خلاصه داستان قسمت ۳۱ سریال ترکی معجزه صد ساله + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۱ سریال ترکی معجزه صد ساله را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. سریال ترکی معجزه صد ساله ( Yuz Yillik Mucize ) که صد سال معجزه نیز نامیده میشود، به کارگردانی هیلال سارال و نویسندگی نوران اورن شیت، اکین آکچای، لیلا اوسلو اوتر، پلدا الحسینی در ژانری درام و رمانتیک ساخته شده است. بیرکان سوکولو و ابرو شاهین نقش های اول این سریال را برعهده دارن. این سریال روزهای فرد ساعت ۲۰:۰۰ از شبکه جم تیوی و یه ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود.
قسمت ۳۱ سریال ترکی معجزه صد ساله
کمال به موقع میرسه و مانع انفجار بمب میشه. عروسی هاریکا شروع شده که نیهان مادرشون به اونجا میاد و هاریکا و زرین و بقیه جا میخورن. همگی ماجرارو از نیهان میشنون و میفهمن که ثریا اونارو از هم جدا کرده عروسی بهم میریزه و هاریکا و زرین با فهمیدن ماجرا با ثریا بحث میکنن و جواب میخوان که به خاطر فشار روحی ثریا از حال میره. هاریکا با عصبانیت به اتاقش رفته و حسابی بهم ریخته ست. زرین و ساجده به اونجا پیشش رفتن و سعی میکنن آرومش کنن هاریکا میگه باز غش کرده؟ یعنی چی؟ تو هر وضعیتی هم که باشه باید جواب منو بده جواب این همه دروغی که گفته! زرین میگه حالش خوب نیست میگم باشه واسه بعد و از اونجا میرن سراغ ثریا. زرین اصرار داره زنگ بزنه به اورژانس اما ثریا میگه نمیخواد برین بیرون تنها میخوام باشن حالم خوبه اما زرین اصرار میکنه که ثریا با کلافگی میخواد از جاش بلند بشه و بیرونشون کنه که زرین میگه باشه از جات تکون نخور ما میریم. کمال با تورگوت تو خیابان هستن که از آینه جانان را میبینن که دنبالشونه کمال میگه بزار از عمارت فاصله بگیریم ببینیم چیکار داره.
مژده پیش جم میره و میگه اینا بار دومشونه که عروسیو بهم میزنن جم میگه این عروسی سر نمیگیره هاریکا نمیخواد منو، اینسری هم برای عمارت راضی شده بود مژده میگه نه پسرم اون خودش متوجه شد که اشتباه کرده خودش میخواست تورو جم با کلافگی میگه بس کن مامان از همون بچگی همش تو کارهای من دخالت کردین همه چیو خواستین با پول واسم جفت و جور کنین نزاشتین اصلا رو پای خودم وایسم بفهمم اصلا چی میخوام کی هستم! کمال با تورگوت جانان را به یک جای خلوت میبرن و کمال از ماشین پیاده میشه او باهاش حرف میزنه که جانان یکدفعه تیری به طرف تورگوت میزنه که پایش را خراش برمیداره کمال اسلحه را ازش میگیره و دستای جانان را میبنده و با خودش میبره. آنها جانان را به رستوران تورگوت میبرن و تو اتاق مخفی تو انباری زندانیش میکنن جانان به کمال میگه منو اینجا گیر انداختی با آمریکاییا چیکار میکنی؟ او میگه با گوشیت بهشون پیام دادم تا چند روز بهت مهلت بدن تا اون موقع فکراتو بکن اونا که در هر صورت دستشون به من نمیرسه آب میشم میرم تو زمین ولی تورو گیر میارن میکشنت ولی من میتونم بهت کمک کنم تا نجات بدم بهش فکر کن و میره.
هاریکا با کلافگی میگه نه نمیشه باید به سوالام جواب پس بده و به اتاق ثریا میره و بهش میگه میخوام همه چیزو بدونم ثریا میگه مطمئنی؟ شاید ناراحت بشی! سپس بهش میگه بره بگه زرین هم بیاد. ثریا تعریف میکنه که مادرتون بعد از چند وقت اومد و گفت با قاچاق برگشته تا بچه هاشو با خودش ببره من بهش یه چک پول دادم تا شماهارو با خودش نبره و شمارو تو مخمصه نندازه اونم قبول کرد و رفت. سپس ازشون میخواد بقیه شو برن از خود مادرشون بپرسن هاریکا بهش میگه فکر نکنم بتونم دیگه ببخشمت حتی نمیخوام ببینمت و با عصبانیت میره که ثریا گریه میکنه. هاریکا شماره نیهان مادرشو میگیره از زرین و باهاش قرار میزاره تا همدیگرو ببینن. تورگوت به آیسل پیام میده و میخواد توضیح بده غیب شدنشو که آیسل میگه من بچه نیستم سپس بعد از گفتن حرف های دلش خداحافظی میکنه سپس به میرای و سرای میگه که دیگه با تورگوت خداحافظی کرد و تموم شد…..