خلاصه داستان قسمت ۷۰ سریال ترکی رامو + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۷۰ سریال ترکی رامو را قرار داده ایم با ما همراه باشید. رامو (به ترکی استانبولی: RAMO) یک مجموعه تلویزیونی ترکیهای است که در ژانرهای اکشن، جنایی و درام ساخته شده است. از بازیگران این سریال میتوان به مراد ییلدریم Murat Yildirim، اسرا بیلگیج Esra Bilgic، ساجیده تاسانر Sacide Tasaner و…. اشاره کرد.
قسمت ۷۰ سریال ترکی رامو
واصلی به آدم هاش میگه از مهمونام پذیرایی کن و واسه همه از اون خاویارها بیار. وقتی میخواد از همه پذیرایی بشه به دوعو خبر میدن که به محل اجناس حمله کردن و تمام اجناسو سوزوندن جهانگیر عصبی شده و واصلی ازش میخواد تا خسارتشو بده جهانگیر با کلافگی میگه باشه بزار اول ببینیم کار کی بوده مصطفی به رامو زنگ میزنه و خبر میده که اسکله منفجر شده داداش رامو یه نفر هم بوده اینجا رامو با ترس و استرس به طرف اسکله با تمام سرعت میره که جهانگیر به دوعو میگه تعقیبش کن. پلیس و آتش نشان و آمبولانس به اونجا رفتن فیدان مرده و رامو وقتی میرسه با داد و فریاد عمه اش را صدا میزنه و میخواد به سمتش بره که مامورها نمیزارن اما فاتح بهشون میگه اجازه بدین بیاد رامو گریه میکنه و روی زمین میشینه و گریه میکنه. بعد از چند دقیقه خانواده اش به اونجا میان و اونا هم گریه و زاری میکنن دوعو از دور اونارو میبینه و به جهانگیر زنگ میزنه و میگه فیدان عمه رامو مرده. یاقوز با شنیدن این خبر از دهن جهانگیر میگه فیدان! و با حالی داغون میره تو ساحل و کنار دریا قدم میزنه.
دوعو وقتی به خونه برمیگرده سیبل ازش میپرسه که چیشده؟ دوعو میگه فیدان عمه رامو مرده ایشالله قسمت خودش و میره که سیبل شوکه میشه و پنهانی زجه میزنه و گریه میکنه. او کل شب را بیداره و گریه میکنه که فرداش حاضر میشه و میخواد بیرون بره که دوعو ازش میپرسه کجا؟ چرا عینک زدی؟ سیبل میگه کل صبح بیدار بودم چشام پف کرده مشکلیه؟ و از اونجا میره که دوعو با خودش میگه چرا باید برای مرگ فیدان گریه کنی؟! مراسم تشییع شروع میشه و همگی میرن به سمت قبرستان برای دفن جنازه. مظهر به جهانگیر میگه نمیای مراسم خاکسپاری؟ جهانگیر دوعو را به جای خودش میفرسته. مراسم شروع شده و رامو تمام مدت با عصبانیت به قبر عمه اش نگاه میکنه. بعد از رفتن همه یاقوز و دوعو و فیکو میرن جلو و تسلیت میگن و از اونجا میرن. بعد از رفتن همه رامو گریه میکنه و میگه ببخشید که نتونستم ازت محافظت کنم عمه نمیزارم خونت پایمال بشه با خاک مزارت خفه شون میکنم. با عصبانیت میره. حسن و بقیه جلوی ماشین های یاقوز و فیکو و دوعو را میگیرن و اونارو با خودشون میبرن….