خلاصه داستان قسمت ۵۲ سریال ترکی رامو + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۵۲ سریال ترکی رامو را قرار داده ایم با ما همراه باشید. رامو (به ترکی استانبولی: RAMO) یک مجموعه تلویزیونی ترکیهای است که در ژانرهای اکشن، جنایی و درام ساخته شده است. از بازیگران این سریال میتوان به مراد ییلدریم Murat Yildirim، اسرا بیلگیج Esra Bilgic، ساجیده تاسانر Sacide Tasaner و…. اشاره کرد.
قسمت ۵۲ سریال ترکی رامو
رامو به یاقوز میگه تو اینجا چیکار داری؟ او میگه نوری گفت بیام تا ببینم اوضاع چجوریه که همان موقع برادر کورشاد تکون میخوره که رامو میگه هنوز زنده ست بدو کمک کن نجاتش بدیم یاقوز ناچارا کمک میکنه و سوار ماشینش میکنه. تو ماشین رامو میپرسه خوب چیشد؟ او میگه هیچی این اسلحه نوریو گرفت شلیک کرد منم ارکانو زدم رامو میگه همش همین بود؟ یاقوز میگه آره باید بهت حساب پس بدم؟ سپس به راهشون ادامه میدن. سیبل که فهمیده کسی داره میاد سریع میره تو یه اتاق که میبینه جهانگیره دوعو اونجا بهش زنگ میزنه و میگه که رامو ارکانو به نوری تحویل داد جهانگیر میگه خوبه تمام اموال ارکانو توقیف کن و میره. بعد از رفتنش سیبل بیرون میره و به فیدان زنگ میزنه و میگه یه چیزی فهمیدم کامان اسم یه محله ست که جهانگیر میخواد تو دستش بگیره همان موقع دوعان میاد و میگه که حسن آزاد شده اسلحه با اثر انگشت ارکان به پلیس داده شده همگی خوشحال میشن که سیبل از پشت گوشی میشنوه و خوشحال میشه. رامو با یاقوز نوری را جلوی بیمارستان میندازن و از اونجا میرن بعد از چند دقیقه یاقوز میره تا ببینه مرده یا نه که با شنیدن خبر مرگش خیالش راحت میشه.
فردای آن روز حسن آزاد میشه و وقتی با رامو به خانه میره همگی بهش خوشآمد میگن و با خوشحالی بغلش میکنن. سیبل با یاقوز و جهانگیر تو جلسه هستن و درباره محله کامان حرف میزنن که سیبل اطلاعات گیر میاره سپس یاقوز ازش میخواد برگه هاییو امضاء کنه که سیبل میخواد اول بررسی کنه اما یاقوز میگه بررسی با من امضاء با تو سیبل امضاء میکنه و میره که جهانگیر میگه فهمید چیو امضا کرد؟ یاقوز میگه فکر نکنم حتی شکم کرده باشه نمیدونه تو چه مخمصه ای افتاده! دوعو به رامو زنگ میزنه که جهانگیر خان میخواد ببینتت تو شرکت. رامو با خانواده اش تصمیم میگیرن برن به محله کامان تا ببینن چیزی میفهمن یا نه. رامو پیش جهانگیر میره که اونجا سیبل میبینتش و صداش میکنه رامو میگه چه حسی داره؟ او میگه چیو میگی؟ رامو میگه حس قدرت و ثروتی که میخواستیو الان تو مرکزشی! او میگه خیلی خوبه نمیتونی تصورش کنی! بعد از کمی حرف زدن رامو به اتاق جهانگیر میره که وقتی یاقوز میاد گوشی جهانگیر زنگ میخوره و میبینه نوری تصویری زنگ زده.
او ازش میپرسه چی میخوای نوری؟ یاقوز که دیده زنده ست جا خورده و رامو به یاد میاره که دیده یاقوز به ارکان و نوری شلیک کرده بوده و به پرسنل بیمارستان سپرده که اگه کسی اومد پرسید وضعیتشو بگه که مرده. جهانگیر میگه چرا تصویری زنگ زدی؟ نوری میگه واسه یاقوز چون فکر میکنه منو کشته جهانگیر و دوعو جا میخورن که یاقوز میگه چرته! توری شروع میکنه به گفتن ماجرا که به ارکان و خودش یاقوز شلیک کرد و داره بهتون خیانت میکنه چون میخواد جای شمارو بگیره یاقوز میگه من قابت میکنم داره دروغ میگه و از اونجا سریعا میخواد بره که رامو و دوعو دنبالش میرن که رامو بهش میگه بسپار به من بهم بد کرده ترتیبشو میدن. یاقوز تو ماشین داره میره که از صندلی پشت دوعان بلند میشه و به طرفش اسلحه میگیره و بهش میگه راهشو بره از طرفی حسن و بقیه رفتن به محل کامان تا اطلاعات به دست بیارن که تو قهوه خونه یکدفعه چند نفر میان و به پیرمردی میگن غریبه به محله راه دادی؟ اونا باهم کل کل میکنن که اسلحه در میارن اما میبینن محاصره شدن و مجبور میشن اسلحه را به اونا بدن و سرجاشون بشینن…..