خلاصه داستان قسمت ۴۰ سریال ترکی خود کرده را تدبیر نیست + عکس

شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۴۰ سریال ترکی خود کرده را تدبیر نیست در این مطلب از سایت جدولیاب می باشید. تا آخر این مطلب همراه ما باشید. این مجموعه به کارگردانی امره کاباکوشاک (Emre Kabakuşak) و اینجی بالابانوغلو آهیسکا (İnci Balabanoğlu Ahıska) و به نویسندگی تونا کیگی و گولبیکه اوته ساخته شده است. بازیگرانی که در این سریال ترکی نقش آفرینی کردن عبارتنداز؛Hakan Yılmaz, Selen Soyder, Eylül Tumbar, Enes Koçak, Berat Yenilmez, Sema Çeyrekbasi, Yigit Kagan Yazici, Yonca Sahinbas, Serhan Onat, Yigit Kalkavan, Hivda Zizan Alp, Çagla Boz, Sait Genay.

قسمت ۴۰ سریال ترکی خود کرده را تدبیر نیست
قسمت ۴۰ سریال ترکی خود کرده را تدبیر نیست

قسمت ۴۰ سریال ترکی خود کرده را تدبیر نیست

آلیزه و سرکان برای طبیعی کردن جلوی خیری و رضوان و سراپ باهمدیگه کمی بحث میکنن سپس بعد از خوردن چای عصبانیتشو بیشتر میشه و از خونه بیرون میرن سراپ به رضوان و خیری میگه چیشد؟ اینا که بیشتر عصبانی شدن! اونا میگن نمیدونیم والا چرا اینجوری شد! سرکان بیرون از خونه به آلیزه میگه بسه دیگه آلیزه میگه چیو بسه؟ سرکان میگه نکنه واقعی دعوا میکردی؟ آلیزه تایید میکنه و باهم بحث میکنن که چنگیز ار هتل زنگ میزنه و میگه توچه و بها به شدت باهم دعواشون شده اگه نیاین سنگ رو سنگ بند نمیشه سرکان میگه باشه الان میایم سپس به آلیزه میگه بیا بچه ها به خاطر لجبازی تو افتادن به جون هم! و میرن سمت هتل. بچه ها نقشه کشیدن با این بهونه که توچه و بها دعوا کردن اونارو اونجا بکشونن تا از این طریق سعی کنن آشتیشون بدن. تو خونه سراپ یهو آروم میشه و خوابش میگیره که رضوان به خیری میگه انگاری چای اشتباهی خوردن اونی که باید سراپ میخوردو آلیزه و سرکان خوردن اون چای کن باید آلیزه و سرکان میخورن به جاش سراپ خورده! خیری سرزنشش میکنه. آلیزه و سرکان به هتل رفتن ولی اونجا آلیزه پشت توچه و سرکان پشت بهار را میگیرن و باهمدیگه بحث و دعوا میکنن.

سرکان میگه تو یه آدم خودخواهی که برای نقشه های مسخره ات  اسن بچه هارو هم به جون هم انداختی! آلیزه هم حرف های تو دلشو میزنه و در آخر بهش میگه تو هم یه تعمیرکاری! همگی از جر و بحث های اونا شوکه شدن و متوجه میشن که اونا داشتن نقش بازی میکردن که طلاق میخوان بگیرن ولی الان جدی شده. آلیزه به خونه رفته و به پدرش میگه من دیگه نمیتونم زن اون تعمیرکار بمونم آدم به این پررویی و بی تربیتی ندیدم! نورالدین ترسیده و به اسما و صنم میگه من هنوز عروسی دخترمو ندیدم شاهد طلاقش دارم میشم! اسما و صنم بهش میگن که این قضیه مشکوکه آلیزه داره نقش بازی میکنه نترس. آلیزه و سرکان شب باهم قرار میزارن و حرف میزنن و سرکان میگه انگاری اون عصبانیت صبحمون اثر چای بوده از مامان رضوان شنیدم آلیزه میگه باید جدی تر کنیم تا باورشون بشه. فردای آن روز سرکان و آلیزه با بهاء و توچه قرار میزارن و ماجرارو به اونا میگن که نقش شاهدهای طلاقو ایفا کنن آنها قبول میکنن.

آلیزه و سرکان به دفتر یه وکیل به اسم عادل رفتن که آخرین پرونده ای که داشته مال ۱۰ سال پیش بوده سپس آنها بهش میگن که میخوایم نقش بازی کنین که مثلا وکیل طلاق ما شدین ولی نباید به دادگستری نامه زده بشه چون نمیخوایم از هم جدا بشیم عادل میگه فهمیدم سپس باهمدیگه به طرف خانه نورالدین میرن و جلوی اونا قراردادو نامه طلاقو تنظیم میکنن که نورالدین باور کرده که اونا دارن نقش بازی میکنن. فردای آن روز نورالدین به آلیزه پیام میده که بیاد هتل میخواد برای آخرین بار با سرکان و او حرف بزنه. آنها تو هتل هستن که پستچی نامه ای برای آلیزه میاره که صنم میخواد بگیره اما پستچی میگه نمیشه ابلاغیه ست باید به خود آلیزه بده صنم میترسه که نکنه طلاق واقعی بوده آلیزه وقتی ابلاغیه را میخونه از اینکه وکیل باز حواس پرتی کرده و پرونده را به جریان انداخته شوکه میشه و از ترس سرکان نمیدونه چی باید بگه. نورالدین میپرسه چیشده؟ ماجرای ۲۸ سپتامبر چیه؟ آلیزه میگه هیچی تاریخ عروسیه من و سرکانه و ابلاغیه را پنهون میکنه پشتش، همگی شوکه میشن….

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا