خلاصه داستان قسمت ۱۰۵ سریال ترکی رامو + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۱۰۵ سریال ترکی رامو را قرار داده ایم با ما همراه باشید. رامو (به ترکی استانبولی: RAMO) یک مجموعه تلویزیونی ترکیهای است که در ژانرهای اکشن، جنایی و درام ساخته شده است. از بازیگران این سریال میتوان به مراد ییلدریم Murat Yildirim، اسرا بیلگیج Esra Bilgic، ساجیده تاسانر Sacide Tasaner و…. اشاره کرد.
قسمت ۱۰۵ سریال ترکی رامو
سیبل وقتی ماجرای همدستیش با خواهرشو میفهمه شوکه میشه و به نهیر میگه واقعا دلم واست میسوزه چون باید تا آخر عمرت خودتو تحمل کنی و میره که نهیر تو خودش میره. کاپیتان به رامو میگه از این به بعد یه شرکت داری که صورت کار قانونیته مثل جهانگیر و باهم کارهای بزرگی میکنیم و میخنده. کاپیتان از رامو میخواد تا اعتمادشو از بین نبره رامو میگه شک نکن و از اونجا میره. عفت با شنیدن کلمه بابا از چیچک میگه خدا ازت نگذره حسن خدا از روی زمین بردارتت و میره که حسن دنبالش میره. عفت با گریه میره اتاقش که حسن هم به خونه میره. صبوش و بقیه ازش میپرسن چیشده؟ او میگه هیچی نپرسین و به دنبال عفت میره. رامو با دیدن سیبل میره پیشش تو حیاط که با شنیدن صداهای عفت و حسن میرن داخل. عفت تو اتاقشون سر حسن داد میزنه و وسایلو میشکنه و در آخر با چمدان به دست بیرون میاد که بقیه میپرسن چیشده؟ کجا میری؟ حسن التماسش میکنه که جایی نره و میگه به خدا جوری که فکر میکنی نیست من خودمم تازه فهمیدم یه دختر دارم همگی شوکه میشن و صبوش سیلی تو صورت حسن میزنه و میگه دیگه مادری نداری! سپس به عفت میگه تو مباید بری اگه کسی قراره بره اون حسن نه تو! رامو هم تایید میکنه که عفت میگه من دیگه نمیتونم اینجا بمونم و میره.
رامو شاهین را میفرسته تا بره دنبال عفت. بعد از چند دقیقه زنگ در خانه خورده میشه که حسن با باز کردن در بلقیس را میبینه سپس رامو با بلقیس به طبقه بالا میرن تا درباره کار باهم حرف بزنن. اونجا رامو درباره انتقال پولها و کشتن یه تا رئیس حرف میزنه که بلقیس(صراف) میگه باید اون پولها اتفاقا به دست گیرنده اونور مرز برسه رامو میگه یعنی چی؟ بلقیس نقشه با واسش توضیح میده سپس میگه کار زیاد دارم باید برم. نهیر پیش دوعو رفته و دوعو میگه چیشده دوباره؟ نهیر با ناراحتی میگه پیش هیچ کسی نمیتونستم برم کسیو ندارم! من گم شدم! و جوری خودشو نشون میده که به خاطر تمام کارهایی که کرده پشیمونه و میخواد جبران کنه و میگه که با سیبل حرف زده و گفتم که خواهرش با من همدستی کرده سپس با دوعو تصمیم میگیرن برن پیش سیبل و ازش معذرت خواهی کنه. سیبل با رامو درد و دل میکرد که فقط یه خواهر داشتم که میتونستم بگم خانواده ام بود رامو میگه پس ما چی هستیم؟ همان موقع دوعو با نهیر به اونجا میان که سیبل عصبی میشه و میگه این اینجا چیکار میکنه؟ نهیر میگه اومدم واسه عذرخواهی عصبی بودم الکی گفتم که با خواهرت همدست بودم.
سیبل باهاش بحث میکنه و از رامو میپرسه درست میگه؟ رامو تایید میکنه که سیبل میگه همین الان برو گمشو از خونه ام بیرون یه بار دیگه جلو راهم بیای یکی شلیک میکنم تو کارت که دیگه وقت عذرخواهی نداشته باشی! نهیر میره که رامو باهاش تو حیاط حرف میزنه و میگه یکبار دیگه زنمو ناراحت کنی کوتاه نمیام و بهت رحم نمیکنم نهیر میگه من واسه جبران اومدم وگرنه نمیومدم که رامو میگه من جبران نمیخوام گفتم بهت که حواست باشه. بعد از رفتن نهیر رامو به دوعو میگه مراقب باش این واسه من بهت نزدیک شده دوعو میگه چرا فکر میکنی همه چیز به خاطر توعه؟ رامو میگه چی میگی داداش؟ دوعو معذرت میخواد ومیگه ذهنم بهم ریخته مرگ بابام تغییر یهویی نهیر موقع مرگش بابام گفت مامانم زنده ست! رامو میگه چی؟ و تو فکر میرن…