خلاصه داستان قسمت ۲۵ سریال ترکی رامو + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۲۵ سریال ترکی رامو را قرار داده ایم با ما همراه باشید. رامو (به ترکی استانبولی: RAMO) یک مجموعه تلویزیونی ترکیهای است که در ژانرهای اکشن، جنایی و درام ساخته شده است. از بازیگران این سریال میتوان به مراد ییلدریم Murat Yildirim، اسرا بیلگیج Esra Bilgic، ساجیده تاسانر Sacide Tasaner و…. اشاره کرد.
قسمت ۲۵ سریال ترکی رامو
رامو را بردن پیش یاقوز و باهم صحبت میکنن و یاقوز ازش میپرسه که فکر میکنی اگه چشم ازت برنمیداشتم میتونستی این کارهارو بکنی؟ رامو میگه منم سوالم اینکه که میدونستین دنبال جهانگیر خان هستم و فکر میکردم با دستور مرگم میان سراغم نه اینجوری! یاقوز میگه ذاتمون اینجوریه منم قطاری دارم که میخوام چپ کنه. آدم ها به کبابی دوردو بابا هم میرن و اونجا هم درگیری شروع میشه. رامو به یاقوز میگه پس سمت هم یه حسابی با جهانگیر خان دارین درسته؟ اون تایید میکنه که رامو میگه شما مشاورشین چرا من؟ یاقوز میگه چون دنبال کسی بودم که هرچی بشه عقب نکشه تو اونجوری. بعد از کمی حرف زدن یاقوز به رامو میگه که آلپای قطعا نقشه های دیگه هم داره. سیبل و نجو را به سوله ای بردن که اونجا عمه فیدان را میبینن. تو درگیری جاویدان تیر میخوره و اکثر اهالی محله تیر میخورن و رو زمین میوفتن. پشتک زن از نریمان و بقیه میخوان تا از اون پشت بیان بیرون اما نریمان از عفت زن حسن میخواد تونلو باز کنه و همه رو جمع کنن تا برن پشتک زن جلو میره و اونم میمیره. بز از پشت سر میره و فاتوش و بقیه را تو کبابی دوردو بابا نجات میده. حسن به محله رفته و با دیدن همه روی زمین شوکه شده و عفت و بقیه را صدا میرنه که یکدفعه رو سرش اسلحه میزارن.
حنیف از سلیمان میپرسه من کیم؟ تا نفهمم من کیم از اینجا بیرون نمیری و دوباره میپرسه سلیمان بهش میگه بی پدر و مادری. حنیف میگه میدونم ولی نمیدونم کی منو ول کرد سلیمان ازش میخواد اسلحه را بیاره پایین چون نمیتونه بکشتش، حنیف میگه منو با حنیف قبل اشتباه نگیر راحت میکشمت و ماشه را میکشه و ازش میپرسه من کیم؟ رامو به محله رفته که با دیدن اونجا تو اون وضعیت ناراحته و اشک میریزه. او به خانه میره و با دیدن اونجا تو اون وضعیت گریه میکنه و نمیدونه سر کی چه بلایی اومده. یکدفعه عبدیک در چاه راه مخفی را باز میکنه و رامو را صدا میزنه او سریع از اون چاه داخل میره و میبینه مادرش با همه ی زن ها اونجان سراغ عمه اش را میگیره که عفت میگه خبر نداریم از هیچکی. آنها از مردها سراغ میگیرن که رامو میگه منم خبر ندارم. سپس رامو با تمام زن ها از اونجا میرن بیرون. حسن و شاهین را هم بردن پیش فیدان و بقیه که تو سوله نگهشون داشتن. آلپای پیششون میره و میگه پس همتون اینجایین و واسشون کری میخونه.
سیبل در گذشته به خرید لباس رفته و تو اتاق پرو که رامو برای اینکه خیلی لفتش میده حسابی عصبی میشه و میره تو اتاق پرو و با سیبل بحث و کل کل میکنه سپس از اونجا میرن. َکمیسیون تشکیل داده شده تا ببینن چیکار باید بکنن. آلپای از کسانی که اسیر کرده فیلم میگیره و برای یاقوز میفرسته او هم به همه نشون میده. حنیف به کاباره رفته و با خواننده اونجا صحبت میکنه و وقتی میخواد برن خونه شون حنیف میگه من میرسونمتون. سلیمان به خونه میره و به نسلیهان میگه وسایلتو جمع کن باید بری اما او میگه من نمیرم سلیمان میگه جرأت داری تو چشماش نگاه کن و یکبار دیگه بگو! نسلیهان چشماش پر از اشک میشه….