خلاصه داستان قسمت ۲۱ سریال ترکی رامو + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۲۱ سریال ترکی رامو را قرار داده ایم با ما همراه باشید. رامو (به ترکی استانبولی: RAMO) یک مجموعه تلویزیونی ترکیهای است که در ژانرهای اکشن، جنایی و درام ساخته شده است. از بازیگران این سریال میتوان به مراد ییلدریم Murat Yildirim، اسرا بیلگیج Esra Bilgic، ساجیده تاسانر Sacide Tasaner و…. اشاره کرد.
قسمت ۲۱ سریال ترکی رامو
اون دختری که برای آلپای کار میکرد برای دوعان پیام میفرسته و آدرس جایی که شب آلپای میخواد بره را بهش میگه شاهین میگه حالا میخوای بریم؟ دوعان تایید میکنه و میگه بزار شب بشه میریم سراغش. شب آنها تو ماشین منتظر دو نفر دیگه هستن و در آخر راه میوفتن. سیبل جای رامو تو بالا پشت بوم نشسته که جاویدان میره اونجا تا با رامو حرف بزنه که میبینه سیبل اونجاست آنها دوباره باهم کل کل میکنن که سیبل در آخر با چاقو تهدیدش میکنه که دیگه نزدیکش نشه و فکر کنه قبلش جاویدان حسابی ترسیده و از اونجا میره. رامو و بقیه تو حیاطن که با دیدن جاویدان جا میخورن رامو میبینه سیبل بالاپشت بومه. دوعان و شاهین با رفیقاشون به اون سوله ای که نِشه اون دختر گفت میرن که میبینن همه جا تاریکه یکدفعه همه جا روشنه میشه و میبینن که آلپای با ادم هاش اونجان و نِشه اونارو فروخته. آلپای دوستای دوعان و شاهینو میکشن و وقتی میخوان دوعان و شاهین. بکشن سلیمان از راه میرسه و اونارو نجات میده و به آلپای میگه که اسلحه شو بیاره پایین. رامو میره پیش سیبل و میپرسه چیشده؟ سیبل میگه هیچی یه بحث کوچیک بود بین خودمون حل شد. بز به فاتوش زنگ میزنه که میبینه گوشیش خاموشه واسه همین استرس میگیره و به رامو خبر میده.
سلیمان با دوعان و شاهین داره حرف میزنه و میگه واستون یه پیشنهاد دارم اونم اینکه در ازای جون آلپای رامو بهم بدین آنها بهش میگن چی فکر کردی؟ ما خانوادمونو نمیفروشیم سلیمان میگه زود تصمیم نگیرین فکر کنین اینجوری با یه تیر سه نشون زدین! هم آلپای میمیره هم رامو و هم روی صندلی ریاست محله تون میشینین! فکر کنین بعدا بازم همدیگرو میبینیم. فردای آن روز شاهین با دوعان دعوا میکنه و میگه این چه کاری بود که کردی؟ منه احمقم به حرف تو گوش کردم دیدی اون دختر فروختمون؟ دوعان میگه حالا که چیزی نشد توافقو قبول نمیکنیم شاهین میگه چی چیو تموم شد؟ تازه شروع شد از فردا همش میاد سراغمون که دوتا جون بهم بدهکارین! رامو در حال رفتن به بیرون از خونه ست که زن عموشو میبینه و میخواد باهاش حرف بزنه اونا باهم کل کل میکنن که دوعان از راه میرسه و با رامو دعوا میکنه در آخر سیلی رامو بهش میزنه و از اونجا میره. رامو تو خونه با حسن، فیدان و بز و یه نفر دیگه جلسه گذاشته و میگه روزی که منتظرش بودیم رسیده و کارهایی که باید بکنن را میگه.
رامو به یکیشون میگه تو با امل به کبابی دوردو بابا میرین امروز اونجا احسان و ییلماز قرار دارن میرین اونجا و دوردو بابا از همه چیز خبر داره اونجا اونارو میکشین. رامو به حسن میگه با عمه فیدان دو نفر دیگه را برمیدارین میرین به خانه سلیمان خان کسی اونجا نیست فقط نجو خستش که با اون کار ندارین ولی به حساب نگهبان ها میرسین و میرین فاتوشو نجات میدین و میارین، سپس رو به بز میگه با بچه ها میرین تو تانکر نفتکش ها و وارد محدوده آلپای میشین دوعان و شاهینم ببر چون اینجوری یخورده آروم میشن برای کشتن پدرشون فیدان تایید میکنه، سپس ادامه میده که اونجا با آلپای درگیر میشین و به حسابش میرسین. فیدان میگه مونده سلیمان! رامو میگه اون مال خودمه با حنیف دست به یکی کردیم که بکشونه اونجا اونو و به حسابش برسم. حسن و فیدان به خونه سلیمان رفتن نقشه خوب پیش میره تا اینکه میبینن فاتوش اونجا نیست! بز و بقیه به آلپای حمله میکنن ولی او فرار میکنه ولی برادرش سرکان تیر میخوره، امل و پسری که باهاش رفتن سراغ ییلماز و احسان با موفقیت از اونجا میرن. سلیمان متوجه میشه و فرار میکنه که رامو به دنبالش میره و اونو در جایی خلوت با دوتا از ادم هاش گیر میندازه و به طرفش با لبخند اسلحه میگیره….