خلاصه داستان قسمت ۶۰ سریال ترکی رامو + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۶۰ سریال ترکی رامو را قرار داده ایم با ما همراه باشید. رامو (به ترکی استانبولی: RAMO) یک مجموعه تلویزیونی ترکیهای است که در ژانرهای اکشن، جنایی و درام ساخته شده است. از بازیگران این سریال میتوان به مراد ییلدریم Murat Yildirim، اسرا بیلگیج Esra Bilgic، ساجیده تاسانر Sacide Tasaner و…. اشاره کرد.
قسمت ۶۰ سریال ترکی رامو
رامو دست سیبل را گرفته و ولم نمیکنه و بهش میگه باید همه چیزو بگی هم ی این کارارو واسه من میکنی آره؟ چرا هرجا تو دردسر افتادم پیدات میشه؟ و ازش میخواد همه چیزو تعریف کنه که یکدفعه دو نفر به طرفشون اسلحه میگیرن که رامو مجبور به تسلیم میشه سپس یکی از اونا به دوعو زنگ میزنه و میگه رامو را پیدا کردیم یه زنم پیششه دوعو میپرسه کیه که اونا میگن نمیدونیم و واسه دوعو لوکیشن میفرستن. اونا رامو و سیبل را دست و پاشونو میبندن و تو یه واحد از ساختمان نیمه کاره میندازتشون تا دوعو بیاد. رامو مدام از سیبل میپرسه که چرا با تانر ازدواج کرد و هدفش از این کارها چیه اما سیبل چیزی نمیگه که رامو دست و پاشونو باز میکنه و از اونجا میخوان برن بیرون که با دوعو روبرو میشن و سریعا در آسانسورو میبندن و به طبقات بالا برمیگردن. دوعو و آدم هاش تو ساختمان پخش میشن و سعی میکنن رامو را بگیرن رامو از فرصت استفاده میکنه و از سیبل میپرسه تو آسانسور حرفتو کامل نکردی چون هنوز منو؟ سیبل میگه دوست دارم همان موقع دوعو سر و کله اش پیدا میشه و سیبل را جایی پنهان میکنه و میگه هرچی شد بیرون نمیای.
او به خاطر قولی که به پدر دوعو داده بود نمیکشتش و بهش میگه جوانمردانه پیش بریم؟ دوعو قبول میکنه و باهم درگیر میشن که در آخر دوعو بیهوش میشه و رامو و سیبل از اونجا بیرون میرن و سیبل میگه آره دوست دارم هنوز ولی از راهی که رفتم برنمیگردم و دوباره ماشین میگیره و میره سمت خونه جهانگیر. جهانگیر سر قرار با رئیسش میره و درباره رامو باهاش حرف میزنه و میگه این رامو کیه که همه چیزو مختل کرده؟! جهانگیر میگه آدم خاصی نیست یه جونور کوچیکه اما اون بهش یه آدرس میده و میگه این آدرس خونه ایه که خانواده رامو توش زندگی میکنن کار لازمو بکن و میره جهانگیر میگه حلش میکنم. او آدرسو برای دوعو میفرسته و دوعو آدم هاشو جمع میکنه و به طرف اونجا راهی میشن. جهانگیر به رامو زنگ میزنه و میگه اگه سر موعدی که گفتی نیای بزرگترین اشتباه عمرتو کردی رامو میگه دارم میام مرتیکه! رامو هرچی زنگ میزنه به تلفنی که دست خانوادشه کسی برنمیداره از طرفی حشمت با دیدن زنگ رامو صدای گوشیو قطع میکنه. رامو به موقع به محل قرار میرسه ولی یه ون قبل از اینکه رامو بره پیش جهانگیر میاد اونو برمیداره و از اونجا میبره.
جهانگیر به ساعت نگاه میکنه و میگه خیلی خوب خودت خواستی رامو و به دوعو زنگ میزنه و میگه کارو تموم کن. دوعو و آدم هاش خانه را محاصره کردن که حسن بیرون بوده و به اونجا میاد و میگه اینجا چخبره؟ گوریل حسنو میگیره تا جلو نره و دوعو درو میشکنه و به داخل خانه تیراندازی میکنه حسن داد میزنه و میگه اون تو زن و بچه هست! فاتوش هست! عفت! اما گوریل با یه ضربه بیهوشش میکنه. حسن تو یه اتاقه که توهم زده مادرش زنده ست و داره واسش آهنگ میخونه اما بعد از چند دقیقه یه دکتر میاد داخل و میگه اون مرده همه ی خانواده ات مرده فقط توهم میزنی! او سعی میکنه نسبت به رامو تحریکش کنه و میگه همه ی اینا مسببش راموعه! و ازش میپرسه که رامو باهاش تماس گرفته یا نه او میگه نه و بیهوش میشه که جهانگیر به اونجا میره و میگه رامو تو هر سوراخی باشه با این میکشمش بیرون….