خلاصه داستان قسمت ۲۳ سریال فرمانروای نقابدار از شبکه ۵

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۳ سریال کره ای فرمانروای نقابدار از شبکه پنج را خواهیم داشت، با ما همراه باشید. فرمانروای نقابدار داستان ولیعهدی به نام لی سان را روایت می کند که با جامعه پیونسوهوه که قدرت مطلق بر پادشاهی را در اختیار دارد می جنگد و …

قسمت 23 سریال کره ای فرمانروای نقابدار

دموک درباره قرص مخصوص گروه پیونگسون حرف می زند و می گوید اگر هر ۱۵ روز یکبار این قرص را نخورید، حس می کنید قلبتونمتلاشی میشه و میمیرید

ولیعهد بدون هیچ ترسی قرص را از دست دموک می گیرد و التماس های کاهون که می گوید به این کار تن ندهد روی او تاثیری ندارد.

ولیعهد بعد از خوردن قرص ها حالش بد می شود و خون بالا می آورد که دموک می گوید از قصد ۳ تا بهت دادم تا تو بمیری و بدن بیجان ولیعهد روی زمین می افتد.

کاهون گریه می کند ولی جلویش را می گیرند و سربازان دموک بدن بی جان ولیعهد را با خودشان می برند.

هاگون به قصر پیونگسون برگشته است که پدرش می گوید مراسم عضویت ولیعهد تمام شده و تو حالا به این جا رسیدی و او شوکه میگوید به من گفته بودند مراسم ساعت ۱۱ است و سراغ جانشین را می گیرد که پدرش می گوید از وقتی که مراسم شروع شده او راندیدم.

سربازان دموک جسد ولیعهد را در جایی رها می کنند و خودشان می روند.

هاگون به محل عضویت گروه پیونگسون می رود و با فهمیدن ماجرا با گون محافظش دعوا می کند که چرا بهش وفادار نبوده اما گون میگوید من مجبور شدم چرا که ارباب دموک گفت اگر این کار را انجام ندهم به شما آسیب می رساند.

هاگون شمشیرش را در می آورد تا سر گون را از تنش جدا کند اما با عصبانیت آن را روی زمین اندازد و می گوید فورا ولیعهد را پیدا کندو اگر این کار را انجامدهد هرگز نمی بخشتش

مراسم ازدواج فرمانروا و انتخاب ملکه شروع شده است، تمامی اعضای دولت به مشاوره سوم تبریک می گویند و ملکه هم اعلام می کندکه تاریخ مبارکی برای مراسم ازدواج مقدر شده است.

استاد اوبو به همراه یکی از وزرا درباره ولیعهد صحبت می کنند و استاد می گوید که ولیعهد هنوز برنگشته است و او از آن جا می رود.

فرمانروا، استاد اوبو و افسر پارک را صدا می کند تا بابت زحماتشان برای مراسم ازشون تشکر کند که کاسه از دستش می افتد، استاداوبو خودش را به خل و چلی می زند تا با افسر پارک از مراسم بیرون بروند.

فرمانروا یواشکی یکی از قوری های روی میز را با قوری که زیر میز قرار دارد عوض می کند و برای ملکه مادر و مشاور سوم نوشیدنیمی ریزد و به خدمتکاران می گوید برای باقی مهمانان نوشیدنی بریزند و همه با هم از آن می خورند که ملکه متوجه ننوشیدن فرمانروا وتعدادی از مهمانان می شود و به هم می ریزد.

همان لحظه دموک از راه می رسد و ملکه می گوید شما بدون اجازه به این جا آمدین و چندی بعد مهمانانی که نوشیدنی را خوردندحالشان بد می شود و دموک می گوید شما عصاره را خوردین و اگر هر ۱۵ روز این قرص را نخورید می میرید.

خدمتکار ملکه، با دیدن حال بد ملکه مادر، او را بلند می کند تا به اتاقش ببرد که در میان راه دموک را می گیرد و به او می گوید هیچ وقتنمی بخشتش و می رود.

فرمانروا که حالا کاملا آدم دموک شده است، تمام خواسته های او را اجرا می کند و ملکه مادر را در قصر غربی

 می کند و حقضرب سکه را گروه پیونگسون می دهد که با مخالفت استاد اوبو و معاونش آن ها را نیز از قصر اخراج می کند.

پیشکار اعظم که وضعیت را مناسب نمی بیند، می خواهد ولیعهد را ببیند اما بانو چو می گوید دیگر هیچ وقت نمی تواند او را ببیند.

کاهون در زندان دموک نشسته است که فرمانروا به آن جا می رود و نقابش را بر می دارد و کنارش می نشیند.

ایل سون به کاهون می گوید که اومدم تو رو با خودم به قصر ببرم اما کاهون با چشم های گریون حال ولیعهد را می پرسد که فرمانروا بهدروغ می گوید من هر کاری تونستم برای او انجام دادم ولی جانشین مرد

رئیس پیشین اداره آب به استاد اوبو و افسر پارک می گوید که ولیعهد و محافظش مردند که استاد اوبو فریاد می زند و می گوید حتی اگرولیعهد هم بمیرد این وضع تغییر می کند و اون روز تو باید جواب تمام کارهایت را بدهی

رئیس پیش اداره آب که حالا به یک مقام دولتی تبدیل شده با عصبانیت از پیش آن ها می رود و افسر پارک روی زمین می نشیند و گریهمی کند.

ولیعهد همچنان همان جا روی زمین افتاده است که دو نفر تعدادی دختر بچه را با یک گاری به آن جا می برند و او کمی هوشیار می شودو چشم هایش را باز می کند. یکی از مرد ها متوجه زنده بودن ولیعهد می شود و می خواهد بکشتش که همراهش جلویش را می گیرد ومی گوید بلاخره او میمیرد و نیازی به این کار نیست.

یکی از آن ها دم رفتن چیزی را به سمت بچه ها می اندازد، بعد از رفتن آن ها ولیعهد متوجه زنده بودن یکی از بچه ها می شود و با همانجسم کم جون فقط نگاهش می کند.

ملکه در قصر غربی اش نشسته، پیشکار اعظم دختری را به آن جا برده و می گوید از حالا به بعد ایشون خدمتکار شما هستند، اما ملکهبا عصبانیت خواستار دیدن برادرش است و داد و فریاد می کند.

سرابازان رئیس پیشین اداره آب به خانه ای رفتند و دنبال استاد اوبو و دوستانش می گردند اما پیدایشان نمی کنند و بی خبر از آنهستند که آن ها همان جا پشت سنگ ها قایم شده اند و افسر پارک از بی خیالی استاد اوبو حرص می خورد.

یکی از بچه هایی که هنوز سرپا مانده قمقمه آب را به ولیعهد می رساند و می گوید از آن بخورید تا زنده بمونید و همان جا کنار ولیعهدمی میرد.

محافظ فرمانروا به خانه مادر ایل سون رفته تا او و کومول را به دیدن فرمانروا ببرد که او متعجب می شود اما با افسر گارد سلطنتیهمراه می شود تا به قصر برود.

مادر فرمانروا و کومول به داخل می روند و مقابل او تعظیم می کنند.

فرمانروا می خواهد آن ها سرشان را بالا بگیرند که مادرش مقاومت می کند اما او مادرش را صدا می کند که با تعجب سرشان را بلند میکنند و بعد از رفع دلتنگی به اتاق کاهون می رود و می گوید می خواهم ایل سون را با خودم ببرم اگر همه بفهمند او فرمانروای قلابی استحسابی بد می شود.

کاهون با مادر فرمانروا و کومول در حال رفتن هستند که به رئیس پیشین اداره آب برخورد می کند و بعد شنیدن چرت و پرت های اوفرمانروا از راه می رسد و با هم به گلخانه می روند.

فرمانروا به کاهون قول می دهد که اسم خائن را از اسم پدرش پاک کند، اما کاهون می گوید بهتر است هیچ کاری نکنید و نگران است کهباعث عصبانیت او می شود.

محافظ فرمانروا به دیدار کاهون رفته است و می گوید او حسابی صدایش را بالا برده و فکر می کند که فرمانروای واقعی است اما دموکدر مقابلش فقط می خندد.

عالیجناب در جلسه دولت به مشاور دوم می گوید که افراد لایق جایگزین دولت را انتخاب کند و در جلسه خصوصی می گوید من میخواهم دختر شما ملکه شود اما قبل از آن خورده حسابی با شخصی دارم که می خواهم برایم صافش کنید.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا