داستان کامل قسمت دوم سریال گیلدخت از شبکه ۱

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت دوم سریال گیلدخت به کارگردانی مجید اسماعیلی و تهیه کنندگی محمدرضا شفیعی که در ۶۰ قسمت ساخته شده است را می خوانید، با ما همراه باشید. حکایت گلنار و اسماعیل که در میانه هیاهو و مهلکه قجری تار و پود دل‌هاشان با مهر و محبت هم بافته می‌شود؛ قصه و غصه عاشق و معشوقی است که اگر هزار دلیل برای رفتن داشته باشند یک بهانه برای ماندن پیدا می‌کنند و…

قسمت دوم سریال گیلدخت

مهربان بانو به اتاق گلنار رفته و دنبال او می گردد که یکی از ندیمه ها را در حال فضولی در اتاق خان زاده می بیند و شروع به دعوا کردن با او می کند که مادر گلنار، احترام سادات به سرعت به داخل اتاق گلنار میره و بی توجه به حضور ندیمه، رو به مهربان بانو میگه هر چه سریع تر گلنار را پیدا کنید و تا تقی خان بویی نبرده، او را به عمارت برگردانید…

تقی خان عصبی رو به دو نفر تفنگ چی های سواره اش می گوید، می خواهم، اسماعیل میرشکار را زنده برایم بروید و آن ها را راهی می کند…

احترام سادات، نامه های اسماعیل را در اتاق گلنار پیدا کرده و حسابی استرس دارد، آقایی در عمارت در حال آماده کردن، چهار میخ برای اسماعیل هست…

هر کس در یک وضعیتی می باشد، ندیمه ها در گوش هم پچ پچ می کنند و فیروزه هم نگران گوشه ایستاده و اتفاق پیش آمده را از ذهن می گذراند…

سواره های تقی خان، اسماعیل میرشکار را پیدا کرده اند، یکی از آن ها که رفاقت دیرینه ای با او دارد، سعی می کنه فراریش بده که اسماعیل خودش را مشتاق دیدار تقی خان نشان می دهد و با آن ها به سمت عمارت می رود…

گلنار نفس نفس زنان به داخل اتاقش می رود و ترسیده از مادرش می پرسه خان بابا هم متوجه چیزی شده که او چیزی نمی گه و تنها به دخترش پوزخند تلخی می زند…

گلنار تصمیم گرفته خودش به دیدن پدرش بره و از او عذرخواهی کنه که مادرش میگه الان وقتش نیست، بهتره دست نگه داری تا خودم بهت بگم…

اسماعیل در چنگال آدم های تقی خان است و شکنجه می شود، یکی به سمتش می رود و از آزادی برایش حرف می زنه که او میگه همه چیز داشته باشم ولی دلم خوش نباشه، ذره ای برام اهمیت ندارد و پای خواستن گلنار می ماند…

مطبخیون، غذا را آماده کرده اند، مهربان هم میز را چیده و کنار احترام سادات و تقی خان که پای میز نشسته اند، ایستاده و حرفی نمی زند…

احترام سادات سر صحبت را باز می کند و درباره اتفاقی که افتاده با تقی خان حرف می زند و سعی دارد او را راضی کند تا گلنار را ببخشد و برای عذرخواهی به آن جا برود و در آخر موفق می شود…

گلنار و فیروزه در اتاق با هم حرف می زنند و فیروزه به او میگه، اکبر برام خبر آورده که استخون های میرشکار را شکسته اند و حتما امشب از درد خوابش نمی برد، گلنار هم خودش را آروم می کند و می گوید حتما حکمتی بوده که اسماعیل خودش با پا های خودش اومده به این عمارت…

مهربان بانو طبق دستور، احترام سادات به اتاق گلنار رفته تا او را با خودش به دیدن پدرش ببرد، گلنار اول قبول نمی کند که مهربان بهش میگه این که یه کاری کنی پدرت از میرشکار بگذره فقط و فقط از دست خودت برمیاد…

گلنار سر به زیر اما محکم سر میز می رود و می نشیند که با عصبانیت پدرش مواجه می شود اما خودش را محکم نگه می دارد و شروع به صحبت درباره کاری که انجام داده، می کند… او از پدرش می خواهد میرشکار را ببخشد اما لحن بیان خواسته اش به مزاج پدرش خوش نمی آید و کار خراب تر از قبل می شود و تقی خان حکمی صد برابر بدتر از قبل می دهد و می رود…

گلنار شوکه شده، سر جایش نشسته است که احترام سادات با گریه بهش میگه هر طور شده با خانم گل را پیدا کنی، راضی کردن تقی خان به بخشش اسماعیل میرشکار تنها از او بر می آید و از جاش بلند میشه تا بره اما قبل از اون رو به گلنار بر می گرده و تاکید می کنه به جای خودش، فیروزه را به سراغ خانم گل بفرستد…ش

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا