خلاصه داستان قسمت ۷۷ سریال ترکی رامو + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۷۷ سریال ترکی رامو را قرار داده ایم با ما همراه باشید. رامو (به ترکی استانبولی: RAMO) یک مجموعه تلویزیونی ترکیهای است که در ژانرهای اکشن، جنایی و درام ساخته شده است. از بازیگران این سریال میتوان به مراد ییلدریم Murat Yildirim، اسرا بیلگیج Esra Bilgic، ساجیده تاسانر Sacide Tasaner و…. اشاره کرد.
قسمت ۷۷ سریال ترکی رامو
مظهر به جهانگیر میگه اینکه میخوای با دوعو و کوکسال چیکار کنی به خودت مربوطه ولی رئیسا میخوان بدونن که با سیبل چیکار میخوای بکنی جهانگیر میگه تصمیم با خودشه و میره. سیبل با رامو تلفنی در حال حرف زدنه که وقتی نهیر میاد باهاش دعوا میکنه و نهیر بهش میگه آفرین خوب باهاش حرف زدی حقشو گذاشتی کف دستش. جهانگیر عکس دوعو و کوکسالو به گوریل میده تا به کلیدساز بده و پیداش کنه. رامو با دیدن عکس کوکسال و دوعو میگه خوبه نقشه ام داره خوب پیش میره. دوعو به بهونه درد پاش از حشمت میخواد تا بره مسکن بخره بعد از رفتنش از خونه بیرون میزنه تا فرار کنه از اونجا. نادیا از پنجره اتاق زیرشیروانی وقتی میبینه یاقوز با کاندیسکی رفت به نگهبانش میگه بره واسش آب بیاره و وقتی بهش نزدیک میشه با زدن چاقو از اونجا فرار میکنه و میره. رامو به محل کلیدساز میره و دنبالش میگرده که میبینه اونجا نیست سپس از یه باغبان میپرسه که کلیدساز کجاست او میگه نمیدونم کیو میگی و رامو میفهمه اصلا اون از چیزی خبر نداره. رامو به داخل سالن میره که میبینه کسی اونجا نیست همان موقع کلیدساز که از تو دوربین داره اونجارو نگاه میکنه بهش زنگ میزنه و میگه تو این موضوعو هنوز نفهمیدی که وقتی میتونی منو ببینی که من بخوام رامو میپرسه چرا سرجات نیستی؟!
کلیدساز میگه از تنوع جا خوشم میاد. رامو بعد از قطع تماس با خودش میگه حالا این مرتیکه رو از کجا پیدا کنم! و میره. دوعو را دو نفر از آدم های کلیدساز میبینن و میگیرنش سپس به جهانگیر خبر میدن که او ازشون لوکیشن میخواد دوعو آنها را میکشه و به لوکیشن میبره در حالی که خودش عقب نشسته. وقتی جهانگیر و آدم هاش به اونجا میرسن باهمدیگه درگیر میشن که جهانگیر را از اونجا میبرن و یه ماشین میمونه تا دوعو را بکشن. دوعو میخواد خودشو بکشه و میگه نمیزارم لذتشو تو ببری که همان موقع رامو از راه میرسه و کمکش میکنه و اونو از اونجا میبره. حسن حشمت را تعقیب میکنه که میبینه رفته تو به آرایشگاه وقتی به داخل میره میبینه اونجا نیست و جا میخوره و از آرایشگر میپرسه که اون کجا رفت؟ خودم دیدم اومد اینجا! او میگه اشتباه دیدی و حسن بیشتر ذهنش درگیر میشه. حشمت و صراف از دوربین اونارو میبینن. جهانگیر شب به سیبل میگه چند دقیقه دیگه رامو میاد تا ببرتت همگی جا میخورن که نهیر میگه چی؟ سیبل میگه عمرا!
نهیر میگه من میتونم این از خودگذشتگیو بکنم و باهاش ازدواج کنم تا همه بلاهایی که سرت آوردو سرش بیارم سیبل میگه من نمیزارم! تو مثل خواهر منی نمیزارم جهانگیر با سیبل تنها میشه و بهش میگه رامو میاد ولی جنازه اش میره بیرون وقتی اومد طرفش اسلحه میگیری قرار نیست بکشیش چون یکی از آدمام نشونه اش میگیره فقط کافیه مظهر بفهمه تو کشتیش نه من، سیبل میگه نه من نمیتونم که جهانگیر مجبورش میکنه. وقتی رامو میاد سیبل استرس داره و نمیدونه چجوری بهش بفهمونه که نادیا از راه میرسه و بهش میگه که یاقوز هنوز زنده ست همگی شوکه میشن به خصوص رامو و به داخل میرن تا حرف بزنن سیبل از قصد کیفشو میندازه تا اسلحه از تو کیف بیرون بیاد و رامو ببینه. رامو میگه اینجا چخبره؟ میخواستی منو بکشی؟ سیبل میگه آره فکر دیگه ای میکردی؟ رامو دستشو میگیره و میگه بهت نشون میدم و با خودش میبره و به این بهونه از اونجا میرن. تو ماشین سیبل بهش میگه که ماجرا چی بوده و سپس خوشحالی میکنن که کلا خلاص شدن…..