خلاصه داستان قسمت ۲۴ سریال حکم رشد از شبکه سه

سریال حکم رشد یک ملودرام پلیسی و‌ خانوادگی است که به موضوعات فرهنگی و آسیب‌ های اجتماعی توجه ویژه دارد. خلاصه داستان قسمت ۲۴ سریال حکم رشد را در ادامه این مطلب از سایت جدولیاب مطالعه می کنید با ما همراه باشید.

قسمت 24 سریال حکم رشد

ذبیح در حال حرف زدن است که زهره صدایش می کند و می گوید آقا غلام آمده، ذبیح سریع از خانه بیرون می رود و پشت سرش سلیم هم می رود.
غلام به او می گوید که اومدم باهات خصوصی حرف بزنم و باید بریم یه جایی که تنها تنها باشیم…
مامان توران به زیارت رفته است و کنار ذبیح گریه می کند تا کمی سبک بشود.
غلام و ذبیح با هم به یک جای خلوت رفته اند، از ماشین پیاده می شوند، غلام ازش می پرسد که از کجا فهمیدی نعنا با یکی از وانت ها رفته و خودش را می خواهد سوغاتی به ذبیح بدهد تا حکم تعقیب نعنا را لغو کند و اموالش را مصادره نکند.
ذبیح هم دهن باز می کند و می گوید تو سر گیتی همه چیز و فراموش کردی که غلام میگه همه چیز و یادت رفته، ۱۰ ساله باهات حرف نزدم الان می خوام حرف بزنم…
ذبیح می گوید من هم برادرت بودم و او هم می گوید من از همه اینا می سوزم و تو همه این سال ها هم حواسم بهت بوده حالا آخرین خواسته ام اینه توام بیدار شی و به ذبیح می گوید انقدر ازت می دونم که می دونم درد بچه ات چیه؟ خودم نمی تونم کلیه امو بهش بدم ولی محبوبه آزمایش هاشو داده و الان خونه توعه در ازاش از خیر نعنا بگذر و بذار من راحت بمیرم و خیالم از آینده زن و بچم راحت بشه…
ذبیح در سکوت فقط به حرف های غلام گوش می دهد و بعد از تمام شدن پیاده حرکت می کند، همه در خانه ذبیح دور هم در سکوت نشسته اند، کسی حرفی نمی زند، فقط و فقط به هم نگاه می کنند که ذبیح از راه می رسد و به خانه می رود.
ذبیح تنها می گوید اگر قبول کنم شرافتم رو باختم اگر قبول نکنم خانوادمو باختم و مامان توران را نشون می دهد و می گوید این زن من و بزرگ کرده پس خودش میگه جواب پسرش آره است یا نه و بیرون می رود، مامان توران هم داد می زند نه…
عالیه خانم و فراز در حال رفتن به کلینیک ترک اعتیاد هستند و هر دو آن ها با دیدن ذبیح ازش تشکر می کنند و می روند.
مامان توران می خواهد محبوبه را از خونه بیرون کند که او می گوید من قصدم خیره ولی مامان توران می گوید همه ما چندین ساله می دونیم تو می تونی به سلیم کلیه بدی ولی حالا اومدی آتیش به پا کنی و بری…
مامان توران از سلیم و زهره می خواهد که او را بیرون کنند و محبوبه را بشناسند، سلیم هم می گوید من هیچ وقت شرافت پدرم را به خاطر کلیه زیر پا نمی گذارم و به اتاقش می رود. زهره هم به او می گوید من هیچ وقت چشمم دنبال گوشت تن غریبه ها نبوده چه برسه به تو که خواهرمی دخترمی و به مامان توران هم میگه من نمی تونم دخترم و بچه هاشو از خونه ام بیرون کنم و محبوبه خودش را توی بغل او می اندازد.
محبوبه، سلیم را صدا می کند تا او را با خودش برای پیوند کلیه ببرد که او قبول نمی کند و به اتاقش بر می گردد.
یکی از پلیس ها استعلام ماشینی که نوید در آن مرده بود را به سروان نصیر می دهد و می گوید ماشین برای مرحوم هاشم ذوقی بوده و الان هم زیر دست همسرش محبوبه سلطانی است و می رود.
نصیر با ذبیخ تماس می گیرد و ماجرا را بهش می گوید، محبوبه و بچه هایش در حال بیرون رفتن از خانه ذبیح هستند که پلیس ها دم در او را بازداشت می کنند و محبوبه بعد از کلی تیکه انداختن بچه هایش را به زهره می دهد و می رود.
غلام به خانه اش رفته و روی پله های آن جا می نشیند و به اطراف نگاه می کند، یکی از آدم های غلام به آن جا رفته و می گوید اگر در قهوه خونه من بسته بشه نون در نمیارم و شاخ و شونه می کشد که نعنا از راه می رسد و بیرونش می کند، سلطان هم پیش غلام می رود و او را بغل می کند و دلداری اش می دهد که غلام می گوید هیچ کس برای من نوید ۵۹ نمیشه و رو به نعنا می گوید ولی سلطان دست راست تو میشه …
نعنا میگه من می دونم آدمای افشین کافر نوید رو زدن ولی با دیدن عصبانیت بیش از حد غلام می گوید الان باید باهاش همراه شیم تا نقشه امو عملی کنیم و از غلام می پرسد ذبیح پیشنهادش را قبول کرد یا نه که او می گوید نه و می رود.
محبوبه در کلانتری نشسته و ذبیح هم جلویش می نشیند و‌ در سکوت شروع به نوشتن چیز هایی روی کاغذ می کند و از محبوبه بازجویی می کند.
زهره برای بچه های خواهرش ماکارانی درست کرده و کنار آن ها غذا می خورد ولی از ظاهرش معلوم است که حال خوشی ندارد.
محبوبه روی کاغذ می نویسد که همه پول ها برای غلام بوده و او هم همدستس بوده است و هیچ ربطی به هاشم شوقی ندارد و در آخر زیر آن را امضا می کند.
ذبیح با برداشتن صورت جلسه ها از آن جا می رود و محبوبه جوری رفتار می کند که حالش خوب است و کم نیاورده…
نعنا و غلام و سلطان در خانه هستند که منصور به آن جا می رود و می گوید جای افشین کافر را پیدا کردم و باهاش قرار گذاشتم، نعنا هم تاکید می کند که اتحاد باهاش موقتیه و‌ دعوا سر محل باشه برای بعد.
زهره به اداره پلیس رفته و درباره پرونده محبوبه باهاش حرف می زند و‌ ذبیح می گوید بیا باهاش حرف بزن بلکه سر عقل بیاد و دست از این کاراش برداره…
زیبا کنار آتیش نشسته است که افشین کافر به کنارش می رود، او می گوید می خواهم بروم که افشین می گوید من به خاطر نبش قبر بابای تو شدم کافر… تو تا کجا پای عشق من وایمیسی و زیبا هم می گوید من تورو دوست دارم فقط دل این جا موندن رو ندارم که افشین از رفتار های او بو به حس و حال زیبا برده و می گوید این راه برگشتی نداره و تازه همه چیز داره جذاب میشه…
امشب غلام میاد این جا بمون و تماشا کن …

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا