خلاصه داستان قسمت ۲۶ سریال ترکی رامو + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۲۶ سریال ترکی رامو را قرار داده ایم با ما همراه باشید. رامو (به ترکی استانبولی: RAMO) یک مجموعه تلویزیونی ترکیهای است که در ژانرهای اکشن، جنایی و درام ساخته شده است. از بازیگران این سریال میتوان به مراد ییلدریم Murat Yildirim، اسرا بیلگیج Esra Bilgic، ساجیده تاسانر Sacide Tasaner و…. اشاره کرد.
قسمت ۲۶ سریال ترکی رامو
رامو و بز رفتن پیش ییلماز و بهش میگه فیلمی که آلپای فرستاده بود کجاست؟ او میگه دست من نیست تو گوشی یاقوز بود سپس باهمدیگه صحبت میکنن و ییلماز میگه حالا باید چیکار کنیم دست تنهایی؟ همان موقع یاقوز و آدم هاش به اونجا میان که رامو میگه خیلی هم تنها نیستیم و به ادم های بیرون اتاق اشاره میکنه. یاقوز به اونجا میاد ییلماز بهش سلام میکنه و رامو ازش میخواد تا فیلمی که آلپای نشون داده بود تو کمیسیون بهش نشون بده رامو با دیدن فیلم عصبی و کلافه میشه سپس یاقوز بهش میگه که شب میریم سرفراز با آلپای ببینیم حرف حسابش چیه باید سرجاش بنشونیمش. شب فاتوش تو ماشین پیش بز میره که او بهش میگه انگار دارم رویا میبینم چقدر خوبه که اومدی. فاتوش به داخل ساختمان برمیگرده که مادرش پیشش میره و میگه چرا گریه میکنی؟ او میگه هیچی مادرش میگه واسه بز؟ فاتوش میگه تو از کجا میدونی مامان؟ او میگه درسته من حواسم میره و میاد ولی میدونم داره اطرافم چی میگذره دیدم از پیش بز اومدی و ازش میپرسه چرا خوب با یکی دیگه ازدواج کردی؟ فاتوش میگه واسه نجات جون عزیزانم که واسه کسی اتفاقی نیوفته سپس بعد از کمی درد و دل کردن میره.
اعضای کمیسیون تو یه کاباره نشستن دور یه میز و منتظر آلپای و یاقوز هستن. اونجا با رامو کل کل میکنن و میگن که بالاخره روزی میرسه که جونتو میگیریم. یاقوز از راه میرسه و همگی بلند میشن بعد از چند دقیقه آلپای به اونجا میاد و میگه میبینم همگی اومدین سپس با نگاه کردن به رامو میگه حتی اونایی که جز کمیسیون نیستن! سپس یاقوز میگه خوب واسه چی مارو جمع کردی؟ آلپای میگه من میخوام که سلیما از سمتش عزل بشه و من جاشو بگیرم یاقوز میگه این معامله غیر منطقیه! آلپای و رامو باهم دعواشون میشه که یاقوز از جفتشون میخواد بشینن سرجاشون. آدم های یاقوز و رامو دعوایی جلوی در کاباره راه میندازن که یکی از آدم های هم محله ای رامو زیر ماشین آلپای ردیاب میزاره تا بفهمن کجا اسیرهارو نگه میداره. یاقوز به آلپای میگه جوابشو بعدا میدم. سپس وقتی راه میوفته بز آلپای را تعقیب میکنه که او راننده میفهمه و به آلپای خبر میده. آلپای هم میگه دورش بزن. تو سوله یکی از آدم های آلپای به سیبل میگه تو از سرجات بلندشو باید بریم این تلفنو جواب بدی نجو میگه کجا؟ و نمیخواد سیبل بره که سیبل میگه شاید واسه معامله ست بزار ببینم چی به چیه.
او سیبل را به اتاقی دیگه میبره و سیبل اونجا میفهمه که تلفنی در کار نیست و داد میرنه و کمک میخواد که اون پسر سعی میکنه جلوی دهنشو بگیره اما سیبل ضربه ای بهش میزنه و از اونجا فرار میکنه وقتی با گریه پیش بقیه برمیگرده همون مرد به طرف سیبل اسلحه میگیره. حسن که دستاشو تونسته بود باز کنه به طرفش حمله میکنه که بهش شلیک میکنه همگی نگران حسن میشن و ازش میخوان تا به اورژانس خبر بدن. آنها دست سیبل را باز میکنن تا به حسن کمک کنه و دستمال رو جای تیری که خورده فشار بده که خون کمتری از دست بده. بز وقتی به جایی که ردیاب نشون میده میره میرینه که ماشین اونجا خالی پارکه و به رامو زنگ میزنه و میگه آلپای فهمیده بوده اومدم به لوکیشن میبینم ماشینو ول کردن رفتن. از طرفی دیگه آلپای به یه نفر زنگ زده و میگه فکر کردین من به این راحتیا گول میخورم و بعد از کمی کری خوندن قطع میکنه….