مناسب ترین کپشن های احساسی برای تصاویر عاشقانه
اگر برای تصاویر عاشقانه ای که در صفحات مجازی خود مانند اینستاگرام به دنبال مناسب ترین کپشن های احساسی هستید ما این مطلب را به شما توصیه می کنیم .
گوشه قلب تمـام آدم هـا
یکـ صندلی خالی ست!
و باد هـمـیشه از هـمـان سمت
آدمهـا را مـی برد
سمتی کــه کـسی باید باشـد و
نیست…
#معصومه_صابر
************
گفتی چه کـسی؟ در چه خیالی؟ بـه کـجایی؟
بی تاب توام، محو توام، خانه خرابم…
#بیدل_دهلوی
بهترین مطالب و جملات ادبی عاشقانه
خدا چقدر برای خلقکـردنِ این آدمهـا وقت صرف
کـرده؟ آدمهـایی کــه وقتی حرف مـیزنند
انگار با تمـامِ وجود “نوازشت” مـیکـنند مـیگویند
سلام، سلامشان دست مـیکـشـد روی انگشتانت
مـیگویند خوبی و خوبی گفتنشان موهـایت
را نوازش مـیکـند! مـیگویند روزگار بر وفق مراد
است، و روزگار مگر مـیشـود؟ با زمرمه آنهـا بر
وفق مراد نباشـد! مـیگویند دلم… تا دلم بر
زبانشان مـیآید تمـام قشنگترین حسهـای دنیا
جمع مـیشـوند توی دلت “بالا و پایین” مـیشـوند
و روحت غنج مـیرود برای کـلامشان
بمـاند کــه اگر این آدمهـا بگویند «دوستت دارم»
چه بر سرمـان خواهد آمد…
فاطمهبـهروزفخر
***********
آفتابیم، بـه هـم دشمن و هـمدرد ای شمع
مـا هلاکـ سر شامـیم و تو داغ دم صبح…
#غالب_دهلوی❤
***********
خموش و مهربان با من…
بـهکـردار پرستاری سیه پوشیده پیشاپیش، دل برکـنده از بیمـار،
نشسته در کـنارم، اشکـ بارد شب
من این مـیگویم و دنباله دارد شب …
#اخوان_ثالث❤
***********
جایی خواندم کــه خیالبافی یکـ جور واکـنش دفاعی مغز است… خیال مردی را بافته ام کــه عاشق من است و در عشق با او رقیب من خداست!!! آنکــه تمـام داراییش از زمـین خدا تنهـا سجاده ای نیم متر در یکـ متر است کــه قرار است شش دانگش پشت قباله ای من باشـد…
بـه اثبات مهرش بـه من کـتاب پیامبرش را و دست گلی نرگس مـیدهد کــه یادم بمـاند او هـمـیشه مجنونیست در انتظار…و مهر او بـه عروس خانه اش نه عند المطالبـه است و نه بـه ترس از حبس داده مـیشـود…بلکــه مهریست عند الاستطاعه و او مـادامـیست کــه در مهرورزی من استطاعت دارد…
مردیست مومن…بـه خدایش و من ایمـان دارد…و در اعتقاد او بر هر شکـی سدیست…او کــه مـیان زمـین و آسمـان برای گرفتن دو دستم دل دل مـیکـند و هر شب توبـه هـای بی اثر از آغوش گناه دارد…بـه وقت دلتنگی دنیایش اگر بازارچه ی تجریش و صالح بن موسی کـارساز نباشـد…دست آخر سر بر زانوی کـوچکـم گذاشته و دردِ دلش را قصه مـیکـند…
او کــه پیشه اش قناعت است و تمـام حرصش از این دنیا برای خرید خانه ای هر چند کـوچکـ کــه عروسش را در آن جای بدهد…
و غبطه مـیخورم بـه حال خانه ای کــه مردش او باشـد…در حیاطش یاس است و ریحان و حوضی کـوچکـ کــه بـه وقت سحر یار را یاری مـیدهد برای اینکــه وضویش را بگیرد و در قنوت نمـازش “اسئلکـ الامـان یا عشق” بخواند!!! در این چند متر مربع سهـم مـا از عشق، او استادی مـیکـند و من مانند دختر بچه ای تازه زبان باز کـرده از او قرآن یاد مـیگیرم و او بـه یقین معلمـیست بـهتر برای درس محبت…حرف و حدیثی مـیگوید از آنکــه کــه در امـامتش بـه صداقت زبان زد است… “إنَّ لِکُلِّ شَیءٍ زَکاهً ، وزَکاهُ العِلمِ أن یُعَلِّمَهُ أهلَهُ “…و مرا بـه چشمـانم قسم مـیدهد کــه اگر مـیان دست هـایمـان فاصله شـد…یادم نرود زکـات علمم را بدهـم…کــه مبادا دخترش قرآن نداند و لیلی عشق نشـود…
او کــه تقصیر است اگر بگویم پسریست پیغمبر زاده امـا در پاکـی از آب هیچ کـم ندارد و اگر روایت از ظاهرش باشـد حرف بسیار است و عقربـه ی ساعت جا مـیمـاند…عطر بـهـار مـیدهد…و او از دنیای مـا سه چیز را دوست دارد! عطر و زن و نمـاز را…و از زینت مرد کـم ندارد اگر محاسنش را بـه وقت ربیع الاول کـوتاه نکـند!!! بخاطر من چهـار خانه هـای رنگی مـیپوشـد و من تکــه بـه تکــه قلبم را در خانه هـای پیراهنش جای مـیدهـم…وقت وضو کــه آستین پیراهنش بالا مـیرود دو سه قند کــه نه، کـله قندی در چاه قلبم آب مـیشـود! و سهـمش از مردانگی کـامل است… بالاخص دست هـایش!
زهرا_محبی
***********
مناسب ترین کپشن های احساسی
شـور دیدارت اگر شعله بـه دل هـا بکـشـد
رود را از جگر کـوه بـه دریا بکـشـد
گیسوان تو شبیه است بـه شب، امـا نه
شب کــه اینقدر نباید بـه درازا بکـشـد
خودشناسی قدم اول عاشق شـدن است
وای بر یوسف اگر ناز زلیخا بکـشـد
عقل یکـدل شـده با عشق، فقط مـی ترسم
هـم بـه حاشا بکـشـد هـم بـه تمـاشا بکـشـد
یکـی از مـا دو نفر کـشته بـه دست دگری است
باش تا کـار من و عقل بـه فردا بکـشـد
زخمـی کـینه ی من! این تو و این سینه ی من
من خودم خواسته ام کـار بـه اینجا بکـشـد
حال با پای خودت سر بـه بیابان بگذار..
پیش از آنی کــه تو را عشق بـه صحرا بکـشـد
***********
از غزلِ من سخنی هسـت،
یعنی همه جا تو،
همه جا تو،
همه جا تو…!
محمد علی بهمنی
***********
گر چه بـا یـادش، همه شب،
تا سحرگاهانِ نیلی فام،
بیدارم؛
گاهگاهی نیز،
وقتی چشم بر هم مـیگذارم،
خواب های روشنی دارم،
عین هشیـاری!
آنچنان روشن کـه من در خواب،
دمبـهدم بـا خویش مـی گویم کـه:
بیداریسـت، بیداریسـت، بیداری!!!
فریدون مشیری
***********
انسان در ناگفته هایش نهفته اسـت که محرم ترین شخص، شاید از ناگفته هایش او را بشناسد،عاطفه ی آدمـی را مـیتوان در مویرگ چشمـان او هم بـازیافت.
محمود دولت آبادی
***********
دیدم سیهپوشِ تو شد هفتآسمـان، من هم
دیدم دلی دارم ، همـان را بر تنم کردم…
حسین زحمتکش
***********
زخمم بزن که زخم مـرا مـرد میکند
اصلاً برای عشق سرم درد میکند
زخمم بزن که لااقل این کار ساده را
هر یار بیوفای جوانمـرد میکند
آنجا که رفتهای خودمـانیم، هیچکس
آنچه، دلم برای تو میکرد، میکند؟
در را نبسـتهای که هوای اتاق را
بـاد خزان فاصله دلسرد میکند
فردا نمیشوی که نمیدانی عشق تو
دارد چهکار بـا من شبگرد میکند
خاکسـتر غروب تو هرروز در افق
آتشپرسـت روح مـرا زرد میکند
عاشق بکُش که مـرگ، مـرا زنده میکند
زخمم بزن که زخم مـرا مـرد میکند
نجمه زارع
***********
جان بـه لب آمد و بوسید لب جانان را
طلب بوسهٔ جانان بـه لب آرد جان را
سَر سودا زده بسپار بـه خاکِ درِ دوسـت
کـه از این خاک توان یـافت سَر و سامـان را
ابر دریـای غمش سیل بلا مـی بـارد
یـا رب از کشتی مـا دور کن این توفان را
گر سیه چشم تو یک شهر کُشد در مسـتی
لعل جانبخش تو از بوسه دهد تاوان را
فروغی بسطامی
مناسب ترین کپشن های احساسی و عاشقانه
خاموشم امـا
دارم بـه آواز ِ غم خود مـی دهم گوش
وقتی کسی آواز مـی خواند
خاموش بـاید بود
غم داسـتانی تازه سر کرده سـت
اینجا سراپا گوش بـاید بود :
– درد از نهاد ِ آدمـیزاد اسـت !
آن پیر ِ شیرین کار ِ تلخ اندیش
حق گفت ، آری آدمـی در عالم ِ خاکی نمـی آید بـه دسـت ، امـا
این بندی ِ آز و نیـاز ِ خویش
هرگز تواند ساخت آیـا عالمـی دیگر ؟
یـا آدمـی دیگر ؟ …
ای غم ! رها کن قصه ی خون بـار !
بیشتر بخوانید :