خلاصه داستان قسمت ۱۵ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۵ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل پنجم این سریال پر طرفدار از شبکه جم سریز در ساعت ۱۱ و از شبکه جم تی‌وی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعه‌ای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغ‌ها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای  چون ادا اجه ، شوال سام ، طلعت بولوت ، نسرین جواد زاده و… این روزها از شبکه جم سریز و جم تی وی در حال پخش است.

قسمت ۱۵ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه
قسمت ۱۵ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه

قسمت ۱۵ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه

دوعان آرزو را سرزنش میکنه به خاطر کاری که کرده آرزو حسابی عصبانی میشه و با کلافگی به طرف اتاق اندر میره و با خودش میگه نباید این کار رو با من میکردی. اندر وقتی آرزو را میبینه میخنده و میگه چیکار داشتی آرزو جان؟ آرزو بهش میگه داری همه کار می کنی تا من و دوعان رابطمون بد بشه و اعتمادمان به همدیگر را از دست بدهیم؟ میدونی چیه؟ این برای من نشونه خوبیه یعنی اینکه من تو چشم تو یه رقیب بزرگیم. اندر میخنده و میگه بازم منو خندوندی آرزوجان ولی من نمیفهمم تو چی میگی اگه مدرک داری بیار باهم حرف میزنیم. آرزو بهش میگه خیلی تمیز انجام دادی آرزو سپس بعد از کمی کل کل کردن از اونجا میر. ییلدیز با عصبانیت ماجرای کومرو به عنوان شاهد را در دادگاه به مادرش میگه. آسمان عصبانی میشه و میگه فکر کنم به صلاح تو نیست تا از هم جدا بشین. ییلدیز می‌گه مامان این حرفتو نشنیده میگیرم و گرنه حرص همه چیو سر تو خالی می کنم. دوعان به اندر میگه به اتاقش بره و ازش می پرسه که رابطمون الان خوبه دیگه؟

مشکلی که نداریم؟ اندر میگه معلومه نه کار داشتی؟ دوعان تعارفش میکند تا بنشینه و بهش میگه میدونی که شورکا باید سرمایه تزریق کنن و توهم جزء شرکایی و از آنجایی که قیمت خیلی بالایی می خوام بهت کمک کنم و بهت فشار زیادی نیاد به خاطر همین می خوام تا مدیریت سهامتو به من واگذار کنی تا اینجوری سرمایه بر گردن من بیفته. اندر میخنده و میگه خیلی ممنون که اینقدر به فکر منی اما لازم نیست من تازه وارد نیستم تو شرکت میدونم باید چیکار کنم. سپس از اونجا میره. کومرو به رستوران عمر میره تا با هم دیگه حرف بزنن، جانر و امیر از دیدن کومرو حسابی حالشون گرفته میشه که عمر پیششون میره و میگه ازتون خواهش می کنم دوباره کاری نکنید چون این دفعه کلاهمون میره تو هم. عمر به کومرو می‌گه من باید این دیدارهایمان را به چاتای بگم. کومرو بهش میگه به اون ربطی نداره اما اگه میخوای بگی بگو واسه من مهم نیست. عمر بهش میگه نمیخوام کدورتی داشته باشه بالاخره شما با هم دیگه رابطه داشتین و اون هم رفیق منه.

سادایی از قصد تو شرکت درباره رفتن کومرو به دادگاه و شهادت دادنش میگه این خبر به گوشی دوعان میرسه‌. دوعان با عصبانیت به طرف خانه کومرو میره. دوعان قبل از رفتنش به ییلدیز زنگ میزنه برای شب باهاش قرار میذاره تو رستوران تا با همدیگه صحبت کنن. اندر به خانه ییلدیز میره و بهش میگه امروز دادگاه چطور بود؟ ییلدیز  تعریف میکنه که اندر با کلافگی بهش میگه پس امروز کلا روز خوبی برای جفتمون نبود. ییلدیز ازش میپرسه واسه تو چرا؟ اندر بهش میگه دوعان اومده به من میگه سهامتو بده به من تا لازم نباشه بودجه به شرکت تزریق کنی، ییلدیز میخنده و میگه قطعا نمیدونه که تو برای به دست آوردن اون سهام چند بار شوهر کردی و طلاق گرفتی اندر تایید میکنه و میگه معلومه که سهاممو بهش نمیدم سپس بهش میگه ولی تو میتونی مدیریتش را بسپاری به دوعان اینجوری به کارهای خودت هم میرسی و لازم نیست سرمایه به شرکت وارد کنی. کومرو وقتی به خانه میره میبینه پدرش اونجاست و بهش میگه چقدر زود اومدی بابا فکر کنم بازم میخوای منو دعوا کنی چون هر وقت زود میای باهم دیگه بحثمون میشه.

دوعان ازش میپرسه که امروز رفته بود دادگاه یا نه کومرو بهش میگه بله رفته بودم. دوعان ازش میپرسه برای چی رفتی؟ که شاهد بشی؟ کومرو تایید میکنه و میگه وکیل ییلدیز ازم خواسته بود اما وقتی رفتم جوری که انگار خودش از هیچ خبر نداشته داد و بیداد کرد و از جلسه بیرون رفت. دوعان از این رفتارهای کومرو کلافه شده و دعوایش می کند که باعث میشه کومرو از اونجا بره. اندر وقتی میخواد از خانه‌ی ییلدیز بره از قصد یه جوری حرف میزنه تا بهش بفهمونه که شب با دوعان تو رستوران قرار داره. اندر کلافه می شه و می گه یک ساعت اینجام ولی حالا داری بهم میگی! ییلدیز بهش میگه کار خاصی که نداره حتما درباره همین سرمایه شرکت می خواد باهام حرف بزنه اندر می کند قطعاً همینه وگرنه کاری باهات نداره ولی موندم چرا تو رستوران قرار گذاشته نگفته بیای شرکت! وقتی از اونجا میره ییلدیز خوشحال میشه و میگه خوب حرصش دادم. شب حاضر میشه تا به رستوران بره ولی قبلش از اندر گلگی میکنه و به مادرش میگه اومده اینجا میگه تو شامپو فروشی و من شرکت میگردونم مادرش میگه اندر؟ اینجوری گفته؟ همش از روی حسادته سپس ییلدیز به سمت رستوران. آرزو میره پیش کومرو و بهش میگه باورم نمیشه اندر همچین کاری کرده! تونست اعتماد من و پدرتو زیر سوال ببره!

ولی بیشتر از پدرت گلگی دارم چون میدونه اندر چه آدمی ولی منو سرزنش کرده. اندر با جانر حرف میزنه و با عصبانیت میگه دوعان می خواد درباره شرکت با من حرف بزنه میگه برم اتاقش توشرکت اما با ییلدیز تو رستوران قرار میزاره این یعنی چی؟ ییلدیز به سر قرار با دوعان میره. دوعان پیشنهاد مدیریت سهامش را بهش میده تا اینجوری احتیاج نباشه سرمایه به شرکت واریز کنه. دوست کومرو به همان رستوران میره و آنها را با هم دیگه میبینه سپس ازشون عکس میگیره و برای کومرو می فرسته او با عصبانیت به آرزو می‌گه به من میگه یه شام کاریه اما با دشمن من میره شام می خوره. کومرو میخواد بره رستوران که آرزو جلویش را می‌گیرد.

دست هالیت جان لای در میمونه و آسمان خانوم به ییلدیز خبر میده آیسل هم به سادایی که بهش زنگ زده بود خبر میده. ییلدیز و چاتای به همراه دوعان به طرف بیمارستان میرن وقتی چاتای میرسه با دیدن دوعان خان حسابی به هم میریزه و از ییلدیز میپرسه که اون اینجا چه کار میکنه؟ وقتی میفهمه با دوعان داشته شام میخوردن بیشتر عصبانی میشه و آنان را به خانه شان می رساند قبل از رفتنش چاتای به ییلدیز می‌گه فقط یه چیزی میپرسم راستشو بگو تو با اون مرتیکه رابطه داری؟ ییلدیز با شنیدن این حرف حسابی عصبانی میشه هرچی دم دستشه سمت چاتای پرت میکنه و باعث میشه چهار تا از اونجا بره

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان فصل پنجم قسمت اول تا آخر سریال ترکی سیب ممنوعه

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا