خلاصه داستان قسمت ۲۴ سریال فرمانروای نقابدار از شبکه ۵

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۴ سریال کره ای فرمانروای نقابدار از شبکه پنج را خواهیم داشت، با ما همراه باشید. فرمانروای نقابدار داستان ولیعهدی به نام لی سان را روایت می کند که با جامعه پیونسوهوه که قدرت مطلق بر پادشاهی را در اختیار دارد می جنگد و …

قسمت 24 سریال کره ای فرمانروای نقابدار

عالیجناب در جلسه دولت به مشاور دوم می گوید که افراد لایق جایگزین دولت را انتخاب کند و در جلسه خصوصی می گوید من میخواهم دختر شما ملکه شود اما قبل از آن خورده حسابی با شخصی دارم که می خواهم برایم صافش کنید.

رئیس پیشین اداره تامین آب به دیدار مشاور دوم رفته و دختر او را برای پسرش خاستگاری می کند اما تعدادی از نیرو های فرمانروا ازپشت بر سر او می ریزند و بعد از این که تو گونی اش می کنند به اتاقی می برند که در آن فرمانروا منتظرش است.

مرد به فرمانروا می گوید که من سال هاست برای ارباب دموک کار می کنم و اگر او از این موضوع مطلع شود حسابتو‌ می رسد. فرمانروانقابش را بر می دارد و به او می گوید من همان کسی هستم که چند سال پیش پدرم را به خاطر دزدیدن یک سطل آب کشتی، او با حرفهای فرمانروا ترسیده می گوید از این به بعد شما ارباب من هستید و التماس می کند که جونش را نگیرد.

این ماجرا به گوش ارباب دموک می رسد و او با لبخند به مردی که برایش خبر برده نگاه می کند و می گوید هنوز هیچی نشده داره تلاشمی کنه افرادی را برایش خودش بردارد.

ولیعهد از جایش بلند شده و به سربازان دموک که جنازه دختر بچه های جدید را در آن حوالی رها می کنند، نگاه می کند و به سمتسربازان می رود و بعد از پوشیدن لباس آن ها به مزرعه گل که مقابلش است، نگاه می کند.

هاگون از جایش بلند شده و پدرش به دیدارش رفته، او اصرار دارد که بیشتر استراحت کند تا حالش خوب شود اما هاگون به دیدار پدربزرگش می رود و می گوید، می خواهم به اوضاع گروه سر و سامون بدهم که باعث شوکه شدن هاگون می شود و از یک نفر می خواهدکه هر وقت هاگون از خونه بیرون رفت، کسی او را تعقیب کند.

ولیعهد در لباس سربازان دموک مانند آن ها رفتار می کند و خودش را مشغول کار نشان می دهد، با به دست آوردن یک فرصت سریعا بهانباری که محل درست کردن قرص ها است، می رود و آن ها را زیرنظر می گیرد که حسابی باعث شوکه شدنش می شود ولی سعی میکند خودش را آروم نگه دارد تا متوجه حضورش نشوند.

بانو چو از پدرش پیشکار اعظم می خواهد که او را به محل مزرعه گل ببرد که تعجب می کند و می گوید الان حتی ولیعهد واقعی هم دیگرزنده نیست که بخواد به بچه ها کمک کند که بانو چو می گوید من می خواهم خودم اون بچه هایی که اون جا کار می کنند را نجات بدهم وحالا نمی خواهم به خاطر نگه داشتن جانم مقابل گروه پیونگسون سکوت کنم و سر خم کنم.

استاد اوبو به همراه افسر پارک و نفر دیگری درباره مزرعه گل شیطانی دموک حرف می زنند و می خواهند خواسته ولیعهد را اجرا کنندکه بانو چو به آن جا می رود و می گوید برای این کار می توانم کمکتون کنم و خودم جز افرادی بودم که آن جا قرص درست می کردم ومشغول به کار بودم

ولیعهد خودش را به انبار نگهداری قرص رسانده و از ظرف های بامبویی که آن جا است، می فهمد دموک تمام اعضای دربار حتی ملکهمادر را هم آلوده کرده است.

ولیعهد در حال قدم زدن در آن جا است که چند نفر از اعضای گروه می بیننش و دنبالش می کنند که به نظر می آید او به خوبی از دستسربازان دموک فرار می کند.

این مسئله به گوش دموک رسیده است که هاگون را به مزرعه گل می فرستد تا ماجرا را بفهمد و از آن جا مراقبت کند، گون محافظ هاگوناو را همراهی می کند و بهش می گوید هر دستوری که به من بدهید، اطاعت می کنم که هاگون می پذیرد.

آن دو با هم به مزرعه گل می روند، رئیس پیشین اداره آب برای کمک به پدر دموک رفته تا قرص ها به اندازه در ظرف ها قرار بگیرد و رویکار کارگران نظارت کند تا ارباب دموک عصبی نشود.

پدر هاگون به او می گوید که مسئله مهاجم چیز خاصی نیست و اغلب بومی های این منطقه و شکارچیان به اشتباه این جا میان و سریعهم میرن و با تمام شدن حرفش خودش هم برای انجام کار هایش می رود.

بعد از رفتن پدرش هاگون به گون می گوید که من می خوام این جا که عزیز ترین داشته پدربزرگم است را به آتش بکشم و ازش بگیرم و بهگون دستور می دهد که محل زندانی شدن چونگ بون را پیدا کند.

پیشکار اعظم هدایای فرمانروا را به همراه بانوان خدمتکار به اتاق کاهون برده و می گوید شما به زودی همسر فرمانروا می شوید و بهمقام دوم قصر ارتقا پیدا می کنید.

کاهون تلاش می کند که نپذیرد اما وقتی پیشکار اعظم می گوید با این کار موجب تنبیه شدن این بانوان میشید او به اجبار قبول می کند ومی پذیرد

با تاریک شدن هوا، کاهون و فرمانروا در محلی خلوت از قصر با هم حرف می زنند و سون به کاهون قول می دهد که این اتفاق برای مدتکوتاهی باشدکاهون با به یاد آوردن ولیعهد گریه می کند که باعث حرصی شدن ایل سون می شود.

گون محل زندانی شدن چونگ بون را پیدا کرده است و به بانو کیم می گوید همه چی آماده است. هاگون می گوید باید با هم برویم اولچونگ بون را نجات دهیم که در مسیر به ولیعهد برخورد می کنند، هاگون با دیدن ولیعهد جلوی گون را می گیرد و به سرعت به اتاق چونگبون می روند.

ولیعهد خودش دست چونگ بون را باز می کند و او را در آغوش می کشد و چونگ بون هم می گوید با این که یک چشمم را از دست دادمهنوز هم از شما بهترم

گون می خواهد آن ها را سریعا بیرون کند تا سرباز ها نرسیده اند که ولیعهد می گوید من بدون دختر بچه ها از این جا نمی روم و نمیگذارم تعداد بیشتری از بچه بمیرند

هاگون می پذیرد و می گوید من و گون حواس سرباز ها را پرت می کنیم تا شما کارتون رو انجام بدین.

بعد از رفتن آن ها گون نگران هاگون است که او می گوید باید از نماد شلاق استفاده کنم اما گون بیشتر نگران می شود که با این کارارباب دموک او را نبخشد.

ولیعهد و محافظش به اتاق بچه ها رفته اند و ولیعهد بهشون می گوید که ما از دوستان یانگ هستیم، اون بخاطر این که اینجا کار می کرد،مردحالا ما اومدیم نجاتتون بدیم تا شما هم به سرنوشت بقیه دچار نشید یکی از بچه ها می گوید وقتی که لکه های قرمز روی بدن ماظاهر میشه ما میمیریم چرا باید فرار کنیم که ولیعهد می گوید هرطور شده من راهی برای نجات شما پیدا می کنم و او هم قبول می کند وبا دوستاش همراه می شوند

بچه ها در حال فرار هستند که سرباز ها آن ها را می بینند و به سمتشان حمله می کنند که هاگون با نماد شلاق به آن جا می رود وجلوی سربازان را می گیرد و خودش هم با آن ها همراه می شود

سربازان سر جایشان نشسته اند که رئیس پیشین اداره آب می گوید اگر او می خواهد خودکشی کند باید به تنهایی این کار را انجامدهد و دوباره سربازان را پی آن ها می فرستد.

هاگون با ولیعهد خداحافظی می کند و خودش به مزرعه بر می گرددو در کمال خونسردی کل آن جا را آتیش به می کشد و هیچ هم نمیتواند جلویش را بگیرد

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا