خلاصه داستان قسمت ۳۶ سریال ترکی قهرمان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۶ سریال ترکی قهرمان را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. “قهرمان” محصول سال ۲۰۱۹ میلادی است و در ترکیه مخاطبان و طرفداران زیادی دارد. سریال ترکی قهرمان Şampiyon جدیدترین سریال تولگاهان ساییشمان بازیگر محبوب ترکیه ای می باشد که دارای داستانی درام و غم انگیز می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ تولگاهان سایمشان، ییلدیز چاگری آتیکسوی و امیر اوزیاکیشیر در سریال قهرمان به ایفای نقش پرداخته اند.

قسمت ۳۶ سریال ترکی قهرمان

خلاصه داستان سریال ترکی قهرمان

فیرات بولوکباشی ملقب به قفقاز قهرمان سابق بوکس بوده و در مسابقه قهرمانی رقیبش رو شکست میده ولی رقیب همونجا خونریزی مغزی میکنه و میمیره و این ماجرا زندگی فیرات رو زیر و رو میکنه و خونه و کار و همسرشو از دست میده و با پسرش تنها میمونه. بعد از هفت سال فیرات برای درمان پسرش که تب مدیترانه ای داره به ۶۰۰ هزار لیره نیاز پیدا میکنه و برای همین باز مجبور میشه به رینگ بره…

قسمت ۳۶ سریال ترکی قهرمان

تانسل به اتاق سونا در بیمارستان می رود و با وجود اینکه سونا از او می خواهد از اتاقش بیرون برود، تانسل می گوید که برای معامله امده است. او می گوید: «همه چیزو فراموش کنین. من اسلحه رو نابود میکنم و شما هم باید از بررسی مرگ نجدت دست بردارین. بعدشم کرم رو باید قانع کنی که دوباره ورزشکار من بشه! » سونا با نفرت به او نگاه می کند و چیزی نمی گوید. موجلا از سرهات می خواهد که به دیدن فیرات و گونش و خانه ی جدیدشان بروند. سرهات هم به فیرات زنگ می زند و فیرات با کمال میل قبول می کند و برای شام آنها را دعوت می کند. بعد هم به روزگار می گوید که برادرش را برای شام دعوت کرده اما روزگار می گوید باید اول درویش اجازه اش را بدهد. فیرات کلافه می گوید: «اونا هرکسی نیستن. بردارم و خانومشن. قبل از اینکه منو بیارین اینجا باید فکرش رو میکردین. » کرم به باشگاه می رود و شاهین را به رختکن می برد و بسته ای پول به او می دهد و می گوید: «این همه ی پولیه که من جمع کردم شاهین. اگه بیشترم بخوای میتونیم حل کنیم. با این بدهی بابات رو پرداخت کن. » شاهین می گوید: «من به پول تو نیازی ندارم. خودم حلش میکنم. مشکل من رو فقط تو نمیتونی حل کنی برای همین بیخودی زور نزن! » کرم می گوید: «اینو به عنوان قرض بگیر و بعدا میتونی بهم پس بدی.
خوبه؟ » شاهین جواب می دهد: «بابام یه چیزیو خوب بهم یاد داد. نباید تو زندگی  به کسی بدهکار باشی! به جای اینکه اون پول رو از تو بگیرم از گشنگی بمیرم بهتره! » موجلا و سرهات به همراه بچه هایشان به خانه ی درویش می روند و از بزرگی و زیبایی خانه مبهوت می مانند. موجلا سعی می کند به نحوی به فیرات برساند که درویش پدربزرگ گونش است اما فیرات می گوید که اصلا رفتارهای صمیمی درویش برای او عجیب نیست. سونا پیشنهاد تانسل را به کرم می گوید. کرم عصبانی می شود و می گوید که هرگز دلش نمی خواهد پیش تانسل برگردد. سونا از او می خواهد آرام باشد تا خودش راه چاره ای پیدا کند. صبح، وسایل پیلاتس نسلی که قرار است به بانوان آموزش بدهد میرسد. کرم او را به گوشه ای می برد و پیشنهاد تانسل را به او می گوید. نسلی از او می خواهد که عجولانه تصمیم نگیرد. شاهین وقتی آنها را در حال حرف زدن می بیند ناراحت می شود و وسایلش را جمع می کند تا کلا از باشگاه برود. میچو متوجه ناراحتی او می شود و از او می خواهد دردش را به او بگوید. شاهین با بغض می گوید: «کدوم دردمو بگم! مگه یکی دوتاس! » فیرات وارد باشگاه می شود و هیچکس جلو نمی رود تا به او خوش امد بگوید. ظفر او را به اتاقش می برد و فیرات مقداری پول به او می دهد تا بدهی هایش را بدهد. وقتی از باشگاه خارج می شود، کادو به او قضیه تانسل و اسلحه ای که از کرم دارد را تعریف می کند و می گوید که نمی داند چه کند.
فیرات عصبانی می شود و و می گوید که خودش این مسئله را حل خواهد کرد و به سمت باشگاه تانسل می رود و مستقیم وارد اتاق او شده و درها را قفل می کند و بعد سر تانسل را به میز می کوبد و می گوید: «بهت گفته بودم به عزیزان من کاری نداشته باشی! ولی تو نسلی رو دزدیدی. حالا ازت میخوام خوب گوش بدی. اون اسلحه رو نابود میکنی و دور و بر سونام دیگه نمیپلکی وگرنه دفعه بعد قفقاز میاد سراغت!» تانسل به او می گوید: «درویش خوب تونسته تورو از خودت دور کنه! آفرین! » موجلا پیش یامان میرود و می گوید می داند که درویش پدربزرگ گونش است و ممکن است درویش هم این را بداند و سعی می کند از زیر زبان او حرف بکشد اما یامان به او می گوید که این چیزها به ربطی به او ندارد و به کس دیگری هم این قضیه را نگوید. درویش می خواهد کمی با گونش وقت بگذراند. گونش از او می خواهد که پیش سونا بروند و درویش هم قبول می کند. سونا وقتی درویش را می بیند خشکش می زند اما سعی می کند طبیعی رفتار کند و به او دست می دهد. درویش به او می گوید که هرموقع بخواهد می تواند به خانه و دیدن گونش بیاید و بعد هم بیرون از اتاق منتظر گونش می ماند. گونش به سونا می گوید: «بابابزرگ درویش خیلی منو دوست داره. بابا و مامانمم دوست داره. »

سونا تعجب می کند و می پرسد: «مامانتو مگه میشناسه؟ » گونش عکس مادرش را نشان او می دهد و می گوید که از کشوی درویش پیدا کرده. سونا پشت آن را می خواند که نوشته: این عکس دخترتونه که ۸ ماهه حامله ست. بعد از مرگ مادرش ریحان به یتیم خانه منتقل میشه و با بوکسور حرفه ای به اسم فیرات هم ازدواج میکنه. سونا با خواندن این قضیه تعجب می کند و بعد تصمیم می گیرد همراه گونش به خانه درویش برود! فیرات وقتی آن دو را با هم می بیند تعجب می کند. سونا جلو می رود و عکس ایلول را به او نشان می دهد و با عصبانیت می گوید: «به خاطر اینکه درویش پدربزرگ تنی گونش بوده به من چیزی نگفتی آره؟ » فیرات ناباورانه به عکس ایلول خیره می شود.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا