خلاصه داستان قسمت ۳۶ سریال ترکی رامو + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۳۶ سریال ترکی رامو را قرار داده ایم با ما همراه باشید. رامو (به ترکی استانبولی: RAMO) یک مجموعه تلویزیونی ترکیهای است که در ژانرهای اکشن، جنایی و درام ساخته شده است. از بازیگران این سریال میتوان به مراد ییلدریم Murat Yildirim، اسرا بیلگیج Esra Bilgic، ساجیده تاسانر Sacide Tasaner و…. اشاره کرد.
قسمت ۳۶ سریال ترکی رامو
رامو خانواده اش را برده به استانبول. وقتی میرسن حسن با دیدن خانواده نریمان میگه اینا اینجا چیکار میکنن؟ رامو میگه اونا دیگه فقط امانتی های عموم نیستن امانتی های دوعان هم هستن حسن تشویقش میکنه. فیدان میگه چرا اومدیم اینجا؟ رامو میگه چون احتمال داشت بهتون صدمه بزنن فیدان میگه تا کی باید اینجا باشیم رامو میگه شاید ۲۴ ساعت. رامو میره به محل کار سیبل که خواهر تانر بهش میگه الان رفته نیست اینجا, تانر عکس رامو به همه ی آدم هاش داده تا اونو بکشن وقتی رامو را اونجا میبینن میخوان بکشنش که او فرار میکنه و از اونجا میره. یاقوز به موقع جلوش میپیچه با ماشین و بهش میگه سوارشو و رامو را از اونجا دور میکنه. یاقوز با فیدان تماس میگیره و میگه باید همدیگرو ببینیم فیدان میگه بعد سه سال چی میخوای بگی؟ او میگه درباره راموست فیدان قبول میکنه. یاقوز بهش میگه من تو این سه سال اصلا ترکت نکردم فقط کنارت نبودم و بهش نیگه که چه کارهایی کرده تا بهش ثابت کنه سپس بعد از کمی حرف زدن فیدان از اونجا میره و قبلش بهش جیزی میده و میگه این. رامو گفت بدم هیچ کپی دیگه ای ازش نگرفتهو میره که یاقوز میگه تو دنبال چی هستی رامو؟! رامو جای مخفیگاه آلپای را تو کوجالی پیدا کرده و میکشتش.
عفت و بقیه میبینن که صبوش مادر رامو تو خونه نیست و با ترس دنبالش میگردن وقتی پیداش نمیکنن عفت به حسن زنگ میزنه و خبر میده. انها سریعا به محل میرن و همگی به گشتن صبوش ادامه میدن که دوعان اونو پیدا میکنه و میگه داشت جایی میرفت دیدمش اوردمش و میخواد بره که رامو ازش میخواد بره داخل تا باهم حرف بزنن سپس به عفت میگه داداش حسنو هم صدا کن بیاد. آنها به داخل میرن و رامو خاطره ای تعریف میکنه و میگه این تسبیح تو دستمو میبینین؟ حسن میگه مال عموجون بود رامو تایید میکنه و میگه یه روز عمو تسبیحشو جا گذاشت و رفت ما وقتی فهمیدیم بین خودمون دعوا شد که کی ببره بده تو اون کش مکش تسبیح پاره شد. یه مهره شو پیدا نکردیم هرچی گشتیم عمو فهمید برگشت که زن عمو بهش داد. عمو تسبیحو دستش گرفت و وقتی به دونه آخرش رسید مکث کرد و بعد رو دیوار آویزونش کرد و دیگه هم دست نزد بهش اونروز ما یجور دیگه تنبیه شدیم سپس رو به دوعان وبقیه میگه تو هم مثل ما یه اشتباه کردی ولی بالاخره نباید کشش داد سپس حسن دوعانو بغل میکنه و باهم آشتی میکنن و از طرفی رامو هم میبخشتش.
صبوش یکدفعه دوباره حواسش پرت میشه و با دیدن رامو میگه پسرم اومدی؟ کجا بودی تو؟ و رامو را بغل میکنه رامو کاغذی تو دستش میبینه و میگه این چیه مامان جون؟ او میبینه که نوشته سیبل با پسر قاتل ازدواج میکنه رامو شوکه میشه و سریعا از اونجا میره. خواهر تانر در حال رفتن به پارکینگ هست که میبینه رامو اونجاست و بادیگاردشو که پدرش گذاشته واسشو هم دهنشو بسته. او میگه بازم تو؟ تو اینجا چیکار میکنی؟ رامو بهش میگه که سریعا سوار بشه بره تا به عقد برسه. رامو پشت ماشین مخفی میشه و باهاش به داخل میره. عقد سیبل و تانر خونده میشه و تانر میخواد سیبل را ببوسه که سیبل رامو را میبینه و صداش میزنه تانر و بقیه برمیگردن سمت رامو…..