خلاصه داستان قسمت ۲۶ سریال فرمانروای نقابدار از شبکه ۵

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۶ سریال کره ای فرمانروای نقابدار از شبکه پنج را خواهیم داشت، با ما همراه باشید. فرمانروای نقابدار داستان ولیعهدی به نام لی سان را روایت می کند که با جامعه پیونسوهوه که قدرت مطلق بر پادشاهی را در اختیار دارد می جنگد و …

قسمت 26 سریال کره ای فرمانروای نقابدار

ملکه مادر برای این که به فرمانروا بفهماند من می دونم تو فرمانروای تقلبی هستی، بهش می گوید تو که تو سن ده سالگی شجره نامه سلطنتی رو حفظ کردی، چطور الان دوباره دارین از روش می نویسید؟ فکر کردی با این کار میتونی خودتو جای ولیعهد واقعی بگذاری؟
فرمانروای قلابی یا همان ایل سون می گوید ولیعهد واقعی به دست دموک کشته شده اما اگر می ترسی دموک بهت قرص نده جلوی من زانو بزنید و بهم التماس کنید تا از جانب شما با دموک صحبت کنم و او را از اتاقش بیرون می کند.
ملکه مادر با عصبانیت از آن جا بیرون می رود که در مسیر اقامتگاهش برادرش را می بیند، اما برادرش از او قایم می شود تا نبینتش ….
کومول در گلخانه می چرخد که با آمدن فرمانروا خودش را قایم می کند و فرمانروا می گوید که من برایت هندوانه آوردم و او را پیدا می کند و کنارش می نشیند.
کومول از فرمانروا خجالت می کشد و ایل سون بهش هندوانه می دهد و می گوید تو دوست نداری کنار من زندگی کنی و او هم با همان نگاه بچگانه اش می گوید من دوس دارم با مامانم و خانم کاهون در دکه گیاهان دارویی زندگی کنم و با ذوق هندوانه می خورد.
کاهون با ولیعهد قدم می زند و می گوید من از این به بعد شما را سرورم صدا می کنم، ولیهعد بهش می گوید که پدرم با کشتن برادرش فرمانروا شد و من لیاقت فرمانروا شدن را ندارم، کاهون می گوید شما با کار هایی که انجام دادی لایق این امر هستی و مشغول گپ زدن هستند که چونگ بین از راه می رسد و می گوید بانو چو از طریق بانوان دربار می خواهد کوزه ای که در آن نامه فرمانروای فقید است را پیدا کند، کاهون با شنیدن این حرف می گوید بانو یونگ بین به من گفته اون کوزه در گلخانه قصر است و من تنها کسی هستم که آزادانه می تواند به گلخانه قصر برود و حالا که این کار ازم برمیاد به شما کمک می کنم.
کاهون به همراه ولیعهد و چونگ بین در حال حرف زدن هستند که مادر ایل سون فرمانروای قلابی آن ها را می بیند و جا می خورد.
یکی از سربازان دموک به او می گوید که تنها ذخیره مواد اولیه شان برای درست کردن ۵۰ تا پادزهر است، دموک می گوید باید از این فرصت برای قوی کردن گروه استفاده کنیم و اعضای بیخودی را از بین ببریم و حالا وقت آن رسیده که یک فهرست مرگ آماده کنیم و ۷۵ نفر باید بمیرند.
آن ها در حال نوشتن لیست هستند که اسم ملکه مادر در صدر آن ها خودنمایی می کند.
کاهون و مادر فرمانروای قلابی در حال به قصر هستند و دایه هنوز از چیزی که دیده حالش خراب است. مادر فرمانروا به سرعت به اتاق پسرش می رود و می گوید ولیعهد واقعی زنده است که ایل سون سریعا به قصر دموک می رود و می گوید ولیعهد واقعی زنده است و ولی من می تونم او را از فکر گرفتن قدرت بیرون بیاورم و با گرفتن همه چیزش از این فکر منصرفش می کنم.
فرمانروا در جلسه هیئت دولت اعلام می کند که بانو هان کاهون را ملکه این کشور می کنم و به سرعت مراسم انجام می شود، اعضایی از گروه پیونگسون که در قصر هستند برای دموک از کار ایل سون خبر می برند ولی او می گوید من بهش اجازه این کار را دادم تا بتوانم ماهی را به دام بیاندازم…
دموک به محل برگذاری ورود به گروه پیونگسون رفته و با آن ها درباره اتفاقی که افتاده حرف می زند و می گوید از این فرصت می خواهم برای قوی تر شدن گروه پیونگسون استفاده کنم.
گون به دیدار ولیعهد رفته است و می گوید بانو کیم از دنیا رفته اما او همه این کار ها را انجام داد تا شما دوباره به قدرت برگردین و یک رو نوشت از گروه مرگ به ولیعهد می دهد و می گوید حدود ۷۵ نفر از درباریان قرار است، بمیرند.
ولیعهد با تمام اعضایش جلسه می گذارد و می گوید من بر خلاف پدرم که با گروه پیونگسون دست به یکی کرد تا فرمانروا شود من می خواهم به قدرت برسم و گروه پیونگسون را از بین ببرم و باید تا ۱۲ روز دیگر پادزهر را پیدا کنیم و جلوی کشته شدن ۷۵ نفر از مقامات دربار را بگیرم، درسته که از اعضای گروه پیونگسون هستند اما این ها هم مردمم هستند و بعد از به دست آوردن قدرت دموک را مجازات می کنم …
استاد اوبو به عنوان اولین نفر از جایش بلند می شود و می گوید من فرمان شما را اطاعت می کنم و مقابل او زانو می زند و علیحضرت خطابش می کند و بعد از آن باقی افراد هم کار استاد اوبو را انجام می دهند.
دموک به دیگر سران گروه پیونگسون قول می دهد که با این فرصت گروه جدیدتر و قوی تری را راه اندازی می کند و برای به قدرت نرسیدن ولیعهد هم از قبل فکر کرده اما آن ها می گوید اگر که نتواند این کار را انجام دهد خودش هم در لیست مرگ قرار خواهد گرفت.
ولیعهد به همراه چونگ بین و گون به آرامگاه هاگون رفته اند، ولیعهد تمام لحظاتی که کنار هاگون بوده را به خاطر می آورد و قول می دهد که او را به آرزویش برساند و بابت تمام کمک هایش ازش تشکر می کند.
پدر هاگون آن ها را از دور می بیند که گون متوجه او می شود و به سمتش می رود. گون از پدر هاگون می خواهد که دستور پادزهر را ازش بگیرد تا بتواند به ولیعهد کمک کند و آخرین خواسته بانو کیم را انجام دهد.
کاهون بدون انجام هیچ رسم و رسومی به اتاق فرمانروا رفته است و می گوید چرا من باید ملکه شوم؟ ایل سون، فرمانروای قلابی می گوید مخالفت شما به خاطر این است که دوست ندارید با من ازدواج کنید. کاهون می گوید تو حسابی عوض شدی، ایل سون می گوید من تغییری نکردم فقط از یک پسر فقیر به فرمانروا تبدیل شدم که کاهون می گوید تو با قاتل پدرت همدست شدی و می خواهد از اتاقش برود که ایل سون تهدیدش می کند اگر مقاومت کند، معلوم نیست به خاطر ازدواج با تو دست به چه کار هایی بزنم…
مادر ایل سون بهش التماس می کند تا دست از فرمانروای قلابی بودن بردارد و به خانه برگردد و حد خودش را بداند اما فرمانروا می گوید من دیگر هیچ چیزی برام مهم نیست و از حالا به بعد هر کاری دلم بخواد انجام میدم…
بانو چو برای ولیعهد خبر های درون قصر را می برد که او حسابی بهم می ریزد و می گوید هرطور شده باید کاهون را نجات دهند که استاد اوبو می گوید ما تنها ۱۱ روز فرصت داریم و برای انجام مقدمات عروسی بیشتر از ۱۱ روز زمان لازم است. بانو چو به ولیعهد می گوید کسی هست که می تواند به شما کمک کند…
کاهون یواشکی به گلخانه رفته است که محافظ فرمانروا و یکی از آدم های دموک او را می بیند و سریعا به فرمانروا اطلاع می دهد.
پیشکار اعظم و بانو چو هم این صحنه را می بینند و بانو چو می گوید این کار کاهون حتما ربطی به ولیعهد واقعی دارد و برای پیدا کردن مدرک این کار را انجام داده است.
کاهون تمام قسمت های خاکی گلخانه را برای پیدا کردن کوزه کنده اما پیدایشان نمی کند و حرف های بانو یونگ بین را به خاطر می آورد تا جاهای دیگر را بگردد.
کاهون در حال گشتن است که فرمانروا از راه می رسد و می گوید این جا دنبال چی می گردی؟ متعجبم از این که شما بعد از دیدن ولیعهد واقعی چرا به قصر برگشتید که کاهون جا می خورد و می گوید پس تو می دونستی …
ایل سون بهش می گوید که اگر من قدرت را کنار بگذارم با من ازدواج می کنی؟ کاهون می گوید من هیچ علاقه ای به شما ندارم اما ایل سون می گوید برای اهمیتی ندارد و از حالا به بعد من فرمانروای واقعی هستم برای همین هم به زور تو را ملکه می کنم و او را به محافظش می سپارد تا او را به اتاقش ببرد و تا روز عروسی اجازه خروج بهش ندهد.
کاهون با تنفر نگاهش می کند و می رود و بعد از آن ایل سون با خودش می گوید که بانو کاهون این جا دنبال چی می گشته و به فکر فرو می رود.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا