ُ خلاصه داستان قسمت ۷۷ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۷۷ فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل پنجم این سریال پر طرفدار از شبکه جم سریز در ساعت ۱۱ و از شبکه جم تیوی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعهای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای چون ادا اجه ، شوال سام ، طلعت بولوت ، نسرین جواد زاده و… این روزها از شبکه جم سریز و جم تی وی در حال پخش است.
قسمت ۷۷ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه
جمال به شرکت دوعان میره تا اونجا اتاق هاندان را آماده کند قبل از ورود هاندان به اتاقش. چند بار به اونجا میره و همه جا را زیرو رو میکنه تا ببینه خبری از شنود یا چیزهای دیگه هست یا نه و زیر میز متوجه شنودی که اندر گذاشته می شود. جمال اینو به هاندان میگه. او هم نقشه میکشه و بهش میگه دست بهش نزن بزار همونجا باشه بذار حرفایی که میخوادو بهش بگیم تا بشنوه سپس شروع میکنه به جمال گفتن حرف هایی از قبیل اینکه خوب شد با فیدو همچین کلکیو سوار کردیم اینجوری حال اندر و ییلدیزو گرفتیم. وقتی اندر وقتی حرف های آن ها رو میشنوه بلافاصله به اتاق دوعان میره و او را از این ماجرا باخبر می کنه و صدایش را برایشان پخش میکنه. دوعان با خونسردی کامل میگه خودم از همه چیز خبر دارم من اونجا بودم و بهش میگه که وقتی هاندان فهمیده بود که شنود گذاشتی توی اتاقش بهم گفت که برم اونجا و حرف هایی که میخوای بشنویو بزنه تا ثابت کنه که تو همچین کاری کردی و برای اینکه خودتو تبرئه کنی داری مظلوم نمایی می کنی.
اندر پوزخند میزنه و میگه شما انگاری زیادی منو ساده فرض کردید و جدی نگرفتین! من دوتا شنود توی اتاق هاندان کار گذاشتم یکی زیر میزش بود که به راحتی پیدا شد و اون یکی را جایی گذاشتم که دست کسی به راحتی بهش نرسه و صدای هاندان را پخش میکند و دوعان متوجه میشه که حرفهای هاندان دروغ بوده سپس هاندان را صدا میزنه و با او صحبت میکنه به خاطر اتفاقات و کارهایی که کرده اما هاندان زیر بار نمیره و میگن هیچ وقت این حرفارو نزدم صدای منو دستکاری کردند از اندر هر چیزی بر میاد. دوعان با خودش میگه من هر چقدر هم که ازش آتو بگیرم یا مدرک جمع کنم دیگه کار از کار گذشته و اون الان یکی از شریک های شرکته. شرکت میخواد یه جشن تابستانی برگزار کرده و قبل از اون سادایی پیش دوعان میره و بهش میگه تا الان طرفم آدم اشتباهی بوده و برایش کار میکردم از این به بعد می خوام به شما خدمت کنم. ازتون خواهش می کنم که بزارین توی سخنرانی جشن من هم صحبت کنم و اونجا تمام ماجراهای چاتای و همه کارهایی که کرده را به همه بگم تا این جوری آبروش بره که دیگه با من بازی نکنه و حالا وقتشه که من تلافی بکنم.
دوعان از این حرف حسابی خوشحال میشه و قبول میکنه و میگه باشه اونجا جلوی همه ازش طلب ارث و میراث کن و بگو که حقتو میخوای من هم از تو حمایت می کنم تا به حقوقت برسی. سادایی خوشحال میشه و قبول میکنه. وقتی مراسم شروع میشه بعد از سخنرانی بقیه سادایی پشت تریبون میره و میگه من باید یه سری حقایق و حرفهایی را اینجا بزنم و صدای ضبط شده دوعان را که باهم دیگه قبل از شروع شدن مراسم حرف زده بودن برای همه پخش میکنه. همون قسمتی از مکالمه که دوعان بهش گفته بود برو از چاتای طلب ارث و میراث کن من هم بهت کمک می کنم. همه از شنیدن این صدا تعجب می کنن و با چشمانی که گرد شده به دوعان چشم می دوزند دوعان حسابی عصبانی میشه و از اونجا میره. وقتی از جمعیت دور میشه مراد پیشش میره و او با عصبانیت بهش میگه کارشو تموم کن باید بمیره تا وقتی که اون زنده هستش و داره نفس میکشه من رنگ آرامش را نمی بینم و عذاب میکشم. ییلدیز متوجه میشه که یه نفر در فضای مجازی اکانت فیک زده با عکس های او سپس با عصبانیت با امیر به خانه او میروند.
وقتی به آنجا می رسند ماجرارو بهش میگن اون با کمال پررویی میخنده و میگه آره زدم کاری نمیتونم بکنم . اونا هرچی به اون زن میگم او قبول نمیکنه و میگه به همین راحتی دارم پول به دست میارم و راضی به حذف اکانت فیک نمیشه آنها با عصبانیت و کلافگی از اونجا بیرون میان. شب اندر با جانر صحبت میکنه و میگه ببین زنیکه چقدر زود رفته درباره من صحبت کرده. جانر بهش میگه این که اصلا اهمیتی نداره چون که این چیزا باعث نمیشه تورو از پا در بیاره. سپس به جانر خبر بده که میخواد با سادایی شام بره بیرون جانر با شنیدن این موضوع با کلافگی میگه تورو خدا نگو که میخوای باهاش ازدواج کنی! اندر میگه ازدواج چیه دیگه! من این کلمه را از فرهنگ لغاتم حذف کردم جانر با مسخرگی میگه از کی؟ از دیروز؟ سپس میبینه که خواهرش داره کم کم عصبانی میشه دیگه حرف نمیزنه. هاندان به سادایی زنگ میزنه تا باهاش صحبت کنه بهش میگه بیا خونه من با هم دیگه کمی درد و دل کنیم او میگه باشه یه وقت دیگه امشب اندر خانم منو شام مهمون کرده و باید برم اونجا هاندان جا میخوره و ازش میپرسه که کجا میخوایم شام بخورین؟ او میگه رستوران اکین هاندان میگه پس من هم اونجا میبینمت.
سپس به جمال میگه خیلی زود اقدام کرد! هاندان میگه از طریق سادایی خیلی میتونم کمک بگیرم به خاطر همین منم اقدام می کنم. همان موقع رنگ در خانه سادایی زنده میشه چاتای به اونجا میره. سادایی بهش میگه این زن ها دیوونه شدن چقدر پولداری سخته! من هنوز پولدار نیستم دارم اداشو در میارم ولی اندر خانم منو شام دعوت کرده از طرفی هم هاندان میخواد باهام درد و دل کنه و دورم میچرخه چاتای میخنده و میگه بزار همینجوری پیش بره…