خلاصه داستان قسمت ۲۰ سریال ترکی رامو + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۲۰ سریال ترکی رامو را قرار داده ایم با ما همراه باشید. رامو (به ترکی استانبولی: RAMO) یک مجموعه تلویزیونی ترکیهای است که در ژانرهای اکشن، جنایی و درام ساخته شده است. از بازیگران این سریال میتوان به مراد ییلدریم Murat Yildirim، اسرا بیلگیج Esra Bilgic، ساجیده تاسانر Sacide Tasaner و…. اشاره کرد.
قسمت ۲۰ سریال ترکی رامو
زمان گذشته، رامو سیبل را به یه مجتمع میرسونه. رامو میگه اونجا کی هست؟ با کی قرار داری؟ سیبل میگه به توچه؟ به توچه که با کی قرار دارم؟ و میره که رامو استرس میگیره و دنبالش راه میوفته و از راه پله بالا میره. وقتی میره بالا سیبل میگه تو چرا اومدی؟ رامو کل خونه رو میگرده و میگه پس کجاست؟ اون کجاست؟ با کی قرار داری؟ سیبل میگه داری چیکار میکنی؟ میبینی که کسی نیست! من فقط خواستم تنها باشم که اومدم همون موقع یهو صدایی میاد که رامو با اسلحه همه ی اتاق هارو میگرده و نجو را میبینن که یه دختر به طرفش اسلحه گرفته. اونا میپرسن اینجا چخبره؟ اون دختر میگه که این عوضی به زور داشت نزدیکم میشد سیبل نجو را سرزنش میکنه و میگه خاک بر سرت که آبرو واسه خانواده ما نذاشتی! سپس سیبل از رامو میخواد اون دخترو برسونه به خانه اش و ازش معذرت خواهی میکنه. تو مسیر به دختر میگه منو با بابات آشنا میکنی؟ میخوام کمکش کنم اون دختر میگه چرا؟ رامو میگه چون بهم دستور کشتنشو دادن! زمان حال، رامو با حسن، فیدان و بز یه جلسه گذاشته و عکس های سردسته های کمیسیون را رو میز میزاره و میگه خوب ببینین اینارو زمانش رسیده که بهشون حمله کنیم و آدانارو دستمون بگیریم حسن تشویقش میکنه و بز هم خوشحال میشه اما فیدان نگران میشه.
نجو میخواد تو اتاق به فاتوش نزدیک بشه و میگه نمیدونم با من چیکار کردی ولی من کنار تو یجور دیگه ام حالم خوبه میخوام نزدیکت بشم حست کنم فاتوش ازش میخواد به این مسخره بازیاش خاتمه بده نجو میگه ما زن و شوهریم امروز نه یه روز دیگه بالاخره که میشه میرسه روزی که ازمون بچه بخوان! فاتوش از اونجا میره. مادر رامو میره پیش سیبل و اونو با خودش میبره باغ پرتغال اونجا خاطراتی از گذشته درباره رامو تعریف میکنه که از درخت ها همش بالا میرفت. امل پیش رامو میره و بهش میگه که مامانت سیبل را برده به باغ پرتغال او اونجا میره و به امل میگه مادرشو ببره و خودش با سیبل میشینه و صحبت میکنه درباره خاطراتش. سیبل وقتی به خانه برمیگرده جاویدان تو حیاط نشسته و بهش میگه تو با چه رویی واقعا اومدی اینجا! و باهاش بحث و کل کل میکنه و سعی میکنه عصبیش کنه سیبل جوابشو میده و در آخر میگه هیچ غلطی نمیتونی بکنی جرأت داری دستت به من بخوره ببین چه بلایی سرت میارم!
زن حسن از راه میرسه و جاویدانو برمیگردونه و میگه داری چیکار میکنی؟ اینجا چیکار میکنی؟ اینو بفهم رامو تورو نمیگیره صد سال سیاه هم با تو ازدواج نمیکنه جاویدان میگه من همینجوری دارم درد میکشم اینجوری نگو دیگه او دلداریش میده و از اونجا میفرستتش بره. رامو پیش حنیف رفته و میبینه نمرده او به یاقوز زنگ میزنه و میگه چرا نمرده؟ او میگه این یه چیزیه بین سلیمان و جهانگیرخان بین خودشون حل کردن. فاتوش خوابه که نجو میره پیشش و فاتوش بیدار میشه و باهاش دعوا میکنه که اونجا چیکار میکنه؟ او میگه اومدم فقط باهات حرف بزنم که دیدم خوابی گفتم تو خواب ببینمت فاتوش میگه چرا؟ چی میخوای بگی؟ چی میخوای؟ نجو میگه تورو فاتوش سیلی بهش میزنه و اسلحه به طرفش میگیره. نجو بعد از کمی بحث و کل کل بهش میگه بزن نمیتونی نه؟ چون تو هم بهم یه حس هایی داری فاتوش میگه چندشم میشه اونا کل کل میکنن که در آخر فاتوش به شانه اش شلیک میکنه. نسلیهان و ادم هایشان به اونجا میرن که نجو را میبرن به یه اتاق دیگه و دکترو خبر میکنن. نسلیهان میره پیش فاتوش و سیلی بهش میزنه و به آدم هاش میگن ببرنش. آنها تو اتاقی زندانیش میکنن فاتوش میگه منو بیارین بیرون داداشم بفهمه میاد میکشتتون!…..