خلاصه داستان قسمت ۲۴ سریال ترکی رامو + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۲۴ سریال ترکی رامو را قرار داده ایم با ما همراه باشید. رامو (به ترکی استانبولی: RAMO) یک مجموعه تلویزیونی ترکیهای است که در ژانرهای اکشن، جنایی و درام ساخته شده است. از بازیگران این سریال میتوان به مراد ییلدریم Murat Yildirim، اسرا بیلگیج Esra Bilgic، ساجیده تاسانر Sacide Tasaner و…. اشاره کرد.
قسمت ۲۴ سریال ترکی رامو
شاهین به دوعان میگه این چه کاری بود که کردی! دوعان گلگی میکنه و سیلی زدن رامو را بهونه میکنه که شاهین میگه تو هم خوب میرفتی سیلی میزدی اسلحه میکشیدی! چرا اینکارو کردی! وقتی پشیمونی دوعان را میبینه بهش میگه من به کسی چیزی نمیگم ولی تو هم باید به کسی دیگه چیزی نگی و به خانواده ات دیگه پشت نکنی! دوعان با گریه تایید میکنه و همدیگرو در آغوش میکشن. رامو و سیبل در راه رفتن به محل قرار با نسلیهان و نجو هستن و تو مسیر خاطراتشونو مرور میکنن تو ذهنشون. فاتوش خوشحاله و با لبخند به بیرون نگاه میکنه که وقتی میبینه نجو میخواد حرف بزنه که میگه مبادا دهنتو باز کنیا اون چرت و پرتابل دوباره بگی! نجو میگه باشه الان ما جدا میشیم ولی مطمئن باش بعدا دوباره بهم میرسیم فاتوش میخنده و میگه آهان فهمیدم تو مستی! نجو بهش میگه که تو آرامش منی هیچ وقت فراموشت نمیکنم و همینطور اون چشمای سبز خوشگلتو فاتوش تو فکر میره و روشو برمیگردونه. دو طرف به محل قرار میرسن. فیدان با یاقوز قرار گذاشته و ازش میخواد تا جلوی کمیسیونو بگیره تا این مبادله بدون هیچ درگیری تموم بشه یاقوز میگه چرا باید من همه ی درگیری هایی که رامو شروع میکنه را تموم کنم!
فیدان چیزی که تو سرش هستو به یاقوز میگه و میپرسه نظرت چیه؟ یاقوز خاطره ای از گذشته تعریف میکنه که فیدان میگه منظورت اینه که رامو مجازات میشه و بعدم عزیزانشو از دست میده آره؟ یاقوز میگه من اون موقع حرف پدرمو گوش نکردم رامو هم حرف منو! فیدان از اونجا میره. سیبل و سلیمان با فاتوش جا به جا میشن که سلیمان میگه این ماجرا اینجا تموم نمیشه رامو میگه بله تا زمانی که زنده ای ادامه داره این جنگ! موقع رفتن سیبل و رامو از دور همدیگرو با ناراحتی و بغض نگاه میکنن سپس سوار ماشین میشن و از اونجا میرن. تو مسیر نجو حال سیبل را میپرسه که میگه خوبم و او حال نجو را میپرسه که میگه یکم بعد بهترم میشم سیبل میگه چطور؟ نجو میگه به آلپای خبر دادم اون رامو هیچوقت به خانه اش نمیرسه سیبل عصبی میشه و با نگرانی میخواد به رامو زنگ بزنه خبر بده که نجو تلفنشو میگیره سیبل شروع میکنه به سرزنش کردن نجو و با عصبانیت ازش میخواد گوشیشو بده اما نجو نمیده. رامو میبینه دوتا ماشین دنبالشن و شروع کردن به تیراندازی کردن بهش او ماشینو نگه میداره و سنگر میگیره و باهاشون درگیر میشه.
بز و حسن متوجه میشن رامو پشت سرشون نمیاد او فاتوش را میفرسته با ماشین دیگه بره و خودشون برمیگردن. تو مسیر ماشین سلیمان و نجو را محاصره میکنن و ازشون میخوان تا پیاده بشن. سلیمان که از نجو جدا شده بود دست حنیف میوفته. ادم هایی که نجو و سیبل را محاصره کرده بودن از نجو میپرسن سلیمان کجاست؟ اونا جوابی ندارن که بگن. بز و حسن میرسن و میبینن رامو نیست بز میگه این کار استانبول و یاقوزه! داداشمو بردن! تعداد زیادی همزمان به محله حمله کردن و همگی در حال مبارزه کردن با اونا هستن. فاتوش و بقیه وقتی به اونجا میرسن تانکر پیاده میشه و میره به بقیه کمک کنه اما فاتوش اینا میرن پیش دوردو بابا تا به اون خبر بدن و آماده بشن چون اونجا هم برای حمله میان. رامو را دستیار یاقوز برده به یه جای خلوت و آدم هاش روی سر رامو اسلحه گذاشتن و بهش میگه اینا از خانواده های کسانی هستن که کشتیشون دیگه میسپارمت دست اونا و میره. سپس بعد از چند دقیقه خودش اونارو میکشه که رامو جا میخوره او بهش میگه آقا یاقوز بهت سلام رسوند….