خلاصه داستان قسمت ۴۸ سریال ترکی شعله های آتش

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۸ سریال ترکی شعله های آتش (شعله ور) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال در ژانری رمانتیک ساخته شده است. سناریوی سریال ترکی شعله های آتش (شعله ور) از داستان فرانسوی  le bazar de la charité بازنویسی شده است. بازیگران اصلی این سریال عبارتنداز؛ دمت اوگار Demet Evgar، دیلان چیچک دنیز Dilan Çiçek Deniz، هازار ارگوچلو Hazar Ergüçlü و….این سریال روایت گر زندگی سه زن از دنیاهای مختلف است.

قسمت ۴۸ سریال ترکی شعله های آتش
قسمت ۴۸ سریال ترکی شعله های آتش

خلاصه داستان قسمت ۴۸ سریال

عمر و اوزان و رویا فکرهایشان را روی هم می گذارند تا ببینند چه کسی جای کنعان را لو داده است. عمر می گوید که به جز خودشان تورمیس و چیچک هم از این موضوع خبر داشته اند اما رویا هردو را تضمین می کند و می گوید که امکان ندارد انها حرفی بزنند. عمر نقشه ای در سر دارد و به رویا نگاه می کند تا موافقت او را ببیند. کمی بعد رویا به اسکندر زنگ میزند تا همدیگر را ببینند. عمر و اوزان و رویا راه می افتند تا جلوی خانه ی اسکندر بروند و او را زیرنظر بگیرند.
به دستور چلبی افراد عدنان، عمر و اوزان را دنبال می کنند. چلبی به عدنان می گوید: «موضوع کنعان رو کاملا ببند. همه چیز طبق اصولش باشه. » اسکندر که این را شنیده جلو می رود و با عصبانیت می گوید: «مگه تو بهم قول ندادی داداش؟ » چلبی می گوید: «راه دیگه ای برام نذاشتن اسکندر. کسی که یه بار خیانت کنه همیشه میکنه اسکندر. تهش تو به زندون میفتی اسکندر. هم جرم های مربوط به انفجار گردن تو میفته. جون کنعان از ازادی تو با ارزشتره؟ » اسکندر حرف های او را قبول می کند اما فورا دور از چشم چلبی به افرادش زنگ میزند و می گوید که زود به کارخانه ی کاغذ بروند.

و با عجله خانه را ترک می کند. جمره که حرف های او را شنیده به رویا زنگ میزند و می گوید: «مطمئن نیستم اما اسکندر با عجله خونه رو ترک کرد و به سمت کارخونه کاغذ رفت. »
عمر و اوزان و رویا اسکندر را تعقیب می کنند. افراد عدنان هم به او خبر می دهند که آن سه دنبال اسکندر هستند.
گونش به آشپزخانه می رود تا وسایل کیک پزی را آماده کند. چلبی به سمت جمره می رود و می گوید: «پس تصمیم گرفتی بگردی خونه مون. » جمره با عصبانیت می گوید: «من هیچ وقت پیش تو برنمیگردم. » و سعی می کند پیش گونش برود اما چلبی مانعش می شود و می گوید: «نمیتونی بری پیش گونش! اگه میخوای با گونش وقت بگذرونی باید بیای تو این خونه و منصرف دادخواست طلاق بشی. » جمره اصلا این را قبول نمی کند. چلبی هم در را باز می کند و می گوید: «همین الان از خونه م گمشو برو بیرون! »
وقتی عمر و اوزان و رویا دنبال اسکندر هستند، آدم های عدنان سد راه آنها می شوند. عمر جلو می رود و با انها درگیر می شود و به اوزان و رویا هم میسپارد تا رد کارخانه ی کاغذ را بگیرند.
گونش وقتی مادرش را می بیند که اماده شده تا برود دلش می شکند و با ناراحتی و گریه می گوید: «مگه قول ندادی از پیشم نمیری؟ دیگه دوستت ندارم. » و به آغوش چلبی پناه می برد. جمره با ناراحتی خانه را ترک می کند. چلبی قبل از رفتن به او می گوید: «بهت گفته بودم که کاری میکنم تو قلب گونش بمیری! تا وقتی کشون کشون رو زانوهات به این خونه برگردی از آزادیت لذت ببر.» جمره می گوید: «چیزی هست که تو نمیدونی. یه مادر از بچه ش هیچ وقت نمیگذره.»

وقتی اوزان و رویا به کارخانه کاغذ می رسند خبری از کنعان نیست اما رویا انگشتر پدرش را آنجا پیدا می کند.
اسکندر کنعان را سوار ماشینش کرده و او را به سمت فرودگاه می برد تا فراری اش بدهد. کنعان از طریق گوشی اسکندر به رویا زنگ میزند و به او می گوید که خیلی دوستش دارد اما مجبور به فرار است و تلفن را فورا قطع می کند. اما همان موقع افراد چلبی مانع آنها می شوند و کنعان را به زور با خود می برند. اسکندر فریاد میزند و تمام تلاشش را می کند تا این اجازه را به آنها ندهد اما نمی تواند.
عمر فکری به سرش می زند و می گوید: «حالا که کنعان رو از دست دادیم باید آثار تاریخی رو تو مکان اسکندر جاساز کنیم و پلیس رو خبر کنیم تا گیر بیفته. » بقیه قبول می کنند و هر سه نفر به سمت انباری که آثار تاریخی را انجا پنهان کرده بودند می روند. اما با جنازه ی کنعان روبرو می شوند. رویا ناباورانه و در حالی که اشک می ریزد پدرش را صدا میزند…

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا