داستان کامل قسمت ۲۴ سریال آتش سرد از شبکه دو

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۴ سریال آتش سرد به کارگردانی رضا ابوفاضلی و به تهیه کنندگی علی مهام که در ۳۰ قسمت ساخته شده است را می خوانید، با ما همراه باشید.

قسمت 24 سریال آتش سرد

آزاد از سرکار به خانه برگشته است و سر به سر اسرا می گذارد و به او می گوید انباردار شده که اسرا دلداریش میده و میگه خوبه وکلی هم فرصت داری که کار مرتبط با تحصیلت پیدا کنی

آزاد هم سری تکون میده و به بهونه خستگی از کنار اسرا بلند میشه تا بره دوش بگیره

پویا به سر قرار با خانم مظاهری رفته و عمیقا کافه را نگاه می کند که متوجه حضور آقای سپهران هم میشه و بعد از احوال پرسی پیشخانم مظاهری می رود

پویا صحبت را شروع می کند و می گوید گمون می کردم جای من باید آقا جون میومدن که خانم مظاهری میگه شما به جای خودتون اینجا هستید و او را به خوردن نوشیدنی اش دعوت می کند

رویا با منیره خانم تماس گرفته و می گوید به پاس قدردانی از آقای تاجیک که اولین نفری بودند که حرف های بابک و باور کردند، منم بعداز به هوش اومدن بابک رضایت دادم تا آقا علیرضا زودتر آزاد بشن، منیره هم بعد از کلی تشکر، تلفن را قطع می کند و به سراغ مریممیره و خبر را بهش می دهد

پویا که از شلوغی کافه به ستوه اومده خودش را کلافه نشان میده و رک میگه، خانم مظاهری هم از مقدمه چینی دوری می کنه و مستقیممیره سر اصل مطلب

او به پویا پیشنهاد میده که به جای مفخر براش کار کنه که پویا ناراحت از جاش بلند میشه و میره

آذر به خانه میلاد رفته تا او را ببیند، آوا هم پیش مادربزرگ پدربزرگش شام می خورد که سعید سراغ آذر را می گیرد و با فهمیدن این کهرفته شرکت عصبی میشه و آوا هم با ناراحتی به اتاقش میره

بعد از رفتن آوا، سیما خانم با سعید کمی بحث می کنه که او از جاش بلند میشه تا به شرکت بره و ببینه که چیکار داره رو به سیما همتاکید می کنه که بهش اطلاع نده

آذر به خاطر یهویی رفتن میلاد او را بازخواست می کند، میلاد تنها توضیح میده اوضاع به هم ریخته بود، باباتم همه کاری کرد تا منو بیلیاقت نشون بده ولی این حرف ها به خرج آذر نمیره

از طرفی دیگر، امیر و محسن هم بیرون در منتظر آذر هستند و با اومدنش محسن ازش می پرسه تصمیم آقا میلاد چیه که او میگه یهفرصت بهش بدین، من قول میدم همین جا بمونه و محسن هم به اعتبار او می پذیرد و همراه با امیر می رود

آذر به داخل میره که میلاد استرسی می پرسه اگر منو لو بدن یا با پلیس بیان چی میشه که او میگه این کار و نمی کنند و می خواد بره کهمیلاد ازش خواهش می کنه تا آوا رو به اون جا ببره، ببینتش که او قبول نمی کنه و می خواد بره که گوشیش زنگ می خوره، سیما خانمپشت خط است و به او میگه بابات رفته شرکت که آذر میگه من اصلا شرکت نبودم و الانم دارم میام خونه

خانواده بابک همه بالای سرش هستند و باهاش حرف می زنند، طهماسب کلی سر به سرش می ذاره و می خندن که بعد از مدتی رویاهمه را بیرون می کند تا خودش با شوهرش خلوت کنه

محسن به خانه رفته و بعد از کلی خوش و بش به مریم میگه با مرخصی علیرضا موافقت شده و کلی هم سر به سر اسرا که اون جا است،می گذارد و با هم به سر میز می روند تا شام بخورند

سعید در ماشین نشسته و به سیما زنگ می زنه و میگه من اومدم شرکت ولی آذر این جا نیست و تلفن را قطع می کند و به سمت خانه راهمی افتد

اسرا در حیاط خانه مشغول تماشای یه سری از مدارک پزشکی که همراهش است، می باشد که مربوط به پدرشه و او با دیدنش عمیقا بههم می ریزه و با استاد دکترش تماس می گیره و می خواد جواب رو بدونه که چیز زیاد خوشایندی را نمی شنود و حالش خراب تر ازچیزی که هست، می شود

آزاد در خانه عمیقا مشغول کار است تا هر چه زودتر پروژه اش را تحویل بدهد، از طرفی دیگر آذر هم از خانه میلاد بیرون زده و به آزادزنگ می زنه و میگه اگر بابا بهت زنگ زد من خونه تو بودم و تلفن را قطع می کند، بلافاصله هم سعید با آزاد تماس می گیره که باعثبیشتر شوکه شدن او می شود

منیره و محسن با هم در حیاط خونه حرف می زنند و نگران مدارکی هستند که سعید بر علیه امیر داره، ولی محسن، همسرش را به آرامشدعوت می کنه و میگه با توکل بر خدا هیچ اتفاقی نمی افته

آزاد برای تحویل نقشه ها به دفتر مهندسی رفته است که خانم مهندس به او میگه این نقشه ها طبق دلخواه مالک نیست و هیچ هزینه ایبابتش دریافت نمی کنید که آزاد عصبی میشه و آن جا را بهم می ریزد و می رود

آذر دم مدرسه به دنبال آوا رفته و بهش میگه می خواد او را به جایی ببره که خیلی خوشحال میشه، آوا هم حدس می زنه که قراره پدرشوببینه و با خوشحالی می رود

اسرا، عکس های پدرش را پیش یکی از خانم دکتر های محل کارش برده که او میگه این بیماری خیلی قدیمی و پیشرفت کرده و باید هرچی سریع تر تحت درمان و جراحی قرار بگیرند، اسرا با حال بد از اتاق خانم دکتر بیرون می آید اما روی پا بند نیست و یکی ازهمکارانش به کمکش می رود

میلاد سر خوش از دیدن دخترش باهاش وقت می گذرونه و حسابی رفع دلتنگی می کنه، موقع رفتن، آذر به میلاد میگه تو لیاقت منو نداریو من دیگه نمی تونم ببخشمت و هیچ کدام از حرف های میلاد را قبول نمی کند

اسرا در خانه عکس های مراسم عقدش را تماشا می کنه که آزاد به خونه میره و با دیدنش همه اتفاقات محل کارش را تعریف می کند وبعد از آن متوجه چهره ناراحت اسرا میشه و ازش سوال می کنه که اسرا میگه علیرضا داره آزاد میشه و او گمون می کنه که اشکخوشحالیه

اسرا در حال اتو کردن لباس ها برای مهمونی شب است که به خاطر حرف های آزاد باهاش بحثش میشه و عصبی از او دور میشه….

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا