خلاصه داستان قسمت ۲۷ سریال فرمانروای نقابدار از شبکه ۵

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۷ سریال کره ای فرمانروای نقابدار از شبکه پنج را خواهیم داشت، با ما همراه باشید. فرمانروای نقابدار داستان ولیعهدی به نام لی سان را روایت می کند که با جامعه پیونسوهوه که قدرت مطلق بر پادشاهی را در اختیار دارد می جنگد و …

قسمت 27 سریال فرمانروای نقابدار

کاهون در حال گشتن است که فرمانروا از راه می رسد و می گوید این جا دنبال چی می گردی؟ متعجبم از این که شما بعد از دیدن ولیعهد واقعی چرا به قصر برگشتید که کاهون جا می خورد و می گوید پس تو می دونستی …
ایل سون بهش می گوید که اگر من قدرت را کنار بگذارم با من ازدواج می کنی؟ کاهون می گوید من هیچ علاقه ای به شما ندارم اما ایل سون می گوید برای اهمیتی ندارد و از حالا به بعد من فرمانروای واقعی هستم برای همین هم به زور تو را ملکه می کنم و او را به محافظش می سپارد تا او را به اتاقش ببرد و تا روز عروسی اجازه خروج بهش ندهد.
کاهون با تنفر نگاهش می کند و می رود و بعد از آن ایل سون با خودش می گوید که بانو کاهون این جا دنبال چی می گشته و به فکر فرو می رود.
پیشکار اعظم به همراه بانو چو به دیدار ولیعهد رفته اند، ولیعهد حسابی از این که او آمده تشکر می کند ولی پیشکار می گوید ما هیچ کمکی به شما نمی کنیم، شما هم پسر یک فرمانروای طماع هستید و ما اجازه نمیدیم کسی ازمون سوءاستفاده کند. ولیعهد به او می گوید که من می خوام فرمانروا شوم تا به مردم این کشور خدمت کنم و خیانت های پدرم را جبران کنم…
پیشکار اعظم شروع به پرسیدن سوال هایی از ولیعهد می کند تا جواب او را بشنود که به نظر می آید او از جواب های ولیعهد خوشش آمده و نرم شده…
پیشکار اعظم، ولیعهد را با خودش به قصر می برد و لباس های اعضای خودش را تن او می کند و از طریق یکی از بانو های دربار ولیعهد را به اتاق ملکه مادر می برد.
ولیعهد به داخل می رود که ملکه مادر او را شوکه شده نگاه می کند و می گوید من شنیده بودم که شما مردید که او می گوید نه و به ملکه می گوید شما منو خوب می شناسید و درباره سوختن مزرعه دموک حرف می زند و می گوید اگر شما معالجه نشید تا ۱۰ روز دیگر می میرید.
ملکه مادر گمان می کند که ولیعهد برای تحقیر او به آن جا رفته و شروع به دعوا کردن با او می کند اما ولیعهد ملکه مادر را مادر صدا می کند و می گوید شما تنها کسی هستید که برای من باقی مانده و با حرف هایش او را نرم می کند و دلش را به دست می آورد.
ایل سون در جلسه دولت اعلام می کند که منجمان تحقیق کرده اند و گفتند به زودی بیماری او خوب می شود و می تواند نقابش را بردارد که باعث ایجاد همهمه و شلوغی در دربار می شود.
گذشته
ایل سون با دموک حرف می زند و می گوید می خواهم نقابم را بردارم تا چهره ام را همه ببینند و به فرمانروای واقعی تبدیل شوم، دموک هم می پذیرد و می گوید خوب است؛ این کار را انجام بده و جلوی ولیعهد را بگیر…
حال
ایل سون ادامه می دهد که در مراسم دفن پلیدی ها نقابش را بر می دارد و صورتش را مقابل همه می شوید…
پیشکار اعظم و بانو چو مو به مو حرف های ایل سون را برای ولیعهد تعریف می کنند و آن ها به تکاپو می افتند و استرس می گیرند که اگر ایل سون موفق شود دیگر نمی توانند سلطنت را از او پس بگیرند.
ولیعهد به آن ها می گوید در این مراسم ما همگی بر علیه او شورش می کنیم و من در همان مراسم قدرت را از او پس می گیرم…
بانوی قصری که محافظ قصر ملکه مادر است و ولیعهد را به اتاق او برده بود، از آدم های دموک است و ریز به ریز اتفاقات را برای ارباب دموک تعریف می کند و نامه پنهانی ولیعهد را به ملکه را به او نشان می دهد و می گوید این نامه را هم به ملکه برسان …
دموک به دیدار فرمانروا رفته است و قصد ولیعهد را به او می گوید و بهش می گوید این آخرین فرصت تو است و اگر ولیعهد را در روز مراسم نکشی نه تنها سلطنت بلکه ملکه ات را هم از دست می دهی.
بعد از قرار ایل سون با دموک او به قصر ملکه مادر می رود و می گوید من می دانم که با ولیعهد دیدار داشتی و قصد داری روز مراسم برداشتن نقاب بر علیه من رای بدی… اما اگر طرف من باشی و این کار را انجام ندهی دوباره تو را به قدرت می رسونم و به قصر ملکه مادر بر می گردونمت و به نظر می آید که موفق شده ملکه را راضی کند.
پیشکار اعظم از طریق کتاب های ایل سون، نوشته هایی را به کاهون رسانده تا او را از اتفاقات مطلع کند و در جریان قرارش بده و به او بگوید که باید راهی برای پیدا کردن کوزه بیابد.
ولیعهد نقاب هایی تهیه کرده است و به دوستانش می گوید که فردا با زدن این ها به صورتمون وارد قصر میشیم تا بتوانم برای همیشه نقاب را از صورتم بردارم و این ماجرا تمام شود.
ایل سون به مشاور سوم و رئیس پیشین اداره آب دستور می دهد در مراسم فردا ارباب تجار دوره گرد به همراه دوستانش را دستگیر کنید و به سرعت ارباب تجار دوره گرد را بکشید و اجازه ندهید هیچ کدام از این افراد وارد تالار جلسات دولت بشوند وگرنه همه ما خواهیم مرد…
کاهون در اتاقش نشسته است که یکی از خدمتکار ها به او می گوید کودکی به اسم کومول قصد دارد شما را ببیند، او می گوید هر چه سریعتر بگین بیاد پیشم، خودتون هم از اتاق برید بیرون و ما رو تنها بگذارید…
کاهون از فرصت پیش آمده استفاده می کند و از کومول می خواهد که برایش دانه های گیاهی بردارد و ببرد و او هم به خوبی از پسش بر می آید.
ایل سون منتظر رسیدن فردا است تا ولیعهد را ببیند و با کشتن او برای همیشه از دستش خلاص شود و تبدیل به فرمانروای واقعی بشود.
روز مراسم فرا رسیده و تمامی ورودی های قصر با سربازان بسیار زیاد محافظت شده اند و به هر کدام کاغذی از نقاشی ولیعهد دادند تا به محض دیدن او جلویش را بگیرند.
دموک در قصر خودش نشسته و بی صبرانه منتظر دستگیری و کشته شدن ولیعهد است.
ولیعهد به همراه دوستانش لباس نمایش پوشیده و قصد ورود به قصر را دارند، بانو چو تصویر ولیعهد را در ورودی که قرار است آن ها از آن عبور کنند را تغییر داده و آن ها با موفقیت از آن جا عبور می کنند و به نزدیکی تالار جلسات می روند که بعد از کلی فرار در نهایت گیر مامور ها می افتند.
پیش از شروع مراسم، ولیعهد به کمک پیشکار اعظم وارد قصر شده و مردی که به نظر میومد ولیعهد است، کسی شبیه به او می باشد.
کاهون با استفاده از دارو های گیاهی که کومول برایش برده بود، تمام ندیمه هایش از به خواب می برد و خودش از با نوشیدن قهوه بیدار می ماند و با پیچوندن ندیمه اش از اتاقش بیرون می رود.
کومول به گلخانه رفته تا از در پشتی در را برای کاهون باز کند و او برای پیدا کردن کوزه به داخل برود و آن را پیدا کند.
ایل سون در حال حاضر شدن است که پیشکار اعظم به بهانه ترک خوردن یشم روی کمربند او را معطل می کند و ولیعهد را با لباس های فرمانروا آماده می کند و همراه گارد سلطنتی به سمت تالار بزرگ می روند و او در میان راه از سربازانش می خواهد که دوستان ارباب تجار دوره گرد را نیز به تالار ببرند.
محافظ ایل سون برایش خبر می برد که تمامی دوستان ارباب تجار دوره گرد دستگیر شده اند ولی خودش هنوز پیدا نشده است.
ایل سون کلافه از دیر کردن پیشکار به سمت کمربندش می رود تا آن را بردارد و برود ولی با دیدن سالم بودن یشم روی کمربند عصبی به سمت تالار می رود.
ولیعهد واقعی داخل تالار شده است و دستور باز کردن دوستانش را می دهد، در همان لحظه ایل سون هم وارد می شود و سعی می کند ثابت کند خودش فرمانروا است ولی تمامی اعضای دربار از ابهت ولیعهد به تماپو افتاده اند و نمی دانند کدام یک فرمانروای واقعی است.
محافظ ایل سون برای دموک نامه فرستاده که ولیعهد واقعی وارد تالار بزرگ شده و او حسابی از خواندن این نامه شوکه شده است.
یکی از اعضای دولت به کنار مشاور اعظم رفته و می گوید باید الان راستی آزمایی کنیم و با شناختن ولیعهد واقعی او را دستگیر کنیم، مشاور اعظم هم دستور بستن تمامی دروازه ها را می دهد و می گوید باید شما ثابت کنید که کدام یک ولیعهد واقعی هستید…
استاد اوبو گوشه ای ایستاده و با افتخار به ولیعهد نگاه می کند و زیر لب می گوید امروز در این لحظه سرنوشت این کشور رقم خواهد خورد…

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا