است که به موضوعات فرهنگی و آسیب‌ های اجتماعی توجه ویژه دارد. خلاصه داستان قسمت ۲۳ سریال حکم رشد را در ادامه این مطلب از سایت جدولیاب مطالعه می کنید با ما همراه باشید.

قسمت 23 سریال حکم رشد
قسمت ۲۳ سریال حکم رشد

سروان نصیر به کلانتری رفته است و به اتاق سرهنگ پاشا می رود و جای خالی اش را می بیند که بی سیم می زنند و می گوید سوژه مورد نظر رویت شده و او به سرعت می رود.
آن ها به در خانه فرید نادری نوچه زیبا چاپاری رفته اند تا دستگیرش کنند، او قصد فرار کردن دارد که مامور ها سریعا او را می گیرند و با خودشان می برند.
نعنا با پول های غلام به آرامگاه اسفند رفته و آن جا شمع های جلوی عکس اسفند برادرش را روشن می کند و با او شروع به حرف زدن می کند و می گوید غلام الان تو مشتمه ولی اون به تنهایی داغ دلمو آروم نمی کنه و باید ذبیح را هم بکشم…
نعنا برای گرفتن اجازه هم نشینی با افشین کافر به آن جا رفته ولی به خاطر ذات خراب او خودش هم دو دل است و حرف های افشین کافر را به خاطرش می آورد که از زیر و رو کشیدن های غلام برای اسفند گفته بود و آه می کشد.
مراسم تشییع جنازه نوید ۵۹ شروع شده، غلام زیر تابوت او حالش خراب است، سایه هم به خانه پدر بهار رفته و بهار را برای برادرش خاستگاری می کند و گریه می کند، مشخص است که تو حال خودش نیست و بهار به سمتش می رود و همدیگر را بغل می کنند و گریه می کنند.
از طرفی دیگر هم سلطان و منصور زیر بغل غلام را گرفته اند تا بتواند روی پایش بایستد.
نصیر از فرید بازجویی می کند و او اعتراف می کند که قتل سودابه کار افشین کافر و آدم هایش بوده و فیلمی که از آن ها گرفته بود را به پلیس ها نشان می دهد.
سلیم و پدرش ذبیح در اداره پلیس با هم راه می روند و به نظر می آید که با اعترافات فرید قرار است او آزاد شود.
در خانه غلام همه سیاه پوش نوید هستند، محبوبه برای سایه آب می برد که او دستش را پس می زند و به سمت غلام می رود و هر چی از دهنش درمیاد بارش می کند. محبوبه هم از آن طرف تمام آدم های غلام را بیرون می کند تا کسی دعوای آن ها را نبیند.
غلام هم بدون هیچ حرفی تنها در سکوت به حرف های سایه گوش می دهد و گریه می کند.
ذبیح به اداره پلیس رفته و نصیر پرونده فریدون یا همان نعنا را بهش می دهد و می گوید آزادی مشروطش رو نقض کرده و حکم جلبش صادر شده، در خصوص فقره قتل نوید ۵۹ هم محلیا دیدن یه وانت به سرعت از آن جا رفته و مشخصات ما رو رسوند به نعنا…
در خصوص افشین کافر هم می گوید که آدرسش رو پیدا کردیم اما تو حوزه استحفاظی ما نیست و کاری ازمون برنمیاد.
آن ها برای دستگیری نعنا به خانه اش رفته اند که تنها یکی از نوچه های او آن جا است، اصرار می کند که هیچ کاره است.
بهروز به خانه برگشته است و تمامی اتفاقاتی که افتاده را برای افشین کافر تعریف می کند او هم برای این که نقشه شون نگرفته عصبیه و به بهروز می گوید که خودش رو گم و گور کند.
فراز در اتاقش خوابیده است که مادرش به داخل می رود و او ترسیده از جایش بلند می شود. عالیه خانم، فراز را به خاطر هول و حراصش بازخواست می کند و می گوید از وقتی که نوید مرده تو عوض شدی که فراز در اتاق را می بندد و واقعیت ماجرا را می گوید. عالیه خانم هم به خاطر این که پسرش پول های نزول زیبا چاپاری رو وصول می کرده عصبی می شود و او را از خانه بیرون می کند اما به محض بیرون رفتنش به دنبالش می رود تا اون بیرون اتفاقی برای فراز نیوفتد.
سلیم در اتاق خوابش خوابیده است و مامان توران باهاش حرف می زند و می خواهد دلخوری ای که او از پدرش دارد رفع کند اما سلیم حسابی ناراحت است و می گوید حق من نبود که دیشب و توی بازداشتگاه بگذرونم، مامان توران هم کمی نصیحتش می کند و میوه هایی که پوست کنده را بهش می دهد و می رود.
پلیس ها همسر نعنا را به کلانتری برده اند و به اتاق ذبیح می برند، او می گوید وقتی که تبعید بود، غیابی ازش طلاق گرفتم، چند روز پیش اومد دنبال پسرش ولی قایمش کردم و اونم رفت که رفت… اگر اسفند زنده بود می گفتم هر جا که اسفند باشه، میره اونجا ولی الان نمی دونم… ذبیح با چشم های ریز شده نگاهش می کند و مشخص است که حرف های او رل باور نکرده و می رود.
سلیم در حیاط کلانتری منتظر پدرش است، ذبیح به سمتش می رود و او را شازده خطاب می کند، سلیم هم میگه نه بابام شاهه نه خونمون قصر نه مرده هامون و مومیایی کردن و گذاشتن تو مقبره خانوادگی که ذبیح از جاش بلند می شود و می گوید حقا که پسر پلیسی و به سرعت به اتاق نصیر می رود.
ذبیح تمام احتمالات توی ذهنش را به نصیر می گوید و ممکنه نعنا پول ها رو تو مقبره برادرش خاک کرده باشه و خودش هم آن جا باشد و به سرعت می روند.
بعد از پیدا کردن پول ها ذبیح برای حرف زدن با زهره از مقبره بیرون می رود. نعنا از دور با دو تا پلاستیک خوراکی به سمت آن جا می رود و متوجه ذبیح که در حال صحبت با تلفن است، می شود.
نعنا کناری قایم می شود ولی ذبیح سرش به شاخه درخت می خورد و گوشی از دستش می افتد و به دنبال سایه نعنا می رود اما او را پیدا نمی کند، زهره هم با ترس و استرس از پشت تلفن تنها اسم ذبیح را صدا می کند.
افشین کافر با برادرش حرف می زند و می گوید همین روز ها زهرمو به غلام و ذبیح می ریزم و اعتراف می کند که خودش برای صلاحشون سودابه رو کشته، زیبا حرف های او را از پشت پنجره می شنود که افشین کافر متوجه حضورش می شود و با زرنگی تمام شروع به عشقم گفتن و حرف زدن درباره زیبا می کند تا باز هم گولش بزند.
محبوبه وسایلش را جمع کرده تا به خانه اش برود که غلام جلویش را می گیرد و می گوید این جا موندنت از اول هم فایده نداشت ولی حالا که موندی یه روز دیگه هم بمون باهات کار دارم بعد هر جا می خوای بری… برو…
ذبیح به خانه رفته است که دم در مامان توران را می بیند. مامان توران نگران غلام است و دلش حسابی شور می زند و بعد از کمی درد و دل با ذبیح می گوید سلیم را دریاب و می رود.
ذبیح به داخل خانه می رود و پشت در اتاق سلیم کمی می ایستد و بعد به داخل می رود، سلیم بدون این که از جاش بلند شه به خوابیدنش ادامه میده، اما ذبیح او را دعوا می کند تا از سر جایش بلند شود و شروع به حرف زدن درباره کارش می کند و از سلیم می خواهد که ازش دلگیر نباشد و او را همراهی کند.
ذبیح در حال حرف زدن است که زهره صدایش می کند و می گوید آقا غلام آمده، ذبیح سریع از خانه بیرون می رود و پشت سرش سلیم هم می رود.
غلام به او می گوید که اومدم باهات خصوصی حرف بزنم و باید بریم یه جایی که تنها تنها باشیم…

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا