اسم دختر با حرف ب همراه با معنی و ریشه

این مطلب اختصاص دارد به معرفی اسم دختر با حرف ب ، این اسامی همراه با معنی و ریشه آنها آمده که خواهید خواند .

از جمله وظایف والدین انتخاب نام نیک برای فرزندشان است. اگر فرزند شما دختر است و تمایل دارید که هم آغاز حرف ب باشد؛ با ما همراه باشید، تعدادی از اسامی دختر با ب را به همراه معنی و ریشه ی آن آورده ایم. امیدواریم بهترین و زیباترین اسم را برای گل دختر خود انتخاب کنید.اسم دختر با حرف ب همراه با معنی و ریشه

جدول اسامی دختر با حرف «ب» با معنی و ریشه

 

اسممعنیریشه
۱باختر (baakhtar)مغرب، (در پهلوی) ستارهفارسی
۲بادام (baadaam)نام میوه‌ای کوچک و کشیده با دو پوسته که یکی نرم و سبز بوده و دیگری سخت و چوبی استفارسی
۳بادون (baadun)صحرا نشینانعربی – قرآن
۴باران (baaraan)قطره های آب که بر اثر مایع شدن بخار آبِ موجود در جو زمین ایجاد می شودفارسی
۵ بارانا (barana)باران شدید، باران دیده، در روسی به معنای قوچ در ایرلندی به معنی بالای تپه کوچکفارسی
۶بارد (baared) سرد و خنک عربی – قرآن
۷ بارلی (baarli) بار(فارسی) + لی (ترکی) = میوه دار، سودمند اقوام ایرانی – ترکی
۸باروشه (baaroshe) بادبزن اقوام ایرانی – کردی
۹باری (baari)از اسماء حسنی به معنی آفریدگارعربی – قرآن
۱۰بازغا (baazegha) تابانعربی – قرآن
۱۱باسا (baasaa)نیرو، قوت عربی – قرآن
۱۲باستیان (baastiaan) بردبار، شکیبا بین المللی – فرانسوی
۱۳باغداگل (baaghdaagol)گلی در باغ، باغ گل، کنایه از دختر زیبافارسی
۱۴بافرین (beaafarin)بآفرین، لایق تحسین و تشویق، درخور آفرینفارسی
۱۵ باق (baagh) پایدار، ماندنیعربی – قرآن
۱۶بال (baal) حال و کار، سرانجام عربی – قرآن
۱۷بالنده (baalande)آن که یا آنچه در حال رشد یا ترقی و پیشرفت استفارسی
۱۸ بالین (baalin)کمکی دیوار و ستون، چوبی که ‏پشت در نهند، کلوناقوام ایرانی – کردی
۱۹ بامک (baamak)بامداد، صبحفارسی
۲۰بامین (baamin)نام روستایی در نزدیکی هراتزبان باستانی – اوستا
۲۱بانو (baanoo)خانم، کلمه احترام درباره بانوانفارسی
 ۲۲باهره (baahere)مونث باهر، ظاهر، آشکارعربی
 ۲۳باوان (baavaan)خانه‌ی پدری، جگر گوشه و عزیزاقوام ایرانی – کردی
 ۲۴باور (baavar)مجموعه اعتقادهایی که در یک جامعه مورد پذیرش قرار گرفته است، حالت یا عادتی که باعث اعتقاد یا یقین انسان می شودفارسی
۲۵بتسابه (betsaabe)دختر، سوگند، نام همسر داوود (ع) و مادر سلیمان (ع)عبری
 ۲۶بتی (beti)مخفف الیزابتبین المللی – انگلیسی
 ۲۷بحار (behaar)دریاهاعربی – قرآن
۲۸بحر (bahr)دریاعربی – قرآن
۲۹ بحیرا (bohayraa) زاهدی که پیامبررا شناخت عبری
۳۰بحیره (bahire) شتری که پنجمین زایمانش نر باشد عربی – قرآن
۳۱ بخت آفرید (bakhtaafarid)آفریده بخت و اقبالفارسی
۳۲ بخشایش (bakhshaayesh) گذشت و چشم پوشی کردن از گناه یا کار نادرست کسی، عفو، رأفت، رحمت و شفقت (اسم مصدر از بخشودن و بخشاییدن) زبان باستانی – اوستا
 ۳۳ بخشنده (bakhshande)آنکه چیزی را بی آنکه عوضی بخواهد میبخشد، عطا کننده (صفت فاعلی از بخشیدن) فارسی
۳۴بخشین (bakhshin)بخشیدن، آمرزیدناقوام ایرانی – کردی
۳۵بدرالزمان (badrozamaan)ماه زمانه، ماه روی روزگار، (به مجاز) زیباروی زمانهعربی
۳۶بدرالسادات (badrosaadaat)ماه تمام ساداتعربی
۳۷بدرالملوک (badrolmoluk)ماه تمام و کامل پادشاهانفارسی
۳۸بدری (badri)بارانی که پیش از زمستان ببارد، بارانی که پیش از سرما بیاید، بدر بودن، ماه تمام و دو هفته بودن، حالت ماه دو هفتهعربی
۳۹بدیعه (badie)مؤنث بدیععربی
۴۰برجیس (berjis)سیاره مشتری، چشمه آفتاب و زهره و ماه، هرمز، زئوسفارسی
۴۱بردبار (bordbaar)شکیبا، با حوصلهفارسی
۴۲برسادخت (barsaadokht)دختر دلیر و نیرومندفارسی
۴۳ برسومه (barsoomeh) برسم، شاخه های گیاه –
۴۴ برشید (barshid)بر(میوه) + شید (خورشید)، میوه خورشیدفارسی
۴۵ برکه (berkeh) استخر طبیعی، آبگیرفارسی
۴۶ برفانک (barfaanak)پرنده کوچک صحرایی، برف بانو اقوام ایرانی – گیلکی
۴۷برفین (barfin) برفی، از جنس برف، سفید مانند برف، (به مجاز) زیبا چهره فارسی
۴۸برکات (barakaat)برکت ها عربی – قرآن
۴۹ برکت (barekat)فراوانی و بسیاری و رونق، خجستگی، یمن، مبارک بودن، نعمت های موجود در طبیعت، چنان که نان عربی
۵۰ برنادخت (bornaadokht)دختر جوان توانا و خوب فارسی
۵۱ برهون (barhun) هاله، خرمن ماه فارسی
۵۲ بروج (boruj)دژها، برجها، قصرها عربی – قرآن
۵۳برومند (boroomand)خوش قامت، نام مادر بابک خرمدین فارسی
۵۴بریا (bariyaa)واژه ایکاشاقوام ایرانی – کردی
۵۵بریار (beryaar)قرار، عهداقوام ایرانی – کردی
۵۶بریه (baryyah)آفریدگانعربی – قرآن
۵۷بسامه (basaame)مونث بسامعربی
۵۸بسمه (basme)نام دختر اسماعیل (ع)عبری
۵۹بسیمه (basime)مونث بسیمعربی
۶۰بشارت (beshaarat)خبر خوش، مژده، مژده دادن، مژده آوردنف (در ادبیات عرفانی) بشارت به وصل حبیب به سوی حبیب استعربی
۶۱بشرا – بشری (boshra)بشارت، مژده، مژدگانی؛ از واژه‌های قرآنیعربی
۶۲بصیرا (basiraa)منسوب به بصیر، منتسب به دانایی، (به مجاز) دختری که بینا و دانا باشدعربی
 ۶۳بصیرت (basirat)بینایی، (به مجاز) آگاهی داشتن از امری و جزئیات آن را در نظر داشتن، آگاهی و دانایی، (در تصوف) نیروی باطنی که سالک با آن حقایق و باطن امور و اشیا را در می یابدعربی
۶۴بطانه (betaane)همدلیعربی – قرآن
۶۵بلا (bellaa)زیبابین المللی – ارمنی
 ۶۶بلقیس (belgheys)ملکه شهر سبا که در روایات نام همسر حضرت سلیمان (ع) استعبری
 ۶۷بلگا (belgaa)حکیم و دانشمنداقوام ایرانی – ترکی
۶۸بلواژ (belvaazh)آبگینهاقوام ایرانی – کردی
 ۶۹بلور (bolur)معرب از یونانی، آبگینه صاف و شفاف، نوعی شیشهعربی
۷۰بلورین (bolurin)بلوری، به شکل بلور، ساخته شده از بلور، (به مجاز) شفاف و درخشان مانند بلورعربی
 ۷۱ بمانی (bemaani)نامی که با آن طول عمر کودک را بخواهندفارسی
 ۷۲ بناء (benaa)سر پناهی عربی – قرآن
 ۷۳بنت الهدی (bentolhodaa) دختر هدایت شدهعربی
 ۷۴ بنفشه (banafshe)نام گل، (به مجاز) مو، زلف، در اصطلاح شاعرانه بنفشه یا دسته‌ گل بنفشه تداعی کننده زلف آشفته یا مجعّد یا جعد گیسوی یار، نزد شاعران است فارسی
۷۵بنیتا (benitaa)دختر بی همتای من فارسی
۷۶ به آفرید (behaafarid) خوب آفریده، خوش سیما، خوش منظر، در شاهنامه خواهر اسفندیار، که ارجاسپ تورانی او را زندانی کرده بود و اسفندیار آزادش کرد فارسی
 ۷۷ به آیین (behaaeen)دارای آیین بهتر فارسی
۷۸ به خاتون (behkhaatoon)بهترین بانوفارسی
۷۹ به گل (behgol) مرکب از به (زیباتر) + گلفارسی
۸۰بهار (bahaar)فصل اول سالفارسی
 ۸۱ بهارا (bahaaraa)بهارفارسی
 ۸۲بهاران (bahaaraan)هنگام بهار، موسم بهار، (به مجاز) زیبا و با طراوتفارسی
۸۳بهارک (bahaarak)مانند بهار، همچون بهار، (به مجاز) زیبا با طراوتفارسی
۸۴بهارگل (bahaargol)گلی که در بهار می رویدفارسی
۸۵بهارناز (bahaarnaaz)موجب فخر و نازش بهارفارسی
 ۸۶بهاره (bahaareh)مربوط به بهار، به عمل آمده در بهار، منسوب به بهارفارسی
 ۸۷بهان (behaan)خوبان، نیکانفارسی
 ۸۸بهانه (bahaane)دلیل، علتفارسی
 ۸۹بهاور (bahaavar)گرانبها، پر ارزش، مرکب از بها (ارزش) + پسوند دارندگیفارسی
 ۹۰بهتا (behtaa)مرکب از به (بهتر، خوبتر) + تا (یار، همتا) فارسی
 ۹۱بهدخت (behdokht)دختر نیکو ، بهترین دخترفارسی
۹۲بهدیس  (behdis)مانند به (به میوه ای خوش عطر و بو)فارسی
۹۳بهرانه (behraane)مرکب از بهر (فایده، سود) + انه (پسوند نسبت)فارسی
۹۴بهرخ (behrokh)نیک چهرهفارسی
۹۵بهرو (behroo)خوبرو، نیک منظر، دختر زیبا، خوش چهرهفارسی
 ۹۶بهسا (behsaa)(به + سا (پسوند شباهت)) نیک چون خوبان و نیکانفارسی
 ۹۷بهسان (behsaan)مانند خوب، بمانند نیکفارسی
 ۹۸بهشت (behesht)پردیس، بهترینفارسی
 ۹۹بهشید (behshid)تابناک و دارای فروغ و روشناییفارسی
 ۱۰۰بهکامه (behkaame)مرکب از به (بهتر، خوبتر) + کامه (آرزو)فارسی
 ۱۰۱بهناز (behnaaz)از نام های برگزیدهفارسی
۱۰۲بهنانه (behnaane)زن خوشبو، نرم گفتار، خندانعربی
۱۰۳بهنگار (behnegaar)خوب چهره، نیکو صورتفارسی
۱۰۴بهنواز (behnavaaz)مهربان‌ترین فرد، دختر مهربان، مرکب از به و نواز که به ترتیب به معنای بهترین و اسم فاعلی مرخم نوازنده به معنای نوازش کننده و مهربان استفارسی
 ۱۰۵بهنوش  (behnoosh)نیکوترین نوشیدنیفارسی
 ۱۰۶بهی (behi)خوبی، نیکی، نیکویی، تندرستی، سلامت، نیکبختی، سعادت (این کلمه چنانچه بَهی تلفظ شود به معنی زیبا، نیکو و خوب است)فارسی
 ۱۰۷بهیج (bahij)خرم، سرور آورعربی – قرآن
 ۱۰۸بهینه (behine)بهترین، خوبترینفارسی
 ۱۰۹بهیه (behiye)تابان، روشن، فاخر، شکوهمند، زن نیکو، خوب، گزیدهعربی
 ۱۱۰ بوته (booteh)گیاه، ساقه جوان فارسی
۱۱۱ بوختار (bookhtaar)از نام های برگزیده
 ۱۱۲ بوران (buraan)سرخ، گلگون، سرمای سخت، توفان به همراه باران فارسی
 ۱۱۳ بوران دخت (buraandokht)دخترزیبای سرخ چهره، دختر خسرو پرویز، که به پادشاهی رسیدفارسی
۱۱۴ بوژنه (buzhne)شکوفه، غنچه اسم دخترفارسی
۱۱۵ بوستان (boostaan) بستان، باغ و گلزار فارسی
۱۱۶ بویه (booieh)آرزو فارسی
۱۱۷ بی بی (bibi)خانم خانه، خاتون، کدبانو، بانوی محترم اقوام ایرانی – ترکی

 

 

 

بیشتر بخوانید :

لیست کامل اسامی دخترانه زرتشتی ، نام های اصیل دخترانه در فرهنگ اوستایی

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا