خلاصه داستان قسمت ۲۳ سریال ترکی رامو + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۲۳ سریال ترکی رامو را قرار داده ایم با ما همراه باشید. رامو (به ترکی استانبولی: RAMO) یک مجموعه تلویزیونی ترکیهای است که در ژانرهای اکشن، جنایی و درام ساخته شده است. از بازیگران این سریال میتوان به مراد ییلدریم Murat Yildirim، اسرا بیلگیج Esra Bilgic، ساجیده تاسانر Sacide Tasaner و…. اشاره کرد.
قسمت ۲۳ سریال ترکی رامو
رامو با سیبل تنهایی حرف میزنه و سیبل میگه کوتاه بیا فاتوش هم اونجا حالش خوب نیست رامو میگه از کجا میدونی؟ چیزی میدونی؟ سیبل میگه از صداش مشخصه که اونجا ناراحته! بعد از رفتن سیبل، رامو با بز صحبت میکنه و از رفتار و تصمیم سیبل که میخواد بره بهش میگه بز بهش میگه که اونم دوستت داره متوجه نیستی؟ رامو میگه آره واقعا دوستم داره تا پای جونم و باهمدیگه میخندن سپس رامو تصمیم میگیره که توافق سیبل را قبول کنه. سیبل رفته پیش مادر رامو او میگه اومدی منو ببری واسه صبحانه؟ او میگه نه ولی اگه بخواین میبرمتون سپس کنارش میشینه و میگه اومدم خداحافظی کنم و بگم که مجبورم که برم او میگه چرا دخترم؟ نکنه رامو دوست نداری؟ او میگه چرا خیلی دوسش دارم بیشتر از چیزی که خودش فکر میکنه مادر رامو میپرسه پس اون دوستت نداره؟ نکنه کار اشتباهی کرده؟ سیبل میگه نه کاری نکرده مادر رامو میگه پس چرا دخترم میخوای اینکارو بکنی؟ سیبل میگه بعضی وقتا مجبوری کاری که نمیخوایو بکنی سپس گردنبندی که بهش داده بود را میده و میگه نمیتونم اینو قبول کنم مادر رامو میگه این دیگه ماله توعه به عنوان یه یادگاری ازم داشته باشه سیبل گریه و بغلش میکنه و میگه ای کاش تو این زمان دیگه ای تو یه موقعیت دیگه باهاتون آشنا میشدم سپس میره.
حنیف میره پیش رامو و بهش میگه اومدم بپرسم سلیمان چیشد؟ رامو میگه تا وقتیکه که فاتوش دست اوناست کاری نمیشه کرد حنیف میگه پس هنوز زنده ست! سپس بهش میگه که وقتی تو کاباره جلوم نشسته بود قبل از اومدنت یه نفر بهش زنگ زد که بلند شد و گفت منو فروختی میخوام بگم یه نفر از داخله که داره میفروشتتون! رامو میگه خانواده مون کسیو نمیفروشه! حنیف میگه منم خیلی به سلیمان متعهد بودم اما تا زمانیکه زنده زنده منو کشت بشین فکر کن ببین کیو زنده زنده کشتی! و میره. رامو پیش فیدان و حسن میره و حرف های حنیف میگه بهشون فیدان میگه شاید الکی اومده گفته برای اینکه مارو بهم بندازه! رامو میگه ما هم الکی به کسی تهمت نمیزنیم ولی چیزی نیست که به راحتی ازش بگذریم این موضوع یعنی کشته شدن هممون! دوعان میره پیش سلیمان که او بهش میگه منتظرت بودم و بهش میگه که باید چیکار کنه اما دوعان با عصبانیت باهاش حرف میزنه که نیابد اصلا باهات همکاری میکردم سپس بهش میگه میکشمت قبل از اینکه به کسی چیزی بگی! سلیمان میگه بکش بزار همه بفهمن چیکاره ای!
رامو به اونجا میاد که دوعان پنهان میشه و ازش میپرسه که کی لحظه آخری راپورت داده بود بهش او الکی میگه حنیف که رامو بهش گوشیشو میده و میگه رمزشو باز کن اگه هم نکنی خودم میدم رمزشو بشکونن! رامو به اون شماره زنگ میزنه که میبینه خاموشه و از اونجا میره. نجو پیش فاتوش میره و بهش میگه که حاضرشو چون داداشت باهامون توافق کرده قراره بری خونه تون در ازاش سیبل و پدربزرگم بیان فاتوش خوشحال میشه و بعد از کمی کل کل کردن از اونجا میرن. حسن موقع بردن سلیمان با مادرش روبرو میشه که برخلاف مواقع دیگه مادرشون اونو نمیشناسه و چون پدربزرگ سیبله خوشحال میشه و ازش میخواد بشینه تا چای بخورن باهم. رامو و بز با بقیه به طرف سر قرار میرن. شاهین دوعان را با خودش میبره کنار دریا و میگه دیدم از پیش سلیمان اومدی چیکار داشتی؟ تو چیکار کردی؟ دوعان با ناراحتی میگه که آره من راپورت دادم ولی پشیمونم و خودشو سرزنش میکنه و شاهین عصبانیه…..